بازگشت کودکان پانسیونی در نقش میلیشیا

کودکان مجاهدین در سالهای بعد از انقلاب ایدئولوژیک به فراخور منافع و مصالح تشکیلات در بازار مکاره عرضه میشوند .
در مطلب “داستان کودکان در فرقه رجوی” به شرح ماجرای کودکان از تولد تا پانسیون و از فروش و عاریه دادن و کوچ بی موسم و اجباری آنها به اروپا سخن گفتیم و از نمونه های جرم و جنایات فرقه رجوی در بکارگیری خشونت و سنگدلی علیه کودکان پرده برداشتیم . اما در ادامه کوچ اجباری، کودکان با چه سرنوشتی مواجه شدند ؟!

کودکان هر کدام به خواست و اراده مسئولین سازمان در اروپا سازماندهی شده و در خانه های امن، پانسیونها، نزد هواداران سازمان و…. نگهداری شدند که در این دوران برخی بتدریج از سازمان و اهداف و امیال آنها فاصله گرفته و بدنبال کار و تحصیلات و زندگی شخصی خود رفتند و دیگر جذب سازمان نشدند. برخی دیگر که همواره در کانون توجه سران تشکیلات رجوی قرار داشتند، زیر نظر و تحت کنترل بودند و به خانواده های به اصطلاح سازمان سپرده شده بودند و قرار بود برای ” کادر ارتش به اصطلاح آزادیبخش” و “سازمان مجاهدین خلق ” تعلیم و تربیت شوند.

کودکان در مجاهدین

در طی این سالیان این نیروها تحت کنترل و زیر ذره بین مسئولین تشکیلات بخصوص مهوش سپهری (نسرین) بودند. و هر از چند گاهی گزارشی غیر رسمی از اوضاع و احوال آنها نیمه علنی میشد و مهوش سپهری (نسرین) و سایر مسئولین تشکیلات ابراز نارضایتی شدید داشتند که این نیروها نیز در فرهنگ غرب و بورژوازی غرق شده اند و دیگر به تشکیلات رجوی تن نمیدهند. خبرهای ضد و نقیضی از ارتباطات نامتعارف بین دختران و پسران و مخالفت های تشکیلاتی و نافرمانی به گوش می رسید. البته در آن شرایط اروپا تا حدودی عادی بنظر میرسید اما سران تشکیلات رجوی با تفکرات فرقه ای خود قصد احاطه کامل بر مغز و روح و روان همه نیروها را داشتند و البته هیچگاه هم موفقیت کامل بدست نیاوردند.

هر چقدر زمان سپری میشد تهدید پشت کردن نیروها به تشکیلات زیاد می شد و هر روز آمار نیروهای وفادار به تشکیلات در اروپا رو به کاهش بود. لذا سازمان سراسیمه تصمیم گرفت تا همه را دو دستی تقدیم به بورژوازی نکرده، آنها را به عراق بازگرداند. کودکان دیروز اما حالا مقداری پر و بال در آورده بودند و در بازگشت به عراق و پادگان اشرف این بار لباس رزم پوشیدند و آنها را میلیشیا نامگذاری کردند، مدتها برای آموزش های مقدماتی سیاسی، ایدئولوژی و نظامی، تشکیلاتی بصورت متمرکز آموزش و در یکان جداگانه نگهداری می شدند تا در ارتباط با سایر اعضای قدیمی آسیب پذیر نباشند.

حال سازمان مانده بود که با نام مقدس مابانه میلیشیا که بر قامت این نوجوانان بلند است چکار کند و آن رابطه ها و فرهنگ و ادبیات برگرفته از فضای آزاد اخلاقی، جنسی و در هم ریختگی ارتباط پسر و دختر، که در روابط و مناسبات این به اصطلاح میلیشیا موج میزند را کجای مباحث تشکیلاتی پنهان نماید. موضوع میلیشیا تا مدتها پس از بازگشت به عراق به معضل جدی تشکیلات تبدیل شده بود، پدران و مادران این میلیشیا عمدتا در داخل تشکیلات بودند که ناگزیر به ارتباط با هم بودند و خود ارتباط عاطفی فرزندان با پدران و مادران مشکل ساز بود .

اکثر پدران و مادران کهنه کار تشکیلات از اینکه دختران و پسرانشان غیر تشکیلاتی و بیشتر دنبال هوا و هوس و روابط آزاد بودند احساس شکست میکردند و سرخورده و پشیمان بودند که فرزندانشان قربانی انقلاب ایدئولوژی ، رهاشدن در اروپا و بی سرپرستی و بدسرپرستی شده اند.

آقای ع.ا فردی قدیمی و دارای سابقه بالا در تشکیلات ، اهل یکی از استانهای شمال کشور، بنظرم با وقار و پایبند به اخلاق و حتی در اعتقاداتش صادق بود. من شخصا به او احترام میگذاشتم و وی باوجودی که میدانست من از تشکیلات قصد جدایی دارم و در گوشه تنهایی و ایزوله نگهداری میشوم براحتی با من درد دل میکرد و همواره از عمق درونش آه میکشید. از او پرسیدم دختر و پسرت الحمدالله برگشتند و در اشرف هستند؟ خدارو شکر اتفاقی برایشان نیفتاد .

این مرد که سن نسبتا بالایی هم داشت انگار فقط منتظر این تلنگر بود و با شنیدن این احوالپرسی از طرف من بلافاصله انگار که بغضش بترکد، چهره اش را در هم کشید و گفت ایکاش صد بار میمردم و این نتیجه را نمیدیدم. از حالت چهره اش مقداری بهم ریختم و خودم را جمع کردم که دیگر در سوال کردن پیشروی نکنم تا هرچقدر خودش راحت است بیان کند و بیشتر عذاب نکشد . این مرد با ناراحتی و احساس شکستی عمیق در چهره اش گفت : هفته گذشته پنجشنبه شب دخترم آمده بود پیشم و با هم در مورد این مدت که در اروپا بوده است صحبت میکردیم . من میخواستم دریابم که دخترم چقدر به اصول و اعتقاداتش پایبند است . اما دیدم دخترم در دنیای رویایی خودش سیر میکند و حتی از آمدنش به عراق تا حدودی افسوس میخورد و پشیمان است. او آلبوم عکسی را به من نشان داد و در ورق ورق این آلبوم سند شکست و تباهی خودم را مشاهده میکردم . تصاویر آنچنانی با پوشش های بسیار نامناسب و سبک اروپایی، در جمع های مختلط و یا دخترم تنهایی در میان چند پسر تنها در خانه های آنچنانی ، مدل های ارتباط و رابطه فیزیکی با پسران که همه اینها را با افتخار و خوشحالی به من نشان میداد و گاهی برای از دست دادن این فضا افسوس میخورد .

او گفت: من داشتم منفجر میشدم و آه از نهادم در آمده بود، از دخترم پرسیدم که این چه آلبومیست و چه تصاویری و چه انقلابیگری که برای من به ارمغان آورده ای ؟ دختر با خونسردی تمام و انگار که من را عقب مانده فرض میکرد جواب داد : بابا این چه حرفیه ؟ آنجا در اروپا این روابط بسیار عادی است و در مدارس آموزش میدهند واصلا چیز غیر عادی نیست .

او با بغض میگفت اصلا با ریشه یابی و آسیب شناسی و بررسی فرهنگ غرب کار ندارم ، چند روز است فقط به این فکر میکنم که من از ابتدا که هوادار سازمان شدم تصمیم گرفتم برای ناموس ، شرافت ، آزادی و استقلال ایران مبارزه کنم و حقیقتا این ها را در اهداف سازمان نیز میدیدم ، اما حالا خودم در این راه پیر شدم و نتوانستم حتی فرزند خودم را از فساد نجات دهم و تازه محصول زندگیم دو قربانی فساد های اخلاقی، انحطاط فرهنگی و در یک کلام قربانی اهداف شوم و جاه طلبی رهبران سازمان شده اند. و این است دستاورد من از مبارزه چند ده ساله ام و دلم خوش است نام مجاهد خلق را یدک میکشم . حال دخترم در آغوش پسران و دختران دیگر در آغوش پسرم .

موضوع این فرد تنها آثار و ضایعه این معاملات ضد انسانی فرقه رجوی نبود . آش آنقدر شور بود که در جلسات و نشست های این میلیشیاها مهوش سپهری همواره بدنبال جمع کردن انحرافات و روابط غیر عرف و غیر تشکیلاتی دختران و پسران میلیشیا بود و گاها بطور علنی قرار مدارهای دختران و پسران میلیشیا در خیابانهای اشرف ، در لابلای درختان و میدان گلها و …. موضوع نشست مهوش سپهری بود .

تاثیرات سوء تربیت، بی سرپرستی و کوچ دادن کودکان، رها کردن آنها در هر کوی و برزن صرفا بخاطر قطع روابط عاطفی آنها با پدران و مادرانشان ضربات مهلکی را گریبانگیر این خانواده ها نمود که خود و خانواده هایشان هنوز با آن دست و پنجه نرم میکنند. جهت حفظ حرمت های انسانی و احترام به خوانندگان مطلب و رعایت ادب از ذکر نمونه های دردناک و فاجعه بار خودداری میکنم. این مدل سو استفاده رجوی از خانواده و کودکان و قربانی کردن هر کس و هرآنچه که سد راه تصمیماتش قرار گیرد نه جدید است و نه برای آخرین بار صورت میگیرد و ادامه این رفتار غیر انسانی را در برخورد با خانواده اعضای گرفتار و با جداشدگان مقیم آلبانی هر روز شاهد هستیم .

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا