از تسلیم تا خلع سلاح – قسمت چهارم

مجاهدین خلق از سرنگونی پدرخوانده تا تسلیم در برابر آمریکا و خلع سلاح کامل

در این نوشتار به دلیل اهمیت اتفاقاتی که در فاصله زمستان 1381 تا اواخر اردیبهشت 1382 برای عراق و فرقه مجاهدین خلق افتاد و منجر به سرنگونی صدام به عنوان پدر خوانده رجوی و تسلیم مطلق مجاهدین به آمریکا و در نهایت خلع سلاح کامل فرقه مجاهدین گردید را مرور خواهم کرد.

در قسمت های قبلی توضیح دادم که رجوی برای ممانعت از فرار نیروها تا جایی که می توانست منکر بروز جنگ بین آمریکا و عراق شد و هنگامی آن را پذیرفت که دیگر راهی برای نفی آن نبود. در نتیجه نیروها زمانی به پراکندگی رفتند که دیگر جنگ شروع شده بود و سنگر و استتاری که از ما حفاظت کند نبود. در پراکندگی اخبار دروغین به ما می دادند و سرانجام نیز از شرایط نیروهای عراقی که سلاح ها را انداخته و دسته دسته با زیر پیراهن در حال فرار بودند متوجه شدیم که صدام سرنگون شده است. در ایام منتهی به سرنگونی صدام، بالاترین لایه زنان فرمانده، بدون اطلاع بقیه نیروها با لباس مبدل به قرارگاه اشرف گریختند. اما چون برای حفاظت خودشان به نیرو نیاز داشتند به افراد مقر ما دستور داده شد که به سمت قرارگاه اشرف حرکت کنند. در نتیجه ستون نیروهای فرقه توسط هواپیماهای آمریکایی بمباران شد و تعدادی از نفرات کشته و مجروح شدند و طبق معمول به گوشت دم توپ رجوی تبدیل گردیدند. به همه نیروها دستور داده شد تا پرچم سفید بر روی خودروها و زرهی نصب کنند. مشخص بود که سران فرقه از قبل با نیروهای آمریکایی صحبت هایی کرده و تسلیم شدن خود را به آنها اعلام نموده بودند. بعد از چند روز که در بیابان ها آواره بودیم و شرایط بسیار آشفته ای بر نیروهای مجاهدین خلق حاکم بود، دستور داده شد تا به قرارگاه اشرف برگردیم. بیشتر نیروها در قرارگاه اشرف مستقر شدند اما بخشی از نیروها را به قرارگاه علوی فرستادند ولی بعد از مدتی آمریکایی ها همه نفرات مجاهدین خلق را در قرارگاه اشرف جمع کردند. در این زمان پیامی از سوی رجوی برای ما خوانده شد که در آن گفت “باید با آمریکایی ها همکاری نمود”!
حال ادامه مطلب:

سرقت اموال مردم عراق

در این ایام دو موضوع در دستور کار نیروهای فرماندهی ما قرار داشت. یکی از این کارها حفاظت از مرکز پمپاژ آبی بود که سازمان در فاصله تقریبا 10 کیلومتری از قرارگاه اشرف در کنار رودخانه دجله ایجاد کرده بود و با لوله های بسیار قطور، آب به قرارگاه اشرف پمپاژ می شد. من هم مانند بسیاری از افراد دیگر از وجود چنین محلی تا قبل از آن مطلع نبودم و در صحبت با افرادی که از قبل با این موضوع سر و کار داشتند متوجه شدم که در زمان صدام ارتش عراق از این محل محافظت می کرد و مردم محلی نیز از ترس جرات نداشتند کاری با لوله ها داشته باشند. اما حالا خبری از صدام نبود و مردم محلی در هر کجا که می توانستند لوله ها را سوراخ کرده و برای مزارع یا احشام خود آب بگیرند. بنابراین در هماهنگی با ارتش آمریکا تعدادی از نیروهای سازمان کارشان این بود که از محل پمپاژ در طول روز محافظت کنند و در مسیر لوله ها گشت بزنند تا جلوی تخریب و سوراخ کردن لوله ها توسط اهالی را بگیرند و اگر جایی از لوله توسط اهالی سوراخ شد به قسمت مربوط اطلاع دهند تا نفرات تاسیسات آن را ترمیم کنند. این کار نیروی زیادی نمی خواست و توسط نفرات فرماندهی خودمان انجام می شد. البته قبل از تاریکی هوا همه این نیروها باید به قرارگاه اشرف باز می گشتند تا مبادا در بیرون از قرارگاه از تاریکی استفاده کرده و فرار کنند.

اما کار دوم بسیار پر دامنه بود و بخش زیادی از نیروهای تمامی فرماندگی ها به آن مشغول شدند. از روز سرنگونی صدام مردم عراق به پادگان ها و مراکز دولتی می رفتند و وسایل آنجا را می بردند. رجوی به این نتیجه رسیده بود که فرصت خوبی است تا مجاهدین هم اموال رها شده توسط ارتش و نیروهای دولتی عراق را به غارت ببرند. این کار هم سود اقتصادی برای او داشت و بالاتر از آن، در شرایط شکست و خفت موجب می شد بخش زیادی از نیروها سرشان به این کار گرم شده و فرصت فکر کردن نیابند و تاثیرات روانی شکست کم شود.

بنابراین آوردن وسایل از پادگان ها و مراکز دولتی عراق و همینطور آنچه که مردم عراق از پادگان ها برداشته بودند و انتقال آن به قرارگاه اشرف در دستور کار قرار گرفت و بسیاری از نیروهای سازمان به آن مشغول شدند. اکیپ های مختلف به پادگان های عراق حتی در اطراف بغداد که ول شده بود می رفتند و هر چیزی که قابل انتقال بود را بر می داشتند و به قرارگاه اشرف می بردند. تمرکز اصلی روی خودروها بود اما زرهی ها هم از غارت مجاهدین در امان نبودند. دوربین همه تانک ها و نفربرها و هر وسیله ای که قابل جدا شدن از آنها بود باز می شد و به قرارگاه اشرف منتقل می گردید. در آن مقطع هیچ حاکمیت مشخصی در عراق وجود نداشت و به همین دلیل این مراکز ول بودند. حتی یک اکیپ به شهرداری شهر خالص رفته بودند و انواع ماشین آلات سنگین و جرثقیل آنجا را به اشرف آوردند. بسیاری از این اموال سرقتی بعدها به تجار و مردم عراق فروخته شد.

مردم عراق قبل از آن که مجاهدین شروع به غارت پادگان ها و مراکز دولتی بکنند وسایل موجود در بسیاری از آنها را تخلیه کرده و به خانه های خود برده بودند. به همین دلیل علاوه بر اکیپ هایی که به پادگان ها و مراکز دولتی می رفتند اکیپ هایی هم بودند که به روستاهای اطراف قرارگاه اشرف رفته و همه مناطق را می گشتند و وسایلی که متعلق به ارتش عراق بود را به قرارگاه اشرف می آوردند. کار این اکیپ ها این بود که خودروها و تجهیزات مهم و قیمتی که اهالی از پادگان ها و مراکز دولتی آورده بودند را شناسایی می کردند. بعد سعی می کردند اهالی را فریب داده و آنها را از این بترسانند که آمریکایی ها این وسایل را از شما خواهند گرفت و سپس این وسایل که شامل انواع خودرو مثل انواع جیپ، تانکر آب، مینی بوس و اتوبوس، کمرشکن، لودر، بولدوزر و انواع خودروهای نظامی مثل آیفا، زیل یا اورال می شد را با قیمتی بسیار پایین از آنان می خریدند.

به این ترتیب قرارگاه اشرف پر شده بود از انبوه ماشین هایی که به مردم عراق تعلق داشت و مجاهدین آنها را غارت کردند.

خودروهای سرقت شده در اشرف
تصویر تعدادی از خودروهای غارت شده مردم عراق که به قرارگاه اشرف منتقل شدند

در مرحله بعد همه آنها رنگ آمیزی شدند تا هم هویت آنها مشخص نشود و هم آن که قابل فروش باشند. این کار خود یک پروژه بزرگ بود که نیروهای زیادی را به خود اختصاص داد و به این ترتیب باز هم وقت نیروها پر می شد. سپس آنچه متعلق به مردم عراق بود را به تجار و مردم عراق فروختند.

ادامه دارد…

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا