انگیزه ‎های اروپایی!

انگیزه ‎های اروپایی!
ایران ‎دیدبان
مواضع دولت‎مردان اروپایی و به‎خصوص مسؤولین فرانسوی بر ضد ایران و اصرار آنها برای تصویب قطعنامه‎ای در شورای امنیت ملل متحد علیه ایران، با توجه به آن‎که اروپا تاکنون رویه‎ی متفاوتی با امریکا داشته و نمایندگان آن مدعی حل مسایل از طریق گفت‎وگو می‎باشند و علیرغم آن‎که مبادلات گسترده‎ی تجاری با ایران دارند، سیاست‎های خصمانه‎ای را در پیش گرفته‎اند، قابل تأمل و بحث‎برانگیز است.
از جمله‎ی این سیاست‎ها، گشایش‎هایی است که اخیراً و با احتیاط کامل درباره‎ی گروه تروریستی مجاهدین اعمال کرده‎اند و قصد دارند تا از آنها برای ایجاد فشار بیشتر بر روی ایران استفاده کنند.
اروپا در دو موضوع به‎شدت با ایران مشکل دارد و می‎کوشد از تمام ظرفیت‎های ممکن برای تحت فشار قرار دادن ایران استفاده نماید.
در قضیه‎ی پرونده‎ی هسته‎ای – به‎خصوص برای دولت فرانسه – خودکفا شدن ایران در تولید سوخت نیروگاه‎ها که کشورهای اروپایی و امریکا به‎دنبال انحصار تأمین و فروش آن می‎باشند، مسأله‎ی بسیار مهمی برای آنها محسوب می‎شود که تمام توپ و تشرهای آنان در دوره‎ی اخیر را می‎توان در چارچوب حفظ این انحصار ارزیابی نمود.
شکست سیاست‎های خاورمیانه‎ای اروپا را می‎توان عامل دیگری برای شدت یافتن مواضع خصمانه‎ی دولت‎مردان اروپایی علیه ایران دانست.
انگلستان به همراه امریکا در گرداب عراق مانده است و فرانسه سیاست‎های خود در لبنان را به بن‎بست رسیده می‎بیند، آلمانی‎ها نیز توسعه‎ی ارتباط با امریکا را در گرو موضع‎گیری علیه ایران دانسته و شدت عمل در قضیه ‎ی پرونده‎ ی هسته ‎ای ایران را راهی محتمل برای عضویت دایم در شورای امنیت می‎بینند.
اما این سیاست که بارها اروپایی‎ها آن را آزموده‎اند، سیاستی است که عملاً نتیجه‎ای در بر ندارد. مسعود خدابنده در این رابطه به نکته‎ی بسیار مهمی اشاره می‎کند و می‎نویسد:
« رژیم ایران هم که سالهاست آب پاکی را هم روی دست طرف های خارجی و هم بقیه ریخته و حاضر نیست یک قران پوئن بجای الباقی فرقه بدهد. و البته همان بهتر. و از هر جهت هم باید گفت همان بهتر. »
نکته‎ی بسیار بااهمیت دیگری که اروپایی‎ها با این سیاست خود باعث تثبیت آن می‎شوند، بی‎نتیجه و عقیم بودن استراتژی مبتنی بر خشونت و زوری است که در سطحی بسیار پایین از سوی گروه تروریستی مجاهدین علیه ملت ایران آزموده شد.
در این رابطه نیز خدابنده می‎نویسد:
« آنچه مهم است خود رجوی نیست. آنچه مهم است عواملی است که وی را وادار کرده اند تا چنین تیشه برداشته و ریشه خود را بزند. و مهم تر از آن تاثیرات این اعلام رسمی نفی مبارزه مسلحانه بر باقیمانده فرقه رجوی و یا همان سازمان مجاهدین خلق ایران است. سازمان و فرقه ای که به هر صورت به آن بنگریم و در ارزیابی آن چه اعتقاد به مبارزه مسلحانه و چه فرقه بودن را در کشیدن کارش به این نقطه اولویت دهیم مشخصا با شکست تابوی استراتژی و ایدئولوژی مبتنی برمبارزه مسلحانه در ذهن نفرات فرقه آخرین خشت های کاخ ننگینش را از زیر دیوار انقلابات ایدئولوژیکش می کشد. شخصا فکر نمی کنم مریم رجوی با همه کمبودها و گاها کودنی های سیاسی اجتماعی اش به این موضوع واقف نباشد. پس چرا این کار را کرد؟ »
به هر حال اروپا با هر انگیزه‎ای به سراغ نبش قبر مجاهدین رفته باشد، در همین گام اول – خواسته یا ناخواسته – کمک ارزنده‎ای به پیروزی حقانیت مخالفین استراتژی مسلحانه و پایان بخشیدن به دجال‎گری مجاهدین پیرامون نظامی‎گری و خشونت‎طلبی نموده است، اقدامی که با توجه به ماهیت و ذات مجاهدین، در عوض این‎که باعث روی پا نگه داشتن این دار و دسته‎ی ورشکسته شود، باعث می‎شود آنها با شدت بیشتری با مغز به زمین بخورند.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا