حالا که رضا از تشکیلات رفته ..

رضا قریشی از اعضای قدیمی فرقه رجوی در آلبانی در گذشت و راحت شد

رضا قریشی از اعضای قدیمی فرقه رجوی روز ۱۹ فروردین ۱۴۰۰ در آلبانی در گذشت، فرقه رجوی مرگ وی را ایست قلبی اعلام کرد، وی متولد سال ۱۳۲۹ در تهران بود و در دوران پهلوی توسط ساواک شاه دستگیر شد و به مدت چهار ماه در زندان شاه بود.

لازم به توضیح است که رضا قریشی نه سیگاری بود و نه بیماری خاصی داشت و در ضمن بسیار سرحال و اهل جنب جوش هم بود، مرگ رضا قریشی به دلیل ایست قلبی برای من کمی عجیب است.

در زمانی که اینجانب در اردوگاه اشرف بودم قریشی را از نزدیک می شناحتم و در دوره ای که از فرقه جدا شدم و به زندان فرقه منتقل شدم وی در اسکان که محل زندانی کردن اعضای جدا شده بود مسئولیت بند مرا به عهده داشت، از برخورد و رفتارش با اینجانب معلوم بو که با فرقه و تشکیلات زاویه دارد اما از ترسی که از فرقه رجوی داشت نمی توانست اعتراض کند و اعتراض وی به تشکیلات در برخورد و رفتارش برایم گویا بود.

رضا قریشی

رضا قریشی هر روز دم دم های غروب وارد اتاق من می شد و تقاضای چای می کرد، وقتی برایش چای می ریختم روی زمین مقابل تلویزیونی که خودش برایم آورده بود دراز می کشید و دستش را زیر سرش می گذاشت و می گفت فلانی کانال عراق را بگیر کمی حال کنیم، کانال تلویزیون عراق هم معمولآ پر بود از رقص های عربی نیمه عریان، برای اینکه کسی هم بهش مشکوک نشود هر از گاهی از اتاق خارج می شد و بازمی گشت و می گفت صدای تلویزیون را کم کن تا از بیرون شنیده نشود، وی همیشه به من می گفت اگر چیزی نیاز داشتی تنها به من بگو به کسی دیگر مراجعه نکن، من هم همین کار را می کردم و هر آن چیزی که نیاز داشتم به او مراجعه می کردم و به سرعت برایم تهیه می کرد، آخرین روزی هم که داشتم آنجا را ترک می کردم مرا در آغوش گرفت و با بغضی در گلو گفت: فلانی برو و پشت سرت را هم نگاه نکن.

اگر تا به امروز به این مورد و موارد مشابه نپرداختم به این دلیل بوده که رضا و امسال رضاها در درون تشکیلات بوده و هستند و نام بردن از آنان برایشان دردسر بزرگی در درون تشکیلات دیکتاتوری رجوی ایجاد خواهد کرد.

اما حالا پس از مرگ وی و هر عضو دیگری در تشکیلات، فرقه رجوی از جسد بیجانشان هم نمی گذرد و برای پیشبرد اهداف کثیف خود حماسه سازی می کند و تا می تواند دست به تبلیغات می زند، این رسم فرقه رجوی بوده و هست.

در یک کلام رضا قریشی و کسانی مثل وی در تشکیلات رجوی بوده و هستند که از ترس فرقه رجوی صدای اعتراضشان را در گلو خاموش می کنند، از نظر من در آن مقطع قریشی از فرقه رجوی متنفر بود اما جرأت ابرازش را نداشت و این ترس در فرقه ها و در بیت افراد معترض به طور معمول وجود دارد، اما چقدر خوب می شد که او و امثال او جرأت بیان اعتراض را داشتند و خود را از فرقه ای که زندگی شان را نابود کرده رها می کردند در دنیای آزاد به زندگی آزاد و بدون داشتن آقا یا خانم بالا سر ادامه می دادند، به امید رهایی تمام دوستان عزیز از تشکیلات استالینی و عنکبوتی رجوی.
وبلاگ ادوارد

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا