طلوع و غروب یک زندگی – قسمت هفدهم

از بعد عملیات «فروغ جاویدان» تا مهر سال ۱۳۶۸

از بعد عملیات «فروغ جاویدان» تا مهر سال ۱۳۶۸– پایان نشست های ۵ روزه «تنگه و توحید» آغاز یک سری تغییرات جدید در درون تشکیلات بود. سازمانی که در سایه حماقت رجوی صدها کشته و مفقود داده بود هیچ چشم انداز روشنی در آینده این گروه دیده نمی شد. اما در مقابل، توهمات و رویا پردازی های باصطلاح استراتژیک رجوی پایانی نداشت.

طلوع و غرب یک زندگی – قسمت شانزدهم

عملیات فروغ ضربه سنگینی بر پیکره سازمان وارد آورد و تعداد زیادی از فرماندهان و مسئولین قدیمی در این عملیات کشته شدند و اغلب نیروهای پائین هم نفرات جدیدی بودند که یا در بسیج نیرویی قبل از عملیات از خارج آمده بودند و یا کسانی بودند که در طی عملیات مختلف مستقیم اسیر سازمان شده و بعدا به ارتش رجوی برحسب اجبارات پیوسته بودند. و یا اسیر جنگی بودند که آنها هم بر حسب اجبار و شرایط سخت اردوگاههای صدام حسین به قرارگاه اشرف آمده بودند که وضعیت وفق الذکربیش از گذشته بر مشکلات رجوی می افزود.

خاطرات 30 سال اسارت

طی چند ماهی که از عملیات فروغ جاویدان می گذشت ، طبیعی بود که در یک چنین ارتش مختلط آن هم بدون عملیات و مأموریت نظامی ، مسائل عاطفی تشدید شود. به ویژه این که افراد متأهل هر هفته به خانه هایشان می رفتند و نفرات مجرد که تعداد بیشتری از نیروهای بدنه سازمان را تشکیل می دادند در مقرها باقی می ماندند . نفرات مجرد، اصلی ترین مشکل شان همین تجرد آنها بود و درخواست های ازدواج زیادی برای مسئولین می نوشتند ولی تشکیلات راه کاری برای این همه درخواست نداشت . چرا که تعداد زنان در تشکیلات خیلی کم بود.

سازمان تلاش کرده بود در همان چند ماه بعد از عملیات فروغ ازدواج های زیادی را راه اندازی کند که اغلب آنها هم نفراتی را شامل می شد که همسران شان در عملیات فروغ کشته شده بودند و بیشتر در سطح مسئولین بودند.
متعاقب این مشکلات و درخواست های مکرر برای ازدواج، بعد از شکست عملیات فروغ، مسعود رجوی شخصا در نشست عمومی اعلام کرد: اگر کسی دختر عمو یا دختر خاله دارد و یا هر کسی را که در داخل ایران می شناسد و تمایل دارد با او ازدواج کند به سازمان بگوید تا در جهت آوردن آنها اقدام شود.

این ترفند رجوی نه از سر دلسوزی به نیروهای مجرد داخل تشکیلات، بلکه اوج فریبکاری وی بود تا در مقطعی که سازمان انبوهی کشته داده و کسی هم از داخل کشور به این فرقه نمی پیوست با این ترفند صاحب نیرو شود.
معمولا در سازمان رسم بر این بود که بعد از هر سرفصلی یکسری تغییرات سازماندهی صورت بگیرد. البته قبل از هرگونه ضرورت کاری ، ضرورت تشکیلاتی بود که تغییرات سازماندهی را اجتناب ناپذیر می کرد. چرا که اصل بر این بود از یک سو نباید گذاشت شرایط برای نیروها یکنواخت شود. و از سوی دیگر وقتی زمان زیادی نیروها در کنار هم قرار می گرفتند باهم دوست شده و بین آنان ایجاد صمیمت می شد و این هم یک زنگ خطر برای سران مجاهدین بود.

مجموعه شرایط فوق الذکر روی هم رفته شرایط بغرنجی را بوجود آورده بود که سازمان می بایستی برای تمامی آنها راه حل های مناسبی می یافت.
بنابراین کل تشکیلات وارد یک سری تغییرات سازماندهی شد. تا آن زمان سازماندهی نیروها به شکل گردان و تیپ های رزمی بود که به «لشگرهای رزمی» در شکل و نه در محتوای تغییر سازماندهی داد.

فوت آیت اله خمینی رهبر انقلاب ایران در تاریخ 14 خرداد سال ۶۸ ، خبری بود که باعث شد سازمان علاوه بر اعلام آماده باش به کلیه نیروهای خود در عراق ، اکثریت نیروهای خود در کشورهای دیگر را به عراق فرا بخواند تا بار دیگر شانس خود را در عملیات دیگری تحت نام فروغ جاویدان ۲ آزمایش کند.
سازمان در تحلیل هایش حساب زیادی بر فوت آیت الله خمینی باز کرده بود. چرا که رجوی بعد از عملیات فروغ مترصد چنین فرصتی بود تا شرایط هجوم به مرزهای ایران بار دیگر مهیا شود.

در همین رابطه نیروها را هم برای مدتی مثل سال ۱۳۶۷ و مقطع عملیات فروغ وارد یکسری آموزش های زرهی مانند؛ رانندگی نفربر بی ام پی وان و تانک های تی ۵۵ و سایر آموزش ها کرد.
رجوی بصورت پنهان سراغ صدام حسین رفت تا از او برای ماجراجویی و لشکر کشی تازه اش اجازه بگیرد ولی صدام هرگز چنین اجازه ای را به وی نداد.

چرا که این بار با دفعه قبل یک تفاوت کیفی داشت. از یک سو قرارداد آتش بس بین ایران و عراق بود و یک سالی بود که از جنگ می گذشت و خیلی چیزها تغییر کرده بود و از سوی دیگر توان رزمی محدود مجاهدین بود که از نظر صدام اساسا به ریسکش نمی ارزید.
ضمن اینکه صدام رویای یک ماجراجویی جدید هم در سر می پروراند و آن حمله به کشور کوچک نفت خیز کویت بود.
رجوی که به شدت از جواب منفی صدام حسین سرخورده شده بود لذا سعی کرد این حقارت تلخ را در درون تشکیلات به گونه دیگری نشان دهد. اگر در فروغ جاویدان این نیروها بودند که به دلیل فکر کردن به همسر و شوهر و فرزندانشان باعث شکست رجوی شدند، این بار هم بدلیل عدم آمادگی رزمی باعث منتفی شدن عملیات گردید!!!

رجوی در نشست های عمومی نیز همین دلیل را مطرح کرد تا کسی فکر نکند که تمامی اختیارات ما دست عراق است بلکه اوست که تصمیم گیرنده اصلی صحنه است . رجوی در نشست ها طوری صحبت می کرد که گویا هیچ مشکلی به لحاظ عملیات وجود ندارد و تنها مانع عملیات عدم آمادگی نیروهای سازمان است.
بنابراین رجوی با فریبکاری تمام گفت: «مریم اجازه عملیات را نداد و گفت شماها آماده نیستید پس بروید آمادگی عملیاتی کسب کنید و . . . »

نفراتی که از خارج از کشور آمده بودند بعلاوه نفرات ستادی بطور فشرده وارد آموزش های مختلف زرهی درقرارگاه اشرف شدند. ولی پس از مدت کوتاهی این آموزش ها نیز برچیده شد و همه مجددا به سرکارهای خود در کشورهای مختلف و ستادها بازگشتند.
متوقف شدن هرگونه عملیات و اجازه نداشتن رجوی برای ماجراجویی های جدید در مرزهای ایران و عراق، او را بر آن داشت تا در دورنمای تاریک و مبهم استراتژی «جنگ آزادی بخش نوین» از یک سو و مشکلات جنسی اعضای مجرد ، و سایر مشکلات تشکیلاتی بویژه نبود عملیات از سوی دیگر برای مدتی دیگر نیروها را در پهنه های دیگری به خودشان مشغول کند.

بدین ترتیب در راستای حل چنین تضادی بود که رجوی در ۲۶ مهر سال ۶۸ مرحله جدیدی از «انقلاب ایدئولوژیک» درون مجاهدین را مطرح نمود و طی فرمانی مریم عضدانلو که پیشتر «همردیف» مسعود رجوی شناخته می شد را به سمت مسئولی اولی سازمان بگمارد.
ادامه دارد…

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا