
در قسمت قبل، از حضور مجاهدین خلق در عراق که به دلیل تجاوزش به خاک ایران و ادعاهای رهبران رژیم بعث مبنی بر الحاق خوزستان به نقشه جغرافیایی عراق موجب افزایش احساسات وطن پرستانه در میان مردم و انگیزش حضور هر چه بیشتر در جبهه ها شد، گفته شد. این کار عملا فرقه رجوی را در مقابل مردم قرار داد و آخرین ذره های مشروعیت آنها در میان مردم را از میان برد.
به دنبال حضور رجوی در 17 خرداد سال 65 در عراق و پذیرش همکاری با رژیم بعث حاکم بر عراق، بیش از 24 قرارگاه و پایگاه در اختیار این سازمان برای انجام عملیات های نظامی مشترک بر علیه اهداف نظامی و اقتصادی ایران قرار گرفت. که قرارگاه سردار در شمال، حنیف در ابوغریب و اشرف در استان دیالی بزرگ ترین آنها بودند. دفتر اصلی مجاهدین خلق هم که سیاست های مجاهدین خلق با دولت سابق عراق را هماهنگ می کرد بنام جلال زاده در منطقه اربعین الحرامی بغداد واقع شده بود.
در ابتدا عملیات ها به صورت پراکنده و در مرزها صورت می گرفت ولی در ادامه و بعد از اینکه امکانات تسلیحاتی بیشتری در اختیارشان قرار گرفت، ارتش به اصطلاح آزادیبخش ملی تشکیل و عملیات نظامی شکل گسترده تری به خود گرفت. ماموریت یکان های رزمی در این عملیات ها این بود که ضمن شبیخون به مواضع نیروهای نظامی ایران، نیروهای ایرانی را کشته و یا اسیر ساخته و تحویل ارتش عراق بدهند. عملیات نظامی مجاهدین خلق حتی سربازان ایرانی را هم در بر می گرفت که این موضوع باعث نارضایتی و مسئله دار شدن نیروهای مجاهدین خلق گردید، آنها نسبت به فرماندهان معترض بودند که چرا باید سربازان که برحسب وظیفه نظامی لاجرم می بایست در صحنه جنگ حاضر شوند کشته و یا دستگیر شوند.
انجام عملیات مشترک با نیروهای ارتش صدام که بدلیل شروع جنگ نیروی متجاوز شناخته میشد این سوال را در اذهان نیروها تداعی می کرد که آنها در کنار دشمن چکار می کنند؟! جوان آرمان خواهی که تحت تاثیر شعارهای استقلال طلبانه و مبارزه با سلطه گری جذب مجاهدین خلق شده بود اکنون خود را در نقطه مقابل استقلال و نفی سلطه گری می دیدند! دستگیری سربازان هموطن که برای دفع تجاوز و دفاع از ناموس و شرف میهن به جبهه های جنگ شتافته بودند حس بدی را در وجود آنها بوجود می آورد، این اولین جرقه های بی اعتمادی و تناقض وحشتناک شکل و محتوای تشکیلات در اذهان نیروها بود که خود را در خاک عراق نشان می داد.
آنها به عینه می دیدند آنچه در ابتدای آشنایی با مجاهدین خلق می پنداشتند در عمل در نقطه تقابل با آن انتخاب اولیه شان می باشد. طی سال های 1366 تا 1367 حدود 60 فقره عملیات در نوار مرزی صورت گرفت که اگر چه بلحاظ نظامی اهمیت زیادی نداشت ولی مجاهدین خلق تبلیغات زیادی حول آن به راه می انداختند. در حالیکه سربازان اسیر شده در هر عملیات برای بازجویی و گرفتن اطلاعات نظامی شان در اختیار دستگاههای امنیتی عراقی قرار گرفته و بشدت شکنجه می شدند، مسئولین مجاهدین خلق بعد از هر عملیات جشن و شادی و پایکوبی به راه می انداختند و بخاطر کشته شدن سربازان وطن شیرینی توزیع می کردند، این یکی از بزرگ ترین درس ها و عبرت های تاریخ بود که مجاهدین خلق برخلاف تمامی شعارهای وطن پرستانه و استقلال طلبانه گذشته پس می دادند. از طرف دیگر در میان مجاهدین خلق تعداد زیادی از اعضا در جریان عملیات ها کشته می شدند، اوج نفرت در میان اعضا وقتی پدیدار می شد که آنها می بایست با جشن و توزیع شیرینی به استقبال مرگ دوستانی بروند که تا همین چند روز پیش در کنار آنها بودند.
ادامه دارد
علی اکرامی