از نیستان فراق تا بوی پیراهن یوسف

روایتی از درد خانواده‌های چشم‌انتظار فرزندان ربوده ‌شده توسط سازمان تروریستی مجاهدین خلق

بشنو از نی چون حکایت می‌کند

از جدایی‌ها شکایت می‌کند

این صدای نی، صدای دل مادرانی‌ست که سال‌هاست فرزندان‌شان در غبار سازمانی گم شده‌اند که جز فریب و خشونت، ارمغانی برایشان نداشته است. گویی فرزندانی از نیستان وطن بریده شده‌اند و در بیابان‌های ناامیدی و انزوا، به اسارت افکار پوسیده گرفتار آمده‌اند. آن‌ که روزی در آغوش پدر، از آینده‌ای روشن سخن می‌گفت، امروز در زنجیرهای آهنین فریب، خاموش مانده است. جلال‌الدین محمد بلخی، معروف به مولانا، از بزرگ‌ترین شاعران و عارفان تاریخ ایران، درد فراق و امید وصال را با بیانی ژرف و عارفانه در آثار خود به تصویر کشیده است. او فراق را مرحله‌ای از سلوک و وصال را نهایت راه می‌داند. زبان او، زبان دل‌های شکسته و جان‌های منتظر است.

چون ز یوسف دور شد یعقوب زار

گشت از فرقت چو موی او نزار

آری، هر پدر و مادری در فراق فرزند، یعقوبی‌ست در چاه تاریک انتظار. چشم‌ها سفید شده‌اند از گریه، و دل‌ها فرسوده از امیدی که هر روز در سپیده ‌دمی خاموش می‌شود. سازمان تروریستی مجاهدین خلق که نام خلق را یدک می‌کشد، اما فرزندان همین خلق را از آغوش خانواده جدا ساخته است، جز نامی فریبکار بر پیشانی ظلم نیست.

به بوی وصل تو شب‌ها نخفته‌ام ای جان

خدای را تو بفرما که بوی تو کی آید؟

در نیمه‌شب‌های اشک‌بار، مادرانی نشسته‌اند، چشم به راه یک تماس، یک نامه، یک نشانه. سال‌هایی‌ست که در قاب عکس، جوانی مانده است و زمانه رفته. گویی دیروز بود که صدای خنده‌هایش حیاط خانه را پر می‌کرد، و امروز، جز سکوت و اشتیاق، چیزی نمانده.

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

اما امید، شعله‌ای‌ست که خاموش نمی‌شود. حتی در دل تاریک‌ترین شب‌ها، بوی پیراهن یوسف، بوی رهایی می‌دهد. مولانا با زبان عشق می‌گوید که هر دوری، آغازی‌ست برای رسیدن. هر فراق، مقدم بر وصال است. و این خانواده‌ها، با صبر و عشق، پیراهنی از اشک و دعا دوخته‌اند، تا روزی فرزندان‌شان آن را بوییده، راه بازگشت را بیابند.

چو جان فدای لبش شد، چه جای جان‌بازی

به وصل دوست رسیدیم و عشق شد بازی

و آن روز، روز آزادی خواهد بود؛ نه فقط آزادی جسم فرزندان، که رهایی دل‌هایی که سال‌هاست در بندند. آنگاه است که شکایت نی پایان می‌پذیرد، و حکایت به وصال می‌رسد. صدای نی، نوای شادی می‌شود و اشک‌ها، گواه روشناییِ دوباره.

عباس جعفری

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا