سیمای یک رهبر دروغگو به نام رجوی – قسمت اول

سایت های مجاهدین خلق را نگاه می کردم که مطلبی توجه ام را جلب کرد. نویسنده آن مطلب به نام عزیز فولادوند به دور از واقعیت های موجود در فرقه رجوی چنان تعریفی از رجوی ها و شکنجه گر معروفش کرده بود که لازم دیدم در این باره هر چند کوتاه چند نکته را متذکر شوم تا شاید این نویسنده قدری اندیشیده و به واقعیت های موجود در جهان هستی اشراف پیدا کند . نویسنده مطلب ابتدا به تعریف و تمجید از رجوی پرداخته تا او را بسیار انقلابی نشان دهد و بعد به مسئله مریم رجوی می پردازد و سعی می کند او را در سیمای یک رهبر معرفی کند.

ابتدا نویسنده در مورد صداقت حرف می زند و عنوان می کند صداقت اولین فصل کتاب خردمندی است. می خواهی بدانی چه کسی هستی سئوال نپرس، اقدام کن، اقدام کردن تو را تعریف و توصیف می کند. این جمله ما را به واقعیت های زیادی در درون فرقه رجوی می رساند. سئوال این است فرقه ای که مطرح می کند نپرس اقدام کن به لحاظ مبارزاتی تاکنون درست عمل کرده است ؟ آیا وقتی سازمانی این گونه در مناسباتش رفتار می کند و فرد باید با بله بله گفتن خودش را تعریف و توصیف کند عملکردش درست است؟ در مناسبات سازمان مجاهدین همه چیز بر اساس تعریف و تمجید کردن از رجوی سنجیده می شود و شاخص تشکیلات برای شناخت هر فرد باید از این مرز بگذرد چون اگر غیر از این باشد معنا پیدا نمی کند .

شاید از نگاه نویسنده این تعریف و توصیف جنبه کلاسیک داشته باشد ولی در تشکیلات رجوی واقعیت به گونه دیگری خودش را نشان می دهد. در تشکیلات رجوی انسان ها هیچ ارزشی برای سران سازمان ندارند و باید افراد به گونه ای تربیت شده باشند که هرگز سئوال نکنند و مطیع اوامر مسئولین سازمان باشند. در این گونه سازمانها انسانها به ابزاری در دست رئیس فرقه تبدیل می شوند و قدرت فکر کردن از آنان گرفته می شود و به انسانهای درمانده و پریشان تبدیل شده که هرگز توان تصمیم گیری ندارند و هر کاری که انجام می دهند با مارک مرزشکنی حرمتها مواجه می شوند. این گونه فرقه ها سعی می کنند افراد را به انسانهای ناآگاه و بدون اراده تبدیل نمایند. شاید نویسنده در تعریف و تمجید از فرقه رجوی این گونه کلمات را کنار هم بگذارد و با آنها بازی کند ولی ای کاش قدری صداقت می داشت و قدری به مطالعه مقالاتی که توسط نفرات جدا شده همان سازمانی که وی به تعریف و تمجید از وی می پردازد، می پرداخت .

سئوال دیگری که وجود دارد و باید همه به آن پاسخ دهند این است که چرا سازمان مجاهدین همه چیز و همه کس را بر علیه خودش می داند؟ چرا از واقعیت های موجود فرار می کند و حاضر به پاسخگویی نیست؟ چرا کارهای خلاف قانونی که در آلبانی و اروپا انجام می دهند باید مشروح جلوه داده شوند؟ چرا وقتی دست به اقدامات تروریستی در داخل کشور می زدند خبری از حرمت جهانی حقوق بشر نبود، چرا وقتی به کشتار کردهای عراقی مشغول بودند خبری از مرزشکنی حرمتها نبود ؟ چرا وقتی به جدا شدگان در اروپا حمله کرده و آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند خبری از حرمت کنوانسیون پناهندگی نبود ؟ چرا رجوی فکر می کند دستش در انجام هر کار خلافی باز است و اگر دولتی و یا فردی بر علیه شان اقدام کند باید مورد توهین و ناسزا قرار بگیرد ؟ چرا وقتی خانواده ها برای دیدار به اشرف می آمدند مورد حمله اعضای فرقه رجوی قرار می گرفتند؟ حمله به خانواده ها با سنگ و میله های تیز نشانه چه چیزی است؟ آیا نشان از ترس رجوی از خانواده ها نیست ؟ رجوی و دار و دسته کثیفش یک منطق بیشتر ندارند، هر کسی که با فرقه نباشد بر علیه آنان می باشد و باید مورد توهین قرار بگیرد. این منطقی است که سالهاست رجوی این خط را پیش می برد.

هر دولتی حق دارد که بخواهد درباره امنیت کشورش تصمیم بگیرد و کارش را پیش ببرد اما وای به روزی که آن کشور پاچه مجاهدین را بگیرد و آن وقت شاهد خواهیم بود که چگونه بر علیه همان دولت دست به جو سازی می زنند و به او انگ همکاری با حکومت ایران می زنند چون این تنها روشی است که بخوبی یاد گرفتند .

در مسئله ورود نیروهای پلیس به اشرف 3 این خط مشی به وفور در نوشتارهای فرقه و دیگران مشهود بود. سئوال این است مگر سازمان مجاهدین خلق چه وزنه ای در عالم سیاست و مبارزه به حساب می آید که دولت ها باید برای آنها انرژی بگذارند و یا با کشورهای دیگر آنان را مورد معامله قرار بدهند. رجوی در چنان توهمی بسر می برد که فکر می کند اگر او به دنیا نمی آمد دنیا به شکل دیگری اداره می شد !!!. ولی ورود پلیس به اشرف 3 به خوبی ماهیت فرقه رجوی را نشان داد و مردم و پلیس آلبانی دریافتند که به چه سازمان خطرناکی روبرو هستند.

نویسنده مقاله ذکر شده معتقد است در مدرسه فکری مجاهدین کنش انسان در مداری بسیار فراتر از اندیشه های دیگر نشسته است هر چقدر سقف فدا بالاتر ، انسان رهاتر و قابل اعتماد تر است ، روح او بزرگ و با شهامت و شکیباست. او به دنبال زیبا زیستن و شکوفایی تمام آنچه از خوبی و نیکی درون خود دارد است !!!. اولین شرط رهایی غلبه بر ترس است . سئوال این است آیا رجوی همه این مسائل را کنار گذاشته و روح او به شهامت رسیده و توانسته بر ترس غلبه کند ؟ چیزی که ما از رجوی سراغ داریم هیچ کدام از موارد گفته شده در وجود او نیست. چیزی که در مدرسه فکری مجاهدین آموزش داده می شود فریبکاری و حقه بازی است. چون سنگ بنای این سازمان فریبکاری و شیادی است که رجوی از درون زندان بنا نهاد و برای اینکه از اریکه قدرت پائین کشیده نشود هم چنان این خط را ادامه می دهد . وقتی صحبت از ترس می شود باید رجوی را ترسو ترین فرد نامید او در تمام مقاطع مختلف وقتی شرایط سخت می شد فرار کرده و این نیروها بودند که باید بهای فرار او را با جان خود می دادند . شاید نویسنده در مطلب خود روی واقعیت های موجود خاک بپاشد ولی نیروهایی که از فرقه رجوی جدا شدند با گوشت و پوست خود ماهیت رجوی را شناختند و می دانند او چه موجود کثیفی است که با کنار هم قرار دادن کلماتی مانند آزادی و مبارزه با احساسات و اعتماد نیروهای خودش هم بازی کرده است. اگر صحبت از ماندگاری خاطره مجاهد می شود باید گفت که این پرونده سالهای طولانی است که بسته شده و دیگر در بازار مکاره سیاست خریداری ندارد .

برای روشن شدن بحث بهتر است به ازدواج مسعود با مریم در سال 1363 بپردازیم چون نویسنده معتقد است بدعتی بی مانند در تاریخ اندیشه سیاسی به مثابه تجلی گاه اراده انسانی است. انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین تصمیم ماندگاری در خاطره تاریخ و حافظه جمعی است! این قدم سهمگین ترین آزمایش بشری است و … .

برای پاسخ به این چند جمله باید بگویم ازدواج مسعود رجوی با مریم در شرایطی ایجاد شد که هیچ کدام از شرایط شرعی برای ازدواج دو فرد وجود نداشت و بیشتر به یک معامله بین دو فرد شبیه بود. ابریشمچی زنش را پیشکش کرده و مسعود فرد دیگری را به او هدیه داد. اگر به عمق مسئله دقت کنیم در خواهیم یافت این عمل چه تاثیری روی مناسبات و تشکیلات سازمان داشته است. آیا پیشرفتی برای تشکیلات داشت ؟ آیا آنان با آویزان شدن به انقلاب طلاق در شرایط بهتری قرار گرفتند ؟ آیا در امر مبارزه در جایگاهی قرار دارند که شایسته شان می باشد ؟

رجوی برای رسیدن به امیال نفسانی خود با مریم ازدواج کرد تا بتواند دیکتاتوری که لازم بود را در مناسبات حاکم کند چون به خوبی دریافته بود باید به عراق برود و در کنار اربابش صدام به خیانت علیه مردم ایران ادامه دهد . مجاهدین با انقلاب طلاق به هیچ عنوان ماندگاری بدست نیاوردند بلکه هر روز در مناسبات شان بوی گند فساد به مشام می رسید شاید مریم رجوی دم از پاکترین مناسبات بزند ولی خودش بهتر می داند چه مناسبات کثیفی بر پا نموده است . اگر نویسنده یعنی عزیز فولادوند معتقد است سازمان با ازدواج و انقلاب طلاق به ماندگاری رسیده است، چرا خودش وارد انقلاب طلاق مریم رجوی نشده است؟ ما بهتر می دانیم که چنین حرفهایی جنبه فریبکاری دارد و برای سوء استفاده از افکار اعضای فرقه بکار برده می شود و مسئولین با دروغ های شاخدار به اعضای خود القا می کنند که انقلاب طلاق مریم رجوی ریشه دوانده و رشد کرده و مردم هم به این مسئله رسیدند! حال کدام مردم مشخص نیست.

در ادامه نویسنده فرقه رجوی به مسئله پس زدن همه لذایذ زندگی مادی می پردازد و از نبرد دم می زند و از صداقت، قانونمندی، تصمیم گیری می گوید. ای کاش افرادی مانند نویسنده قدری به  صداقت و قانونمندی های مبارزه در مناسبات سازمان اشراف داشتند و از نزدیک شاهد تشکیلات سراسر اختناق سازمان بودند و بعد از مبارزه و یا صداقت و تصمیم کبیر سازمان حرف می زدند . زندگی کردن در اروپا و دریافت پول از فرقه حتما این تعریف و تمجیدها از مجاهدین را به دنبال خواهد داشت.

ادامه دارد

هادی شبانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا