
در جلسه بیست نهم دادگاه محاکمه ماهیت گروه مجاهدین خلق و 104 تن از سران این گروه، مسعود خدابنده یکی از اعضای جدا شده از این تشکیلات حضور یافت.
مسعود خدابنده عضو پیشین سازمان مجاهدین خلق که ۱۶ سال در این گروه عضو بود در جلسه بیست و نهم که روز سه شنبه 30 بهمن ماه برگزار شد، مسعود خدابنده یکی از اعضای جدا شده سازمان مجاهدین خلق که ۱۶ سال در این گروهک عضو بود در جایگاه حاضر شد و قسم یاد کرد که در دادگاه جز راست نگوید.
خدابنده در دادگاه گفت: من چند سال قبل از انقلاب با سازمان آشنا شدم و بعد به انگلیس رفتم و عضو سازمان شدم و ۲ سال در کردستان ایران بودم. بعد از آن با مسعود رجوی به عراق رفتم. رفت و آمد به عراق و اروپا داشتم. مریم رجوی را از عراق به فرانسه بردم در فرانسه تصمیم به جدا شدن از سازمان گرفتم، ۲ پاسپورت داشتم که تحویل دادم و به لندن رفتم و از سال ۱۹۹۸ در ارتباط با سازمان مجاهدین بودم. با کمک همسرم ۳ کتاب در مورد مجاهدین نوشتم. در این مدت در دادگاهی هم به عنوان شاهد شرکت کردم. امروز در این دادگاه حاضر شدم. من تمام کتابها و جزوات معرفی شده در دادگاه را تایید میکنم.
قاضی پرسید: چه مدت در سازمان بودید؟
خدابنده عضو جدا شده سازمان گفت: مدت ۱۵ سال در سازمان بودم. در انگلیس به عنوان هوادار حضور داشتم. کمیته حمایت از مجاهدین خلق را با کمک دکتر رضا رئیسی در لندن تاسیس کردیم. بعد به زندان رفتم. بعد از آزادی به پاریس رفتم. ماموریت پیدا کردم که رادیو مجاهد را به منطقه سردشت ببرم که ۲ سال در این منطقه بودم. بعد از آن به عراق و پاریس رفتم. در پاریس مسئول حفاظت از دختر بنی صدر بودم. بعد از طلاق مسعود رجوی از دختر بنی صدر، همراه مریم رجوی بودم. در تیم تحویلگیری کمپ اشرف و توسعه آن حضور داشتم. مدتی بعد از سازمان جدا شدم و از آن زمان مطالبی در ارتباط با مجاهدین جمعآوری کردم. تا کنون بیش از ۱۰۰ نفر از اعضای جدا شده سازمان را با همراهی خودشان به روانشناس معرفی کردم تا مشخص شود فردی مانند من عضو سازمان شده است و دست به این اقدامات زدیم.
وی ادامه داد: من تمام وقت برای سازمان کار میکردم. پدرم تا زمانی که زنده بود باور نمیکرد که عضو سازمان شدهام و میگفت شما را نمیبخشم.
قاضی به این عضو جدا شده از سازمان گفت: الگویی که موجب شده در سازمان جلب شوید را تعریف کنید؟
مسعود خدابنده یکی از اعضای جدا شده سازمان مجاهدین خلق که ۱۶ سال در این گروهک عضو بود گفت: روند تولید فردی که به خود بمب ببندد و آن را منفجر کند، دیگر کتابش موجود است. افرادی را به عنوان سرکرده نام بردند این افراد را هم شکنجه کردند و هم به بقیه دستور دادند که شکنجه کنند. مهدی ابریشمچی را تحویل گرفتم به کردستان بردم این آدم وقتی که آمد، با آدمی که بعدها شکنجه میکرد فرق میکرد همینطور مسعود رجوی که اوایل دیدیم با رجوی که پیش صدام رفت فرق میکرد. قبحها کم کم میریزد و یک آدم معمولی به یکباره نمیتواند شکنجهگر شود.
قاضی افزود: خودتان مستقیما از مسعود رجوی، مریم رجوی و ابریشمچی و افراد دیگر دستور شکنجه شنیدید؟ شما جزو تیم محافظان افرادی بودید که مرکزیت این سازمان را برعهده داشتند دستور بر شکنجه مردم و یا اعضا و اسیران جنگی ایرانی که توسط صدام اسیر میشدند را شنیدید؟
مسعود خدابنده گفت: در عراق جلسات کوچکتر برگزار میکردند که افراد کارها را یاد بگیرند و در جلسات بزرگتر به بقیه خط دهند. گردان رهبری در این جلسات کوچک بودند مانند مهدی ابریشمچی. یک شورای رهبری در آن زمان درست شده بود و به یک سری هم با مسعود رجوی آمده بودند مانند مهدی ابریشمچی و دیگرانی بودند. منفرد و سیاه کلا و فرشته شادلو و ابوالقاسم رضایی و محمود عطایی و مرتضی اسماعیلیان که به او جواد خراسان میگفتیم.
وی گفت: در این جلسات مردان را مجبور میکردند تا به زنان خود فحش دهند و زنان خود را طلاق دهند. یکی از این افراد به نام فرمانده کمال در آن جلسه بود که قبول نمیکرد و او را بیرون بردند و نیم ساعت بعد گفتند او خود را آتش زده است. عملا مسعود و دستگاه او مدعی بود این کارها را علیه من انجام میدهند و باید این افراد را طوری از بین برد که صدایشان شنیده نشود. صدای مسعود وجود دارد که در جلسهای میگوید چه مقدار پول بگیرید و یک عمل تروریستی را انجام دهید.
مسعود خدابنده گفت: در زمانی که عملیات فروغ جاویدان و مرصاد بود که من پشت بیسیم بودم، مسعود و مریم رجوی بودند و ابراهیم ذاکری و ابریشمچی و یک رابط عراق نیز آنجا بود و در اتاق بغلی نشسته بودند بین ما و عراق نشسته بودند چراکه عراق باید پشتیبانی هوایی و لجستیک و سوخت میداد و وقتی مسعود درخواست نیروی هوایی بیشتری کرد و وقتی گیر افتاده بودند افسران عراقی میگفتند ما نمیتوانیم و میگفتند شما باید عقب نشینی کنید چراکه این جنایت جنگی است چراکه میدیدند همه نیروها در حال کشته شدن هستند و پیروزی در کار نیست. بعد هلیکوپتری آمد مسعود را پیش صدام برد و او گفته بود امکان تامین هوایی نداریم و باز هم مسعود رجوی عقبنشینی نداد. تنها به ابراهیم ذاکر و ابریشمچی، اجازه داد.
قاضی گفت: آیا صدام از ماهیت اقدام مسعود رجوی مطلع بود؟
مسعود خدابنده گفت: میدانستم این دستگاه از جای دیگری تزریق میشود بدین معناکه منافقان خودشان تصمیم به حمله نگرفتند و سه روز هم فرصت داشتند وگرنه مرز بسته میشد و برای صدام محرز بود که مجاهدین به جایی نمیرسند ولی رجوی همیشه امید داشت، تنها چیزی که از مسعود رجوی شنیدم این بود که ما میرویم و وقتی به کرمانشاه رسیدیم مردم بلند میشوند و دیگر کار تمام میشود. ولی در اسلامشهر هم مردم با آنها در حال جنگ بودند و مشخص بود که نه تنها در کرمانشاه بلکه در اسلامشهر مردم مقابله میکردند. خیلی از مردم عادی هم کشتند. تا آنجایی که به مریم در جلسه، میگفت زرکش نیاید، یا اینکه میگفت چه کسانی برگردند و من آنها را میبردم. نوار حمله به ایران وجود دارد. اینکه یک نفر دستور حملهای به دشمن یک کشور بدهد و خودش هم در آن کشور باشد، من در هیچ کشور دیگری ندیدم، متاسفانه این اتفاق از سوی منافقان افتاد.
سپس خدابنده گفت: شما ابریشمچی را مثال زدید. من بارها شاهد کارهای سخیف وی بودم یکی از کارهایی که از او به یاد دارم رفتاری بود که با اسرا داشت. مهدی ابریشمچی برایم تعریف کرد: وقتی میخواستند اسرا را به کمپ اشرف بیاورند، اعضای مجاهدین و نیروهای عراقی این اسرا را به مدت سه چهار روز بدون آب و غذا شکنجه کردند. مجاهدین و نیروهای عراقی با تشکیل دو صف یک تونل تشکیل میدادند و اسرا حین عبور از این تونل با چوب و چماق مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند. پس از سه روز اندکی غذا به این اسرا دادند و تا سه روز مجدداً در گرسنگی نگه داشتند و پس از سه روز دوم دوباره غذای کمی به آنها دادند. خیلی از اسرا بر اثر این گرسنگیها جانی در بدن نداشتند.
وی ادامه داد: به خاطر دارم که ابریشمچی و یک نفر دیگر در پوششی ساختگی از این افراد فیلم گرفتند. از قصابی، سالن غذاخوری و بخشهای مختلف فیلم میگرفتند که اسرا در حال جشن و رقص و پایکوبی بودند. این فیلمها را به اسرای دیگر نشان میدادند و میگفتند ما دشمن شما نیستیم و میخواهیم شما را از دست نیروهای بعثی نجات دهیم و از همین روش اسرا را جذب گروهک میکردند.
وی با اشاره به اقدامات فهیمه اورانی در سازمان مجاهدین خلق، گفت: فهیمه اورانی را من آوردم. وی پس از مسعود و مریم رجوی در ردیف رهبران گروه بود. فهیمه، خانمی بود که در آلمان از این گروهک هواداری میکرد. زمانی که انقلاب ایدئولوژیک رقم خورد و قرار شد همه از همسران خود طلاق بگیرند و با مریم رجوی ازدواج کنند، این شخص نامهای به مسعود رجوی نوشت و ادعا کرد که از همسر و فرزندش جدا شده و قصد ازدواج با مسعود رجوی را دارد. به دستور مسعود رجوی وی را به بغداد منتقل کردیم. فهیمه اورانی مسبب شکنجه خیلی از افراد سازمان شد. همان اواخر او را مامور کرده بودند که به مردان نزدیک شود و افرادی را که به اصول سازمان پایبند نبودند را به سازمان معرفی میکرد و آنها را برای شکنجه به زندان میبردند.
این عضو جدا شده از فرقه رجوی تصریح کرد: جواد خراسان یکی از اعضای این گروهک برایم تعریف میکرد که محسن سیاهکلاه جوری مرا شکنجه میکرد که باورم نمیشد کسی که دوست نزدیک من است مرا شکنجه کند تا آدم شوم. ضربات وی به حدی بود که دستم شکست. در واقع این شکنجهها به این خاطر بود که جواد خراسان خواسته بود که کاری به او نداشته باشند، گزارش ننویسد و او را به جلسات نبرند.
وی اضافه کرد: مژگان پارسیایی همانند من یکی از دانشجویان مقیم آمریکا بود اینکه در شکنجهها با سازمان همراهی کرده و افراد زیادی را شکنجه کرده بود او را به عنوان یکی از مسئولین پادگان اشرف معرفی کردند. همه ارتقاها و پستهایی که به افراد میدادند بر همین اساس بود. وقتی که در منطقه بودم و میخواستیم نحوه کار با بیسیم را به اعضا آموزش دهیم مژگان پارسیایی به ما معرفی شد که کار با بیسیم را یاد بگیرد تا بتواند ارتباطات برقرار کند. وقتی که کدها را به او میدادم سواد خواندن و نوشتن نداشت. حالا همین شخص بیسواد یکی از سران مجاهدین خلق شده و زندانیهای زمان شاه را شکنجه میکند.
عضو پیشین مجاهدین خلق با تاکید بر حمایت گسترده برخی دولتها از این گروه تروریستی، گفت: من ۳ پاسپورت داشتم که میتوانستم تمام دنیا را با آنها بچرخم؛ قطعاً یک نفر این راه را برای ما باز کرده بود که ما در جریان آن نبودیم.در اردن و عراق کارت تردد با سلاح داشتیم و کسی کاری به ما نداشت. در برخی کشورهای اروپایی نیز این اتفاق میافتاد اما کمی مخفیتر بود. به نظر من سازمان مجاهدین خلق هرگز قبل از انقلاب شکل نمیگرفت و فعالیتش پس از انقلاب گسترش پیدا نمیکرد مگر اینکه یک حامی و پشتیبان بزرگ از او حمایت میکرد.
مسعود خدابنده گفت: در جلسات با آمریکاییها در عراق گفته میشد که شما به بن بست رسیدید و صدام هم همینطور. باهم باشید تا آخر ببنیم چه میکنید؟ بعد هم چطور میخواهید اعلام کنید به من مربوط نیست، بین جنگ اول خلیج فارس و دوم، یک نفر را به عنوان خبرنگار وال استریت ژورنال نزد مسعود رجوی و دوستانش، آخر حرفش این بود که ما هم اکنون با صدام مخالف هستیم، رجوی میگفت خب شما با ما موافق بودید. گفت میدانم شما بیاید صحبت کنیم و نفراتی را بفرستید به امریکا تا مشخص شود باید با شما چه کنیم و کجا بفرستیم تان؟ رجوی گفت: شما اول بگویید کجا بهتر از اینجا تا من بله یا خیر را بگویم. بعد خبرنگار در لفافهای گفت شما نیرو دارید و بدون اینها نمیتوانید. رجوی گفت: دفاتر را بیاورید و گفت پول این کامیونها را مردم ایران دادند و جزئیات دیگر که طرف عصبانی شد و به من گفت که میخواهم برگردم. او گفت دو نفر دیگر با من به فرودگاه بیایند تا من به کشورم برگردم.
وی افزود: مسعود رجوی پیش صدام ماند و تقاص اش را هم کشید. مریم رجوی را که به پاریس اوردیم قرار بود از انجا به امریکا برویم همان موقع هم دیگر اینها را تحویل نمیگرفتند او به رابط پبتاگون اصرار میکرد به من ویزا دهند تا مخفیانه نیایم. او رفت و برگشت گفت ویزای من را هم باطل کردند و هرکسی برگردد را دیگر به زندان میاندازند. ما هم مجبور شدیم علنی کنیم که مریم رجوی در پاریس است این رابطه پشت جبهه گروهی مانند مجاهدین خلق است. خدا از سر تقصیرات شاه نگذرد که نگذاشت ما کتاب بخوانیم اکثر مجاهدین یا برقکار و یا مکانیک بودند. بعضی ها، اما وارد بودند و سید المحدثین از اول میدانست که چه میکند؟ با اینکه از خانواده مذهبی بود، اما مشکلی هم نداشت، اما اکثرشان به این شکل وارد سازمان شدند.
وی افزود: اگر بخواهم درباره کلاهی و کشمیری در یک جمله بگویم، سازمان مجاهدین و شخص مسعود رجوی از آنها اطلاع داشت، من در ان زمان در لندن در شب قبل از انفجار حزب جمهوری به ما گفتند جلوی سفارت بروید و بنویسید مرگ بر بهشتی. مصطفی افشار که مترجم عربی رجوی بود و مخفیانه به لندن آمد و من را به تهران وصل کرد.
قاضی گفت: مترجمان رجوی چه کسانی بودند؟
مسعود خدابنده گفت: حسیننژاد، باقر کشمیری بود ولی افشار کسی است که مترجم خصوصی و مورد اعتماد او بود. این حرف از ذهن من پاک نمیشود که مسعود رجوی هزار بار بیان کرده و هروی اینها را تشویق کرد. کلاهی بعدا که به بغداد برگشتیم و کمپ اشرف راه افتاد، او بیشتر کار فنی میکرد و پمپی در قرارگاه جلاله خراب شده بود که میخواست برود پمپ را درست کند اجازه نمیدادند، من گفتم که با او میروم لذا اجازه دادند. فکر نمیکنم کسی در سازمان مجاهدین شک داشته باشد که سازمان این برنامهها را ریخت و این کارها را انجام داد.
وی افزود: ما باید بیسیمها را جابجا میکردیم که فرکانسهای ارتش را بگیرد و کار فنی میکردیم. کلاهی که آنجا بود به مهندس بنا گفتم بیا به تو هم کار را یاد بدهم. ابراهیم ذاکری گفت ما بلد هستیم، ذاکری در تهران الکترونیک تدریس میکرد و آن زمان به او یاد دادم ما آن زمان فرکانس بیسیمها را عوض میکردیم تا بتوانیم کمیته را بگیریم که میگفت شبکه عبدالله پیام که ما ببینیم کجا میروند و اگر دنبال ما افتادند فرار کنیم. کشمیری و جواد قدیری یک روزی رفتند جلوی رکن دو و جلوی کودتا را گرفتند و به کودتای بختیار کمک کردند و همینها رفتند بمب گذاشتند.
وی بیان کرد: جواد خراسان در حال حاضر در آلبانی حضور دارد و به اقدامات خود علیه جمهوری اسلامی و در حمایت از مجاهدین ادامه میدهد. من به همراه یک پزشک به افرادی که به تازگی از گروهک جدا شده بودند کمک میکردیم و برای آنها جای خواب پیدا میکردیم. مجاهدین پس از اطلاع از این موضوع شروع به آزار و اذیت این پزشک کردند. در یک مرحله ۴۰ تا ۵۰ نفر از اعضای مجاهدین به سرکردگی جواد خراسان این پزشک و همسرش را مورد ضرب و شتم قرار دادند. پشتیبانی از این گروهک اگرچه در شرایط امروزی کم شده، اما همچنان ادامه دارد. آلبانی کشوری است که اسامی خیابانهای آن با تغییر رئیس جمهور آمریکا تغییر میکند، یعنی در حال حاضر دو خیابان در آلبانی به نام ترامپ نامگذاری شده است. آن منطقه به طور کامل در دست آمریکاست و به ازای آن به آلبانیاییها ویزای کار در انگلیس و اروپا میدهند؛ بنابراین حمایت از مجاهدین در آلبانی هم اگرچه کم شده، اما همچنان ادامه دارد.
وی ادامه داد: در زمان صدام اگر من قصد اجرای پروژهای داشتم هزینه آن را به من میدادند، اما سالهاست که دیگر این اتفاق نمیافتد و نمیتوانند شخصی را از مثلا کانادا دعوت کرده، هزینه اقامت و سایر مخارج وی را بپردازند تا در تجمعات مجاهدین شرکت کند، برای همین از افراد داخل همان کشور استفاده میکنند. یک سناتور آمریکایی به من میگفت وقتی کسی در حال ضربه زدن به جمهوری اسلامی است ما با او دشمنی نمیکنیم.
قاضی پرسید: این اظهارات مربوط به چه زمانی است؟
خدابنده جواب داد: ۴ یا ۵ سال پیش.
در حال حاضر سازمان مجاهدین تغییر شکل داده است. یک زمانی این سازمان با محوریت صدام و مسعود رجوی فقط عملیاتهای تروریستی نظامی انجام میداد. این دستگاه تروریستی نظامی پس از ترکی فیصل (که بدون هماهنگی مرگ مسعود رجوی را اعلام کرد) به یک دستگاه اطلاعاتی تبلیغاتی تبدیل شد. محوریت این سازمان هم به ترکی فیصل و مریم رجوی سپرده شد. پس از مرگ صدام جایی برای مسعود رجوی در این سازمان وجود نداشت، بنابراین باید زنده یا مرده کنار گذاشته میشد. بارها تلاش کردم در دادگاه بروکسل صحبت کنم، اما اجازه آن را به من ندادند.
وی افزود: اعضایی که از مجاهدین خلق جدا میشوند توسط این گروهک تهدید میشوند و کلاهی نیز توسط همین گروهک کشته شد. مجاهدین برای تبلیغات در غرب دست بازی دارند و محتواهایی که تولید میکنند با همکاری ترکی فیصل در سراسر دنیا منتشر میشود.
این عضو جداشده از تشکیلات رجوی در رابطه با دادگاه محاکمه حمید نوری در سوئد، گفت: من اصلا آقای نوری را ندیده و نمیشناسم، اما افرادی که در دادگاه علیه او شهادت دادند حتی یک نفر در بینشان وجود نداشت که آدم درست و حسابی باشد. همه این شاهدان اسم و هویت جعلی داشتند و حتی شغل آدرس و مواردی که در دادگاه عنوان میکردند دروغ بود. این اقدام با برنامهریزی ترکی فیصل انجام شد تا یک مقام ایرانی به کشوری برود، بازداشت شود و برای محاکمه در اختیار کشور دیگری قرار گیرد تا بعدها بتوانند او را با زندانیانی که در ایران دارند تبادل کنند. مریم رجوی از اینکه اعضای گروهک را به سوئد اعزام کند ترس داشت و فکر میکرد اگر به سوئد بروند باز نمیگردند برای همین دادگاه را در آلبانی برگزار کردند.
قاضی دهقانی خطاب به این عضو جداشده سازمان گفت: آیا کادر مرکزی سازمان در جریان اقدامات کشمیری بوده است؟
خدابنده گفت: سعید شاهسوندی عضو کادر مرکزی بود و به من گفته بود که از اقدامات کشمیری اطلاع داشتند.
قاضی پرسید: آیا از طراحی و آموزش کشمیری اطلاع داشتند؟
خدابنده گفت: در مورد کلاهی به صورت قطعی میتوانم بگویم که تحت آموزش سازمان بوده و با ابراهیم زاکری ارتباط داشته.
قاضی گفت: آیا مسعود رجوی در مورد کشمیری و حادثه ۸ شهریور صحبتی کرده بود؟
خدابنده گفت: بله. کشمیری حاضر به طلاق همسرش نبود و در جلسهای قصد تنبیه او را داشتند که مسعود رجوی در آن جلسه گفت که اقدامات کشمیری در حادثه انفجار برای گذشته است و باید همسرش را طلاق دهد و اگر حنیف نژاد هم الان زنده بود اگر همسرش را طلاق نمیداد، دیگر مجاهد نبود. مجاهد نبودن یعنی تهدید به زندان و این موضوع را همه اعضا میدانستند.
این عضو جدا شده سازمان گفت: کشمیری قطعا بدون آموزش و حمایت از کادر مرکزی مانند سیاه کلاه میسر نبود. کشمیری به تنهایی نمیتوانست این کار را انجام دهد و قطعا آموزش دیده بود، اما نمیدانم چه کسی به او آموزش داده است. ابراهیم زاکری آموزشهای لازم را به کلاهی داده بود.
وی گفت: زمانی که آقای خاتمی رئیس جمهور بود و در سازمان ملل سخنرانی داشت، مجاهدین در آنجا حاضر شدند و تخم مرغ پرت کردند. این اقدام هم هماهنگ شده بود در نتیجه اقدامات کلاهی و کشمیری هم حمایت شده بود و ۱۰۰ درصد از قبل آموزش دیده بودند.
خدابنده ادامه داد: سیاه کلاه آموزش دیده بود و چشم بسته با کود شیمیایی و مایع ظرف شویی بمب میساخت، اما کشمیری از ساخت بمب اطلاعی نداشت.
خدابنده ادامه داد: کشمیری از داخل کمیته جذب سازمان شد. اصطلاحی در زبان انگلیسی به نام تسخیر کردن مغز وجود دارد که سازمان از این روش استفاده کرده تا اعضای سازمان دست به هر کاری مثل بمب گذاری بزنند.
قاضی گفت: شما مدارک خود را در اختیار دادگاه قرار دهید.
خدابنده گفت: مسعود رجوی کارهای خودش را به مریم رجوی آموزش میداد.
این عضو جدا شده سازمان گفت: در کمپ اشرف مکانی شبیه به شهرهای ایران ساخته شده بود تا اعضا در زمان آموزش برای عملیات یاد بگیرند در داخل شهر در مواجهه با مردم عادی رفتار کنند و حتی چه کلماتی بکار ببرند و چگونه راه بروند.
قاضی گفت: آیا در مورد کشمیری و کلاهی هم این کارها انجام شده است.
خدابنده گفت: بله حتما انجام شده بود. ذاکری در مورد ساخت بمب آموزش میداد. عباس داوری آموزشهای نوع رفتار در زمان عملیات به اعضا میداد.
وی ادامه داد: برادر من در سوریه دستگیر شد. فکر میکرد زمانی که دستگیر شود در ایران شکنجه میشود در حالی که چند روز بعد از دستگیری او را به دندان پزشکی بردند و دندانهای خراب وی را ترمیم کردند. اعضایی که از سازمان جدا میشوند تازه مغز آنها شروع به کار میکند.
این عضو جدا شده سازمان گفت: عضوی از سازمان را میشناسم که فردی را داخل مغازه جلوی چشم پسرش ترور کرده است. پسر فرد ترور شده، متهم را بخشیده است، اما فردی که اقدام به ترور کرده بعد از ۳۰ سال هنوز عذاب وجدان دارد و بدون قرص نمیتواند بخوابد.
وی گفت: کمپ اشرف مانند زندان بود. در اشرف هم جرم اتفاق میافتاد. در کمپ اشرف خانههایی وجود داشت که قبل از طلاقها، خانوادهها آنجا زندگی میکردند، اما بعد از طلاقها آن خانهها به زندان تبدیل شد.
این عضو جدا شده سازمان بیان کرد: مهوش سپهری یکی از افرادی بود که در زندانها شکنجه میکرد.
سپس وکیل برخی دیگر از متهمان در جایگاه قرار گرفت و گفت: وکیل متهمان ردیف ۴۴ تا ۶۴ هستم. چند سوال از شاهد دارم. در ارتباط با پرونده کیفرخواست صادره بیشتر این بحث مطرح میشود که اتهامات از سال ۵۷ تاکنون منتسب شده است و در بیشتر موارد گفتند اینها عضو کادر مرکزی هستند. کادر مرکزی سازمان از ۵۷ تا کنون به چه شکل بوده است؟ تصمیمگیرندگان اصلی کدام افراد هستند متهمان ۵ تا ۱۰۷ جایگاهشان به عنوان تشکیل دهنده و سازمان دهنده سازمان در طراح ترورها و یا رهبری و هدایت اعضای سازمان چه نقشی داشتند؟
مسعود خدابنده گفت: من وقتی به پاریس رفتم سازمان دفتر سیاسی داشت، کمیته مرکزی و عضو مرکزیت داشت و یک سیستم تشکیلاتی بر آن حاکم بود زمانی که اولین جلسه انقلابی را گذاشتند یک سری فرار کردند و یکسری ماندند. آن روز دفتر سیاسی تعطیل شد. محمدعلی توحیدی عصبانی شد و زیر گوش مسعود زد که دندان او شکست و ساعت خودش هم شکست که مسعود بعدا رفت برای او یک ساعت خرید.
وکیل متهمان ردیف ۴۴ تا ۶۴ گفت: یکی از سوالات من این بود که چه تفاوتی بین کادر رهبری، کادر مرکزی و شورای مرکزی بود و کدام موخر و کدام مقدم بود و متهمان ۵ تا ۱۰۷ در کدام یکی از این تشکیلات مسئولیت داشتند؟
مسعود خدابنده گفت: متهم ردیف ۱۵ با همسرش آمده بود که همسرش درس بخواند. بعد همسرش به هواداری مجاهدین رفت و بعد جدا شد و دختری هم دارند که بزرگ است ولی خود او جدا نشد و ماند. در سازمان مسئول اول بعد از مسعود و مریم رجوی شد. این فرد هر کاری در سازمان انجام میداد، اما بعد از مدتی جابجا شد. در سازمان اعضا جابجا میشدند و یک جا ثابت نبودند.
وی افزود: به عنوان مثال من خودم مسئول حفاظت بودم و یک مرتبه به بخش آموزش منتقل شدم.
وکیل متهمان پرسید: مسئول تصمیم گیری در سازمان چه کسی بود.
خدابنده گفت: کادر مرکزی و شورای مرکزی از اقدامات اطلاع داشتند.
سپس وکیل متهمان ردیف ۵ تا ۱۰۷ این پرونده سوال کرد پس از مسعود رجوی از میان متهمان ردیف ۵ تا ۱۰۷ چه کسی تصمیم گیرنده بود؟
قاضی گفت: آقای شاهد شما اعلام کردید که پس از انقلاب ایدئولوژیک فقط کادر مرکزی تصمیم گیرنده بودند، بقیه ارکان چه کاری میکردند؟
خدابنده جواب داد: شورای رهبری فعالیت تصمیمگیرانهای نداشتند و اکثر دستورات از بالا میآمد.
قاضی پرسید: منظور شما از بالا چه کسانی است؟
عضو پیسین مجاهدین تصریح کرد: مسعود و مریم رجوی تصمیم گیرنده اصلی بودند. اگر مشکلی در رابطه با هر بخشی پیش میآمد مسئولان آن بخش را صدا میکردند، اما شورای برای تصمیم گیری داشته باشند وجود نداشت و همه تصمیمات را مریم و مسعود میگرفتند.
وکیل متهمان ردیف ۵ تا ۱۰۷ پرونده گفت: تقریباً میتوانیم بگوییم تمام اتهامات به استناد ماده ۱۳۰ قانون مجازات اسلامی به عنوان سردستگی به این افراد وارد شده، سردسته کسی است که اقدام به تشکیل گروه میکند یا نحوه تشکیل سازمان و یا اقدامات مجرمانه آن را طراحی و یا فعالیت اعضا را سازماندهی و هدایت کرده باشد. اگر همه این سوالات پاسخ داده نشود برای دادگاه مشخص نمیشود که چه کسی از میان این متهمان به اتهام سردستگی باید مجازات شود؟ با توجه به اینکه بسیاری از اعضای مجاهدین در جریان اقدامات سازمان نبودند و فقط دستور به ترور داشتند و بدون اینکه حتی متوجه این امر باشند که در چه موضوعی مشارکت میکنند در این ترورها دخیل بودند سوال من از شما این است که به جز ۵ متهم اول ردیف پرونده بقیه افراد آیا از این ترورها اطلاع داشتند این افراد را سردسته بدانیم یا خیر؟ پاسخ این سوال برای ما بسیار اهمیت دارد.
خدابنده گفت: فکر میکنم مسعود رجوی باید به این سوال پاسخ بدهد، چون لیست متهمانی که در اختیار من قرار داده شده است چند نفر از آنها را اصلاً نمیشناسم؛ اما تعدادی از آنها را نیز کاملاً میشناسم.
قاضی بیان کرد: تعدادی را که کاملا اطلاع دارید اعلام کنید.
عضو جدا شده از مجاهدین عنوان کرد: تا جایی که اطلاع دارم از بین افراد این لیست، عباسعلی داوری از نفرات مهم سازمان بود. مخارج و هزینههای این ترورها را صدام پرداخت میکرد و عباسعلی داوری این مبالغ را از صدام دریافت و در اختیار سازمان قرار میداد. یاسر طریقتمنفرد از بدو تاسیس سازمان در ایران مسئول مالی سازمان بوده با اسم لولاچیان در سوئیس زندگی میکند و در هر کشور یک دفتر دارند و یک شبکه مالی گسترده را تشکیل دادند که از کشورهای دیگر نیز به این شبکه تزریق میشود. هزینه تمامی تبلیغات و ترورهای قبلی و جدید این سازمان از این محل تامین میشود.
قاضی سوال کرد: از بین اسامی که شما دیدید در اتهامات مد نظر از جمله انفجار ۸ شهریور، حادثه هفت تیر و شکنجه اعضا اسرا و افراد جدا شده و اسیران جنگی چه تعداد از این افراد در طراحی و تامین مالی این امور دخالت داشتند؟
خدابنده پاسخ داد: مهدی براعی طراح عملیات بود و در حال حاضر هم با سازمان همکار دارد. مژگان پارسیایی دانشجوی خارج از کشور بود و کسی بود که قراردادی را امضا کرد تا پادگان اشرف تحویل آمریکاییها شود. مژگان در زمان انفجار حزب جمهوری در تهران حضور نداشته و در آمریکا بوده و احتمالاً آن زمان عضو سازمان هم نبوده است.
قاضی دهقانی پرسید: آیا در حال حاضر از اعضای کادر مرکزی است؟
خدابنده عضو پیشین مجاهدین خلق پاسخ داد: بله. مدتی هم مسئول پادگان اشرف بود و شخصاً در امور زیادی مثل شکنجه و اعزام تیمهای عملیاتی به تهران شرکت داشته است.
قاضی گفت: یعنی هم در طراحی اعزام تیم عملیاتی به تهران و شکنجه افراد دخالت داشته است؟
خدابنده تاکید کرد: بله. همه این امور به قرارگاه برمیگشته و مسئولیت قرارگاه نیز به عهده مژگان پارسیایی بود. زهرا مریخی هم در حال حاضر در قسمت تبلیغات کار میکند، اما قبلاً در بخش عملیاتی کار میکرده و الان به کادر مرکزی رسیده است. محمدعلی توحیدی از قدیمیهای دفتر سیاسی و مسئول روابط خارجی سازمان بود.
قاضی پرسید: یعنی آقای توحیدی از اعضای کادر است و در این اقدامات نقشی داشته است؟
خدابنده پاسخ داد: بله تا جایی که اطلاع دارم نویسنده بیشتر مطالب نشریه مجاهد محمدعلی توحیدی بود و همزمان در نشستهای مسعود رجوی شرکت میکرد. ساعت ۲ بعدظهر که مسعود از خواب بیدار میشد اول جابرزاده و توحیدی را صدا میکرد و مطالبی را که مد نظرش بود به آنها بیان میکرد و از آنها میخواست که متن را آماده و برای تایید نزد او بیاورند تا در نشریه مجاهد منتشر شود.
مسعود خدابنده گفت: افراد مسئلهدار را به زندان میفرستادند ادب کنند. افرادی که برایشان کارهایی که میخواستند را انجام میدادند، عکسها و زندگینامه شان را در آلبومی جمع آوری میکردند و از آنها در جلسات یاد میکردند. محمد حیاتی زندانی زمان شاه بود و وقتی به عراق آمد در بخشهای نظامی فعال بود.
قاضی گفت: محمد حیاتی در شکنجه اعضا و اسرای جنگ ایرانی نقش داشته است؟
مسعود خدابنده گفت: خیلی از جداشدهها از او شکایت کردند. نیکو خائفی باز از فرماندههان رده بالا بود. من بعضی افراد را که نمیدانستم با سازمان همراه هستند یا خیر را نزد نیکو فرستادم.
قاضی گفت: برای چه این افراد را نزد نیکو فرستادید؟
مسعود خدابنده گفت: میفرستادیم تا تربیت شوند. یک بخش پذیرش داشتند در این بخش تا حدی با یک فرد کلنجار میرفتند که مشخص شود نفوذی است یا خیر؟ از چک کردن سابقه تا صحبت کردن و زندانی کردن را انجام میدادند تا متوجه شوند. محمود عضدانلو مسئول دختر مریم و پسر مسعود بود. مریم او را در اروپا برای رسیدگی به بچهها گذاشته بود.
قاضی گفت: محمود عضدانلو در شکنجه اعضا و اسرا نقش داشته و آیا در اقدامات و ترورها و آموزش و جذب شرکت داشته؟
مسعود خدابنده گفت: اطلاع ندارم. در کارهای مالی با طریقت منفرد کمک میکرد. برای پولشویی پولهایی که از صدام میگرفتند کمک میکرد و زیاد در عراق نبود. محمد جواد قدیری مدرسی کاربلد بود و میتوانست بمب بسازد و آدم تربیت کند و آدمها را بترساند.
مسعود خدابنده یکی از اعضای جدا شده سازمان مجاهدین خلق بیان کرد: حمیده شاهرخی یکی از کسانی است که بدعت کتک زدن را راه اندازی کرد و از ایجاد کنندگان این فضا بود و علیرضا معدنچی فکر میکنم که فوت کرده است و ثریا شهری نیز یکی از سرکردگان بود. به نظر من بهزاد معزی مامور مستقیم سی آی اِی بود به مجاهدین هیچ ربطی نداشت و بعداً گرفتار مجاهدین شد این شخص به جز پرواز در بستر شکنجه یا آموزش افراد زیاد کار خاصی انجام نداده است و رابطهاش با آمریکا محفوظ و جزو مهمانهای مجاهدین بود و بیشتر مواقع کارهای فنی را انجام میداد، مدت زمانی که در عراق به سر میبرد مشغول کارهای فنی بود.
وی افزود: زهره بنی جمالی نیز پزشکی میخواند و من مدتی از او نفر برای حفاظت گروه میگرفتم و فرمانده محور بود و باید دستورات را اجرا میکرد. عزیزالله پاکنژاد کمتر به کار نظامی میپرداخت و بیشتر با شوراییها و قرارگاه میآمد و میرفت البته شاید من از او چیزی ندیده باشم.
قاضی بیان کرد: آیا عزیزالله پاکنژاد در طراحیها برای اقدامات علیه جمهوری اسلامی، آموزش اعضا، تامین منابع مالی و امور دیگر نقشی داشتند؟
خدابنده پاسخ داد: عزیزالله پاک نژاد در رابطه با کارهای روابط بینالملل بیشتر فعالیت داشت یعنی رابطههایی که سازمان به صورت مستقیم نمیتوانست برقرار کند از طریق او انجام میشد و ارتباط او برای زمانی که بود که هنوز به عراق نرفته بودم.
خدابنده ادامه داد: شورای ملی مقاومت چیزی جز خود سازمان مجاهدین خلق نبود؛ و برخی از جلسات شورا خصوصیتر بود و اگر مسعود رجوی چیزی را اعلام میکرد کسی مخالفت میکرد آن را بیرون میکردند مثلاً زمانی که قاسملو به مخالفت پرداخت آن را از جلسات شورا بیرون کردند.
وی بیان کرد: پرویز خزایی نیز سفیر ایران در زمان شاه بود زمانی که جمهوری اسلامی روی کار آمد مهرهای سفارت و پاسپورتهای سالم را فروخت و یکسری از پاسپورتها را به مسعود رجوی داد در آنجا ماند تا بیرونش کردم و وقتی که بیرون شد به مسعود رجوی چسبید موجود عجیب و غریبی بود این شخص علیه اعضای جدا شده سازمان پاپوش میدوخت و امضای آنها را جعل میکرد و پرونده قضایی برای آنها درست میکرد.
قاضی گفت: آیا شورای رهبری عنوان سیاسی سازمان است که در اروپا کار میکرده است؟
مسعود خدابنده بیان کرد: شورای رهبری در واقع رهبری نمیکرد در واقع هر کاری که به آنها میگفتن انجام میدادند. شورای ملی مقاومت نیز همان سازمان است و فقط مسعود رجوی تصمیم میگیرد که چه کاری انجام دهند یا انجام ندهند حتی اطلاعیههای شورای ملی مقاومت را این شورا نمینویسد بنابراین شورای ملی همان سازمان است که برای کار سیاسی در اروپا بود و شورای رهبری در اردوگاه و تشکیلات آن زیر نظر مسعود رجوی بود.
وی ادامه داد: بیژن رحیمی نیز در پروژه ویژه سازمان کار میکرد و یک کار مشخص داشت. هادی روشن روان یا همان اخباری مسئول تخلیه تلفن و نفوذی فرستادن بود و مسئول آموزش و جذب برای اقدام تروریستی بود یکی از کارهای او نیز پروندهسازی برای سرویسهای خارجی بود حتی اطلاعات سری را میفروخت و در تخلیه اطلاعات اسرای جنگی نیز دخالت داشت من به چشم ندیدم ولی شخص دیگری نمیتوانست این کار انجام دهد.
قاضی گفت که آیا هادی روشن روان شکنجه را به کسانی آموزش میداد؟
خدابنده یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق بیان کرد: این شخص یک سری کتاب داشت که من وقتی یکی از آنها را باز کردم آن را دور انداختم و در این کتابها طریقه قطعه قطعه کردن بدن مطرح شده بود یعنی پس از قتل چگونه اعضای بدن را با قطعه قطعه کردن قایم کنید. محمد سادات دربندی نیز فکر میکنم که فوت کرده است و جزو افرادی بود که شکنجه میداد و جزو کسانی بود که آموزشهای نظامی را به اعضای سازمان میداد و این جزو افرادی بود که قبل از یادگیری آموزشها توسط عراق این آموزشها را به ما میداد. عباس شاکری در بیهوش کردن افراد تخصص داشت و این کارها را انجام میداد و در بهداری در زمینه سقط جنین و عقیم کردن فعالیت داشت. سهیلا صادق نیز یکی از فرماندهان نظامی بود و بسیاری از افراد از او میترسیدند. مهران صادق بیشتر در زمینه تبلیغات و فیلمبرداری فعالیت داشت.
وی ادامه داد: رقیه عباسی جزو کسانی بود که بسیاری را شکنجه میداد و در ستاد داخله که وظیفه آن اعزام تیم برای عملیات بمب گذاری است نیز مداخله داشت و تامین اسکان افراد اعزامی را نیز فراهم میکرد. سوری نیز در شکنجه افراد دست داشت پرویز کریمیان نیز به همین صورت بود. فرید ماهوتچی نیز از نفرات ارتش بود و از افرادی است که برای اعضا پاپوش درست میکرد. اسماعیل مرتضوی جزو شکنجهگران بود و اکثر این افراد معاون محور بودند.
حجت الاسلام مسعود مداح وکیل شکات پرونده در جایگاه قرار گرفت و گفت: در جواب وکیل متهمان باید بگویم نسبت به اظهارات اصدقی نیز مسعود خدابنده اشاره کردند که آقای اصدقی اشارهای به کادر مرکزی نداشته است و در برگه بازجویی مورخ ۷ فروردین ۱۳۶۲ اصدقی صراحتاً نسبت به این سوال پاسخ میدهند که این جنایت فجیع توسط چه کسانی طراحی و هدایت شده است، اصدقی میگوید ضربه ۱۲ اردیبهشت که به مرکزیت سازمان وارد شده کیفیترین و بالاترین نیروهای سازمان را پشت جریان شکنجه کشان، چون این مسئله مهم بود و خط سیر عملیاتی سازمان روی شکنجه قرار گرفته بود لذا مرکزیت سازمان در راس این جریان قرار داشت و به طور خاص افرادی از مرکزیت که در هدایت این جریان نقش داشتند عبارتند از مسعود رجوی، علی زرکش، محمود عطایی و مهدی افتخاری افرادی که در داخل کشور مسئول اجرای آن بودند که در جلسه گذشته نیز چهارچوب کامل آن نمایش داده شد.
وکیل شکات پرونده خطاب به مسعود خدابنده سوال کرد که طبق اظهارات شما ارتباط مالی سازمان و تامین مالی آن از کشور عراق و فرانسه بوده است آیا کشور دیگری نیز از سازمان مجاهدین خلق حمایت مالی انجام دادهاند؟
مسعود خدابنده پاسخ داد: سازمان مجاهدین در حال حاضر نیز حمایت مالی میشود ولی نوع آن متفاوت است زمانی که ما عراق بودیم یک سهمیه دیناری و یک سهمیه دلاری وجود داشت و حمایتی نیز از طریق آقای طریقت منفرد انجام میشود. سازمان در قالب خیریه و… پولشویی میکرد و تمام این خیریهها در کشورهای مختلف به اسم ایران ایت فعالیت میکردند و در حال حاضر نیز چند نام جدید گشودند.
حجت الاسلام مسعود مداح بیان کرد: به نظر من خوب است که قضات کشورهای فرانسه، آمریکا و کانادا کنوانسیون مقابله با تامین مالی تروریسم را پذیرفتند در حال حاضر نسبت به دولت مردان خود اعلام جرم کنند و، چون سازمان تحت ngoهای مختلف در دنیا فعالیت میکند در محضر دادگاه از مردم دنیا تقاضا دارم موسساتی را که وابسته به سازمان مجاهدین خلق هستند را معرفی کنند و مقام عالی قضایی نیز نسبت به اعلام جرم به این موسسات که پولشویی و تامین مالی تروریسم میکنند اقدام لازم را انجام دهد.
قاضی دستور داد که اسم موسسات با دلایل به دادگاه ارائه شود تا دادگاه برابر قانون تصمیم گیری کند.