نگاهی به پرونده انقلاب ایدئولوژیک – قسمت پانزده

نگاهی به پرونده انقلاب ایدئولوژیک – قسمت چهارده

«بند میم» کار و مسئولیت صد برابر

رجوی بعد از نه بند انقلاب ایدئولوژیک کذائیش آن طور که می خواست به اهداف نرسیده بود. البته اهداف که می گویم قطعا اهدافی بیرونی مد نظر است، مثلا او به دنبال باز شدن فضای ضد ایرانی و بین المللی علیه حکومت ایران بود. آنها تمایل داشتند که جامعه جهانی با دولت ایران به هر نوع ممکن سرشاخ شده و برخورد ایجاد گردد.

در راس این درگیری ها تمایل شدید به سمت درگیری نظامی بین ایران و آمریکا بود ولی هر بار با هر ترفند و فریب و حقه ای که آنها دست به کارش می شدند، بعد از مدتی شکست می خوردند و صحنه را واگذار می کردند.

مرگ و میر زنان در فرقه رجوی

در هر عدم پیشرفتی فشار روی نیروها بیشتر می شد، اما برای چه روی نیروها این قدر تحت فشار بودند؟

رجوی مستمر به نیروها وعده های تو خالی می داد و آنان را دست به سر می کرد تا که آنان به وعده های رجوی نیاندیشند و دچار تناقض نشوند زیرا ایجاد تناقض روی رهبریِ فرقه خیلی خطرناک بود و اگر کسی این تناقض ها را به نفع رهبری فرقه حل نمی کرد و بارش را زمین نمی گذاشت قطعا گام بعدی وی جدایی از فرقه بود؛ چیزی که رجوی به شدت از آن وحشت داشت.

اما برای اینکه نیروها طلبکار رهبری فرقه و به طور مشخص شخص رجوی نشوند آنان را گرفتار بند دیگری از انقلاب ایدئولوژیک رجوی می کردند.

این مرحله مصادف شده بود با برخی عملیات های تروریستی رجوی در مرزهای ایران، به ویژه مرزهای مناطق کردستان و ایلام و جنوب. تیم های چهار نفره، شش نفره و بعضا ۹ نفره در مناطق مختلف مرزی عملیات می کردند. اهداف عملیات بیشتر بزن و در رو بود. شلیک چند خمپاره و یا زدن چند موشک آر پی جی ۷ و یا عملیات کمین و شبیخون. در این مرحله برخی عملیات ها نسبتا به اهداف از پیش تعیین شده نزدیک بودند ولی برخی نیز شکست سنگین در انتظارشان بود. به ویژه یک عملیاتی بود که شامل دو تیم ۵ و ۴ نفره می شد که در تلفیق با هم به یک تیم ۹ نفره تبدیل شده بودند. فرمانده آن تیم با فردی بود به نام «هادی همایون». این تیم در منطقه عمومی مهران دهلران برای عملیات تروریستی وارد خاک ایران شده بودند که در کمین نیروهای مرزی ایران افتادند و همگی کشته شدند. بنابراین یک به هم ریختگی در تشکیلات رجوی بوجود آمده بود. شکست های بیرونی و شکست های تشکیلاتی مزید بر علت شده بودند تا که رجوی احساس نگرانی کند.

پس رجوی در دو جبهه دچار بحران بود، در داخل فرقه و تشکیلات خودش که با شکست های نظامی در مرزهای ایران و در خارج از فرقه و تشکیلات که با شکست توطئه هایش علیه مردم ایران مواجه بود. نیروها به شدت خسته و بی امید بودند و به عبارت درست تر و دقیق تر وارفته تر شده بودند. در چنین شرایطی ناگهان رجوی فیلی هوا کرد. وی مدعی شد که در اثر پیشرفت های انقلاب ایدئولوژی در تشکیلات، بند جدید انقلاب به نام «بند میم» آمده است.

طبق معمول نشستی گذاشته شد. این نشست با حضور مریم رجوی تشکیل شد و از همان ابتدا بساط طلبکاری از نیروها را روی میز گذاشت. مریم رجوی به وقیح ترین شکل ممکن علت شکست های خودشان را متوجه نیروها کرد و گفت که باعث عدم پیشرفت سازمان در جنگ با حکومت ایران کم کاری نیروها می باشد. می گفت علت اینکه به تعهداتمان در مقابل مسعود نمی رسیم کم کاری و تنبلی می باشد. البته به خاطر برخی ملاحظات نمی توانست از واژه وارفتگی سازمان استفاده کند اما واقعیت چه بود؟

مریم رجوی هم تلاش کرد با حیله گری و زرنگ بازی خاص خودش از جانب مسعود رجوی طلبکار نیروها باشد. به آنان گفت که از این به بعد باید صد برابر کار کنند. او خاطر نشان کرد که هر کس باید برای خودش تعهد کار صد برابر بگذارد! وی در دستور کار مسئولین فرقه متذکر شد تا در همین رابطه کمیته هایی ایجاد گردد تا هر کس در تشکیلات مورد حسابرسی قرار بگیرد . خلاصه مو را از ماست بیرون بکشند.

از این به بعد بود که کارکردن مثل خر در دستور کار تشکیلات قرار گرفت. دوره دیگری از بیماری های عضلانی و ارتوپدی شروع شده بود، زیرا بعد از آمدن یک بند، بیماری هایی هم با آن بند به تشکیلات می آمد و افراد را زمین گیر می کرد.

در دوره بند میم دردهای کمر و زانو و آرنج و مفاصل رایج ترین بیماری ها شده بودند. من خودم از ناحیه کمر و آرنج دچار بیماری عضلانی و مفصلی شده بودم که تا همین الان در حال استفاده از داروهای مسکن جهت کم کردن دردهایش می باشم.

این گونه بود که رجوی تلاش می کرد با نقشه و عملیات فرار به جلو مسائل روز خود را حل کرده و از حرکت متوقف نگردد.

شرایط نیروها طوری شده بود که هر کسی که شب روی تختخواب خود ش دراز می کشید زیر یک دقیقه از فرط خستگی به خواب سنگین می رفت و صبح بیدار شدن افراد به شدت سخت شده بود. کار به انتقادهای زهرآگین و بعضا هم به فحش و ناسزاگویی و دشنام می کشید.

هر روز نشست هایی اجرا می شد و افراد باید بیلان و پیشرفت کاری خودشان را ارائه می دادند. رجوی تلاش می کرد در این عرصه یک رقابت ایجاد کند.

مریم رجوی اسم رقابت مثبت را روی آن گذاشته بود ولی بیشتر افراد زیرآب یکدیگر را می زدند و اثباتی در کار نبود و هر چه بود نفی و حذف بود. در همین رابطه نشست های موسوم به عملیات جاری تبدیل به میدان کین وکینه کشی گشته بود. ظاهر قضیه انتقاد کردن بود ولی در باطن چیز دیگری بود و افراد تلاش می کردند همدیگر را لِه کنند و خودی نشان دهند. متاسفانه این فضا تا حدودی به نفع رجوی پیش رفت و او توانست با این گونه ترفندهای زیرکانه فضا را به نفع خود بچرخاند.

ادامه دارد…
پژوهش از: بخشعلی علیزاده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا