اولین بیدادگاهی که در فرقه رجوی شاهدش بودم

شاید برای خیلی ها باور آن سخت می نمود که جرم درخواست جدایی وانتخاب مسیر زندگی بعد از سالیان فداکاری و جان بازی برای رهبری سازمان اعدام باشد

سایت های خبری و ارگان های تبلیغاتی فرقه رجوی با استناد به این گفته گوبلز که دروغ هرچه بزرگ تر باشد باورش ساده تر است درطی هفته های اخیر به میدان آمده و به فحاشی واتهام زدن به ایرج مصداقی واسماعیل وفا یغمایی یکسره مشغولند و تا آنجا که برایشان امکان داشته تمامی اعضاء و مسئولینی که در مناسبات این فرقه به دروغ گویی وعدم صداقت معروف بوده اند را به صحنه کشانده اند.

دربخشی از برنامه موسوم به پرونده چنین گفته شده است: “رژیم ولایت فقیه به کمک ایرج مصداقی وامثال او می خواهد همه ارزش ها را قتل عام کنند”. لازم دیدم یکی از این ارزش های قتل عام شده را که درقالب تشکیل یک بیدادگاه درسال 66 درقرارگاه معروف به حنیف در منطقه ابوغریب بچشم دیدم را بیان کنم تا مشخص شود ارزش از دیدگاه وفرهنگ رجوی صفتان چیست؟!

قرارگاه حنیف در منطقه ابوغریب درغرب بغداد جزء آخرین قرارگاههایی بود که صدام به رجوی تحویل داد. دراواسط سال 65 این قرارگاه اعضای جدید را که از کراچی پاکستان به عراق اعزام می شدند برای اموزش های نظامی وتشکیلاتی درخود جای می داد. مدتی بعداز اینکه آخرین نفرات ورودی از بخش پذیرش به یگانهای نظامی این قرارگاه وارد شدند یک روز اعلام کردند که نشست های ویژه ای در سالن اجتماعات این قرارگاه قرار است برگزار شود. برای من جالب بود چون حدس میزدم ممکن است مسعود رجوی برای برگزاری نشست به این قرارگاه بیاید واز اینکه بعداز سالیان می توانستم از نزدیک او را ببینم خیلی خوشحال بودم.

بعداز اینکه همه افراد درسالن مستقرشدند ساعت حدود 9:30 صبح محمد حیاتی فرمانده قرارگاه که اسم مستعارش سیاوش است روی سن حاضر شد و پشت میکروفن قرار گرفت. او در توضیحات اولیه گفت از امروز محاکمه فردی که به سازمان خیانت کرده وقصد جدایی دارد دراین سالن برگزار میشود.

دریک لحظه با توجه به اینکه اعضای شرکت کننده عمدتا نفرات جدیدالورود بودند باشنیدن کلمه خیانت شوکه شدند زیرا درباورشان نمی گنجید که اعضایی باشند که در تشکیلات قصد خیانت داشته باشند. آنها همگی با انتخاب خودشان به مناسبات و آن هم با تحمل انواع سختی ها و گاها زندان پیوسته بودند.

چند لحظه بعد سیاوش از اعضای هیات منصفه دادگاه خواست تا درمحل های خود بنشینند. حجت الله بنی عامری معروف به حکمت، علی خدایی صفت معروف به حسین ادیب فرمانده گردان یک، رضا منانی (فرهاد) فرمانده گردان سه، پرویز کریمیان(جهانگیر)فرمانده گردان سه، عذراعلوی طالقانی(سوسن)فرمانده قسمت ارکان(پشتیبانی)، جاهد برومند اول (حجت )از مسولین قسمت پشتیبانی و نیکوخائفی بر صندلی های خود مستقرشدند. ریاست دادگاه با خود محمد حیاتی بود. چند دقیقه بعد متهمان که یک زوج بودند بحالت اسکورت درجایگاه متهم قرار گرفتند. درمیان بهت حاضرین متهمانی که به خیانت متهم شده بودند. (سیاوش )ستار رسداد وهمسرش بودند!

ستار از فرماندهان یگان های پیشمرگه درمنطقه کردستان واز مسولین نهاد سازمان و همسرش نیز مسول نهاد و از فرماندهان انتظامات درب ورودی قرارگاه حنیف بود. جلسه که شروع شد سیاوش بعنوان ریس دادگاه از انها سوال کرد که چرا می خواهید از سازمان جدا شوید؟ که ستار جواب داد مگر انتخاب مبارزه وعضویت درسازمان اختیاری و داوطلبانه نیست من به اتفاق همسرم تصمیم گرفته ایم که مسیر زندگی را انتخاب کنیم که سیاوش باعصبانیت حرفش را قطع کرد وگفت مگراینجا خونه خاله است که سرت را پایین بیندازی وبروی ؟ این کار شما خیانت به سازمان محسوب میشود وجرم خیانت هم که مشخص است.

محمد حیاتی مکثی کرد و به عذارا علوی طالقانی اجازه داد حرفش را بزند. وی باصدای بلند بدترین توهین ها را به متهمان کرد و وقتی همسر ستار جوابش را داد که چرا توهین می کنی! وی کل حاضرین درجلسه را برعلیه آنها تحریک کرد بطوریکه سالن بهم ریخت. درآن روز بدترین فحش ها وتوهین ها را به انها کردند و آنها را تحت فشار گذاشتند که به جرم خیانتی که کرده اند اعتراف کنند.

همسر ستار خطاب به عذرا علوی طالقانی گفت کدام خیانت؟ جداشدن از سازمان جرم وخیانت است؟ مگر شما برای آزادی مردم مبارزه نمی کنید؟ این چه مبارزه برای آزادی است که اعضای آن از ازادی انتخاب رفتن یا ماندن برخوردار نیستند؟ این چه مبارزه برای آزادی است که بدون دلیل ومدرک به ما مارک وتهمت خیانت می زنید؟ آن هم درشرایطی که هنوز لباس رزم مجاهدین به تن وسلاح آن را بدست گرفته ایم؟

دراین لحظه سوسن با همان شارلاتانیسم خاص خودش با داد و فریاد وتکرار اتهامات خیانت به مسعود ومریم وخوش خدمتی به رژیم دیگر اجازه سخن گفتن به همسر ستار را نداد و سالن را برعلیه آنها تحریک کرد. محمد حیاتی فرمانده قرارگاه و رئیس بیدادگاه بعنوان حسن ختام و بعداز سه روز محاکمه گفت حرف آخر شما چیست؟

آیا اظهارندامت می کنید وبه مناسبات برمی گردید که ستار وهمسرش پاسخ دادند اگر هم ما می خواستیم بمانیم با این برخوردهایی که این چند روز با ماشد دیگر درجداشدن درنگ نخواهیم کرد محمد حیاتی که بعداز آن همه فحش وناسزا انتظار چنین پاسخ دندان شکنی را نداشت! روبه هییت منصفه بیدادگاه کرد وگفت نظر وحکم شما چیست؟

حجت بنی عامری گفت مشخص است پشت کردن به مبارزه آن هم درشرایط جنگ حکمش اعدام است . سکوتی برسالن حاکم شد. شاید برای خیلی ها باور آن سخت می نمود که جرم درخواست جدایی وانتخاب مسیر زندگی بعداز سالیان فداکاری و جان بازی برای رهبری سازمان اعدام باشد.

محمد حیاتی ختم بیدادگاه را اعلام کرد ومتهمان را چندین نفر از سالن خارج کردند. بسیاری از اعضا دفاعیات ستار وهمسرش وصحنه فحاشی ها وتهدیدات مسولین رده بالای سازمان وحکم وحشتناک اعدام در اذهانشان ماند و بسیاری آینده خود را در ستار جستجو می کردند واین سوال وابهام بزرگ درذهن بسیاری از اعضا نقش بست که چگونه سازمان و رهبری که خود را پیشتاز مبارزه در راه آزادی جلوه می دهد، آزادی انتخاب یک عضو را برای انتخاب مسیر زندگی آینده بر نمی تابد وبراساس کدام اصول قضایی و آیین دادرسی درخواست جدایی از یک جریان سیاسی که هنوز درحاکمیت قرار نگرفته ودر خارج از کشور است حکم خیانت واعدام دارد ؟ آیا اینها ارزشی هایی است که عوامل دست نشانده رجوی از آن دم می زنند؟ جرم امثال مصداقی ها همین است که این اسرار را درچشم جهانیان آشکار و افشا می کنند . آیا این ضدارزش ها را نباید قتل عام کرد؟ فرقه ای که درحاکمیت نیست ونقش به اصطلاح اپوزیسیون دارد با اعضایش چنین برخوردی دارد! براستی درفردای غیرمحتمل بدست اوردن حاکمیت با مردمش چه می کند؟

علی اکرامی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا