زن در القاعده و سازمان مجاهدین خلق

فرارسیدن سالگرد 11 سپتامبر کماکان بازخوانی پدیده تروریسم و بازخوردهای سیاسی و ایدئولوژیک و نشانه شناسی آن را در سایر گروه های تروریستی معاصر مورد تاکید قرار می دهد. اگر در شرایط کنونی سازمان القاعده را به لحاظ توان نظامی و پشتوانه های فکری اش یکی از خطرهای بالفعل تلقی کنیم، به همان میزان جهت گیری سایر گروه های تروریستی در قبال این پدیده را می توان به مثابه میزان تعامل و دوری آنها از موضوعیت تروریسم ارزیابی کرد. صرفنظر از این ملاک می توان شباهت های ساختاری و محتوایی و دیدگاه های مشترک آنها را در قبال پدیده ها از نوع آنچه در هر دو سازمان القاعده و مجاهدین خلق به عنوان حائل و در اشکال عینی تر و مادی تر هدف های مشخص از جمله آمریکا، انقلاب، سرمایه داری، تجدد، زن و… مورد اشاره و تعمق قرار می گیرد، ارزیابی و مقایسه نمود. اگر چه نوع نگاه این دو تشکیلات به مقولات و موضوعات فوق بعضا تفاوت هایی را مورد تاکید قرار می دهد، اما در بازخوانی دیدگاه های این دو جریان نسبت به پدیده ها از جمله سرمایه داری و آمریکا و در مناسبات درونی نقش و جایگاه زن در جامعه و مناسبات تشکیلاتی شباهت های بسیاری می توان یافت. گو اینکه مواضع مجاهدین در مقایسه با القاعده و مشخصا درباره زنان صریح و شفاف نیست، اما از طریق اظهارات شماری از اعضای جداشده سازمان می توان ریشه های مشترک مورد نظر را شناسه کرد.

مجاهدین پس از تحولات درونی شان موسوم به انقلاب ایدئولوژیک بطور مشخص بخشی از معیارهای ارزشی و ایدئولوژیک نوین خود را حول تنظیم رابطه تازه با زن متمرکز کردند. بر هم زدن نهاد خانواده در درون تشکیلات، طلاق های اجباری، تقویت حس تنفر و کینه در زنان و شوهران نسبت به یکدیگر و… تمامی در راستای آموزه ها و دستاوردهای تازه ای بود که رهبری انقلاب نوین مجاهدین یعنی رجوی به آن نائل آمده بود. سطح و صورت این تحول اگر چه بر احقاق حقوق تضیع شده تاریخی زنان تاکید دارد، اما ماهیت این نگاه کماکان به زنان به عنوان مانع و عامل بازدارنده ای برای تحقق انقلاب مورد نظر مجاهدین حکایت دارد. مشخص نیست تفاوت های اساسی میان دو نگرش متضاد این رهبری به پدیده زن در دو مقطع بعد از عملیات فروغ که حکم به ازدواج های اجباری تشکیلاتی می دهد و یکی دو سال بعد که همان ازدواج ها را به نمایشات طلاق های تنفرآمیز ایدئولوژیک تبدیل می کند در ماهیت نگاه رجوی به زن چه تغییرات بنیادینی حاصل کرده است. و اساسا با چه ملاکی می توان این دو تعبیر متضاد را در فاصله کوتاه میان ازدواج های اجباری و طلاق های اجباری توجیه و تئوریزه نمود. ایجاد تنفر در میان مردان نسبت به زنان خود و در چشم انداز نسبت به موضوعیت زن به عنوان حائل میان فرد و رهبری یکی از نادرترین ابداعات و محصولات انقلاب ایدئولوژیک رجوی در سازمان مجاهدین خلق است. اینکه بخواهیم این تلقی را یکسره به مجاهدین محصور کنیم، شواهد و قرائن نشان می دهد که این دیدگاه ابزاری و صرفا جنسیتی تنها محصول نگرش مجاهدین نیست. تاکید رجوی بر اهمیت استراتژیک عملیات تروریستی القاعده از یک سو و اشاره به این معنی که انقلابش را ما کرده ایم و حاصلش را القاعده برده و از سوی دیگر تاکید رجوی بر بخشی از وصیت نامه محمد عطا با این مضمون که نمی خواهد زنان در مراسم خاکسپاری و تدفین و… او شرکت کنند و نتیجه گیری این معنی که محمد عطاء بدون اینکه دریافت تئوریک درستی از انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین داشته باشد، عملا پایبندی خود را به آن نشان داده، در زمره این تعاملات است. محمد عطا در وصیت نامه خود می نویسد:

"نمی خواهم که زنی چه در طی مراسم به خاک سپاری و چه در مراسم پس از آن ابدا بر مزارم حاضر شود." (1)

اظهارات جداشدگان از مجاهدین کم و بیش بر اعمال همین دیدگاه های دفعی و حذفی در مناسبات درونی مجاهدین حکایت می کند. با این تفاوت که شیوه های مجاهدین در مقایسه با القاعده بیشتر بر حذف میل جنسی تاکید دارد تا حذف فیزیکی زنان. در خصوص همین دیدگاه ها و اعمال اینگونه محدودیت ها که مشخصا از سوی رهبری و پس از وقوع انقلاب ایدئولوژیک در مناسبات درونی اعمال می شود، ابعاد به مراتب ارتجاعی تر و مضحک تری از این نوع تنظیم رابطه را با حفظ همان دیدگاه ابزاری نسبت به زنان مشاهده می کنیم. هادی شمس حائری در بخشی از اظهاراتش درباره این مناسبات می نویسد:

"پس از نشست های طلاق کلیه خانه های اسکان تخلیه شد و به خانه رفتن گناه کبیره محسوب شد. وقتی اسکان تخلیه شد، دور آن را خاک ریز کردند تا کسی با دیدن خانه ها خاطره دوران خانه رفتن در ذهنش زنده نشود." (2)

تفاوت نگاه محمد عطا و القاعده با سازمان مجاهدین و انواع فرقه ها به زن نه در ماهیت که متاثر از جاری شدن مجاهدین در مناسباتی است که مجال و خودنمایی ارتجاعی در اشکال سازمان هایی چون القاعده را نمی دهد. برای سازمانی که ظاهرا خود را پیرو و حامی فمینیسم جا زده است، جنس چنین تنظیم رابطه ای جز به هدر دادن بخشی از توان فرضی نیروی انسانی منتهی نخواهد شد. عطا حذف حائل زن میان خود و هدفش را با نفی فیزیکی و قبیله ای و عشیره ای بیرونی می کند. او آشکارا از حضور زنان به عنوان نماد وابستگی تمام و کمال به غیر هدف حتی پس از مرگش باز می دارد. رجوی اما با حذف جنسیت زنان و نابود کردن تمایلاتشان به جای حذف فیزیکی، آنها را به نیمی از ابزار دسترسی به قدرت سیاسی و ایدئولوژیک خود تبدیل می کند. چه تفاوت ماهوی میان اظهارات محمد عطا و شیوه آزمایشگاهی رجوی برای پی بردن به صحت و سقم زدودن زن از ذهن و عین و روح و روان افرادش می توان متصور شد. مسعود بنی صدر از اعضای جداشده سازمان در این خصوص در کتاب خاطرات یک شورشی ایرانی در خصوص اعمال این شیوه های مدرن می نویسد:

"در نشستی از اعضای هیئت اجرایی، اولین چیزی که رجوی گفت این بود که "از دکتر شنیده ام ادرارتان کف دارد. در حالی که ادرار اعضای معمولی این طور نیست." ما لال و حیرت زده نشسته بودیم. رجوی ادامه داد: "با تعجب به من نگاه نکنید. مثل اینکه نمی دانید یعنی چه. یعنی اینکه پس از سالها از انقلاب ایدئولوژیک هنوز نتوانسته اید تمایلات جنسی خود را مهار کنید و هنوز از شما منی خارج می شود که کف در ادرارتان بوجود می آورد. در حالی که افراد تحت مسئولیت شما خود را از این مشکل نجات داده اند." مانند همیشه تعدادی از برادرها در تبعیت از رجوی برده وار به وسط پریدند تا با اغراق گویی و بزرگ نمایی نظر او را تائید کنند. یکی از آنها گفت ما هیئت اجرایی نیستیم ما هی (در فرهنگ لغت تشکیلاتی مجاهدین هی به معنی الاغ است) هستیم. آنگاه به تقلید هی که به خرها هنگام حمل بار گفته می شود همه شروع کردند به هی گفتن." (3)

تفاوتی اگر میان تنظیم رابطه محمد عطا با رجوی باشد، تنها در این است که عطا بر اساس برداشتهای عشیره ای از زن او را از متن مناسبات حذف و دفع می کند و رجوی با بازیچه قرار دادن یک زن در راس رهبری و بعد تهی کردن بقیه زنان از احساس زن بودن و جایگزین کردن آنها نه به عنوان یک شخصیت قائم به ذات که متکی به هدف یا راس تشکیلات (رهبری) او را به موجود دو ساحتی تبدیل می کند که نه در مکانیزم و صورت و ظاهر یک زن است و نه در محتوای و احساس و گرایش و ساختار یک مرد کامل. او موجودی است که با سرکوب تمامی تمایلات ذاتی اش حالا فاقد هویت شده، و جز موجود فرمان بری که دیگر نه در فکر و احساس و اندیشه که حتی در انتخاب همان ظواهر ساده زندگی شخصی اش هم آزاد نیست. و جالب اینجاست که میزان ارزش گذاری اش دقیقا فاصله گرفتن از همان هویت فردی و به زعم رجوی جنسی است. در واقع صورت مسئله محمد عطا و سازمان مجاهدین یک صورت مسئله واحد است، با دو پاسخ ظاهرا متفاوت. به زعم محمد عطا زن حائل میان او و هدف است و به زعم رجوی زن حائل میان رهبری و او. پاسخ محمد عطا برخورد دفعی و حذفی زن از مناسبات است و پاسخ رجوی تبدیل زن به موجود بی حس و عاطفه ای که با کشتن ساده ترین تمایلاتش و تبدیل او به یک روبات عملا نقش و موقعیت او را به عنوان یک جنس متفاوت عملا نادیده می گیرد. تاکید رجوی بر درک محمد عطا از انقلاب ایدئولوژیک دقیقا بر همسویی دیدگاه دفعی هر دو تاکید دارد. منتهی یکی با تکیه بر ساده انگارانه ترین شیوه های دفعی و دیگری با توسل به پیچیده ترین روشهای تئوریک و روانی که مبتنی بر تجارب علمی ده ها فرقه در طول تاریخ است.

دقیقا در راستای چنین بینشی است که مجاهدین علیرغم تظاهر به همسویی با جریان های فمینیستی اما از درون آنها را مظاهری از منجلاب پست بورژوازی تلقی می کنند که هدفشان در نهایت چیزی جز ادامه دکترین سرمایه داری درباره زنان نیست. مهدی ابریشم چی در این رابطه می گوید:

"حقوق زنان که از درگیری مستقیم زن و مرد اعاده نمی شود بلکه در راستای مبارزه عمیق ضداستثماری که زن هم در آن نقش داشته باشد، اعاده می شود. اوج این تفکر بورژوایی فمنیسم است. یعنی یک نوع گرایش به برتری زن و این خودش حفظ تعارض است چرا که زن جنسی است که در تعادل قوای اجتماعی جنس درجه 2 نگهداشته شده است و حفظ تعارض دقیقاً به نفع جنس برتر است. کما این که بقای طبقات دقیقاً به نفع سرمایه داری است. تمامی تلاشی که سرمایه داری به طور ایدئولوژیک و اجتماعی می کند تا اصالت و دوام ازلی و ابدی طبقات را تئوریزه کند؛ برای همین است. می خواهد تضاد طبقاتی را جاودانه کند تا راحت استثمار کند. در اشکال گوناگون. استثمار جنسی هم تا به سمت وحدت حل نشود و تا در راستای حل تاریخی آن یعنی در راستای وحدت زن و مرد در مبارزه ضداستثماری، قرار نگیرد؛ نفی نخواهد شد." (4)

همه مرز میان القاعده و مجاهدین را می توان در کمیت دو نگرش واحد به پدیده های جهان امروز تلقی کرد. یک سو تلقی بغایت واپسگرایانه که بی تعامل و درک از مناسبات معاصر کرگدن وار به اقدامات تروریستی مبادرت می کند و همه آموخته های عشیره ای و فره ای خود بی هیچ ملاحظه و حسابگری بیان می کند، و سویه دیگر که با درک ابعاد و پیچیدگی های جهان معاصر و درک ضرورت ها و تنگناها تلاش می کند در پشت تضادها و استفاده از رادیکال ترین گرایشات اجتماعی و سیاسی همان مولفه ها و آموزه های فرقه ای و ارتجاعی را با تمسک به محمل های ظاهرالفریب به پیش ببرد. مهدی ابریشم چی به روشنی مرز میان مجاهدین و القاعده را در تبیین دو واژه شورشی و انقلاب مرزبندی و می نویسد:

"به این دلیل است که یک شورشی با ایدئولوژی تبدیل می شود به یک انقلابی. شورشی یک عاصی بی سمت و سو برعلیه نظام موجود است ولی انقلابی عنصری است که می فهمد این عصیان را به چه سمتی باید هدایت کند." (5)

 

منابع

1- وصیت نامه محمد عطا عامل اصلی وقایع 11 سپتامبر. تاریخ تنظیم 11 آوریل 1996

2- کتاب مرداب. نوشته شمس حائری. انتشارات خارج کشور. ص 193.

3- کتاب خاطرات یک شورشی ایرانی. نوشته مسعود بنی صدر. انتشارات خارج کشور. ص 386.

4- سخنرانی برادر مجاهد مهدی ابریشمچی درباره انقلاب ایدئولوژیک در درون سازمان مجاهدین خلق ایران. تهیه و تنظیم از: اتحادیه انجمن های دانشجویان مسلمان خارج از کشور. (هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران) تاریخ انتشار: آبان ماه 64. انتشارات طالقانی

5- همان.

 

 

منبع: Mojahedin.ws

مولف: بهار ایرانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا