یکشنبه, ۲۳ آذر , ۱۴۰۴
سرنوشت تلخ محمد رضا بابا خانلو در فرقه رجوی 21 مرداد 1393

سرنوشت تلخ محمد رضا بابا خانلو در فرقه رجوی

وضعیت به همین منوال گذشت تا اینکه یک روز نزدیک به غروب بود که شعله های آتش در حیاط زبانه می کشید و فردی در میان شعله های آتش در وسط محوطه لشگر در حال سوختن بود که همگی سراسیمه آتش را خاموش کردیم و جسد نیمه جان محمد رضا را به بیمارستان منتقل کردند و جریان از این قرار بود که محمد رضا دیگر تاب نیاورده بود و باریختن نفت به روی خود که در حیاط پشتی منتهی به محوطه خود را به آتش کشید تا فریاد خود را به گوش همه برساند که دیدید چه بر سر جوانان ایرانی آوردند که راهی جز به آتش کشیدن برایشان باقی نمانده.

زنان مجاهد اشرفی خواستگارعراقی داشتند! 11 تیر 1393

زنان مجاهد اشرفی خواستگارعراقی داشتند!

من چه قدر سطحی نگر بودم، چرا که فکر می کردم مالک و عبدا… بدون اطلاع سازمان،شخصاً تصمیم به ضرب و شتم شهروندان عراقی گرفته اند در حالی که دیدم آن ها فقط دستورات و خطوط آغاز شده ی سازمان را به اجرا می گذاشتند. واقعیت هم این بود که شهروندان عراقی چون که وضعیت اسف بار نیروهای انسانی خصوصاً زنان را در کمپ اشرف دیده و شنیده بودند از بابت دلسوزی و انسان دوستی دست به چنین کاری زده بودند و اساساً نظر خیر داشتند.

از میان خاطرات نجات یافتگان (آنجا یاد گرفتم که چگونه گلادیاتور وار برای حفظ خود دیگران را لگدمال کنم) 21 خرداد 1393

از میان خاطرات نجات یافتگان (آنجا یاد گرفتم که چگونه گلادیاتور وار برای حفظ خود دیگران را لگدمال کنم)

اصرار عجیبی داشت که من سوژه های نشست را مورد اهانت قرار دهم و کاملا حواسش به من بود و هر زمان وارد چنین قضیه ای نمیشدم به من اشاره میکرد و میگفت که چرا ساکت هستم و گوشی را دستم میداد که اگر به اصطلاح روی دیگران تیغ نکشم به خودم خواهد پرداخت. من هم کاملا همرنگ جماعت شده و مثل برده های روم باستان و گلادیاتورها یاد گرفته بودم که برای حفظ خودم

اوج شقاوت و پلشتى رجوى 13 خرداد 1393

اوج شقاوت و پلشتى رجوى

یک روز صبح، دوستی پیشم آمد و با ناراحتى گفت، خدام دیروز عصر خودسوزى کرد و خودش را در سنگر کنار آسایشگاه آتش زده، شب مسئولین دزدکى جسدش را با خودرو بردند، دلیل را پرسیدم گفت، دیروز از طرف ستاد او را خواسته بودند و به علت اینکه در نشست جواب داده مارک جنسى به او چسبانده اند و او هم به همین علت، خودش را آتش زده است.

ما به این خاطر می گوییم گروگان فرقه رجوی بودیم – قسمت سوم 04 اردیبهشت 1393

ما به این خاطر می گوییم گروگان فرقه رجوی بودیم – قسمت سوم

رجوی با مضحکه (برگزاری مانورها ونمایش رسانه ای آن) می خواست القا نماید که دارای نیروی نظامی در سطح یک لشکر در کشور عراق است. ضمن اینکه به هر طریقی تلاش میکرد خود را مهم ترین اپوزیسیون جمهوری اسلامی معرفی کند. این تبلیغات خارجی، مصرف داخلی هم برای سردرگمی و خاموش کردن نیروهای سازمانی در اشرف داشت.

ما به این خاطر می گوییم گروگان فرقه رجوی بودیم – قسمت اول 28 فروردین 1393

ما به این خاطر می گوییم گروگان فرقه رجوی بودیم – قسمت اول

اگر یکی ازاین گروگان ها تن به خواسته های رهبران نمی داد در مراحل اول ارزیابی می کردند که آیا طرف واقعاً می خواهد برود یا اینکه خواسته تشکیلاتی دارد که با ترفند اعلام نارضایتی، می خواهد خواسته اش برآورده شود. بعد از ارزیابی نفر را دعوت می کردند به نوشتن گزارش، بعد از آن مرحله، برای فشار اولیه، مسئول مربوطه وارد عمل می شد تا بتواند نفر را با احساسات مذهبی رام کند.

جداشده های مجاهدین از شکنجه های درون سازمانی می گویند! 27 فروردین 1393

جداشده های مجاهدین از شکنجه های درون سازمانی می گویند!

پرویز احمدی معلم ساده دلی که فریب مجاهدین را خورد و به اشرف منتقل گردید از شدت شکنجه کشته می شود. یکی از شاهدین شکنجه و مرگ پرویز احمدی به من گفت: بعد از آخرین بازجویی قفسه سینه اش شکسته بود تا صبح داخل سلول ناله کرد حتی بعضی وقتها به او تنفس مصنوعی نیز می دادیم اوایل صبح بازجویان و شکنجه گران بیرمن رجوی او را از سلول بردند و دیگر برنگشت.

گوشه ای از خاطرات کریم شیخی از اعضاء جداشده از فرقه رجوی 16 بهمن 1392

گوشه ای از خاطرات کریم شیخی از اعضاء جداشده از فرقه رجوی

سازمان با استفاده از نقطه ضعف افراد،آنها را به عملیات می فرستاد از جمله (آرام) آرام یکی از بچه ها بود که همراه با خانواده اش پیوسته بود از بدو ورود به سازمان از او خواستند که همسرش را طلاق بدهد و حدودأ یک ماه با او جنگ و دعوا می کردند تا نهایتأ به خواست کثیف سازمان تن داد و همسرش را طلاق داد، زن و بچه او را به عنوان گروگان گرفتند و او را برای انجام عملیات به تهران فرستادند

خاطرات یک بازگشتی از چنگال رجوی به نام مجتبی پور رحیم 14 بهمن 1392

خاطرات یک بازگشتی از چنگال رجوی به نام مجتبی پور رحیم

و نفر را چشم بسته توسط نفراتی که از ایدئولوژیک رجوی کاملأ خالص و بی رحم بودند می سپردند و بعدش هم به آنها مارک بریده مزدور می زدند و تحویل استخبارات عراق می دادند ولی در رابطه با نفراتی که از اردوگاهای عراق در اشرف بودند هر روز متحمل فشارهای روحی و جسمی و تهدید و تحقیر از طرف آدمهای رجوی می شدیم و در نشست های بزرگ خود رجوی از بچه های اردوگاه به عنوان گروهبان صوتی و بی بند و بار و حرفهای رکیک دیگر می گفت و به جیب خودش می ریخت

خاطرات تکان دهنده از مناسبات فرقه رجوی از زبان عبدالحمید هاشمی 14 بهمن 1392

خاطرات تکان دهنده از مناسبات فرقه رجوی از زبان عبدالحمید هاشمی

به دستور شخص مسعود رجوی که قبل از عملیات مروارید در نشست جمعی صادر شده بود، هر کس به پایگاه یا جاده تردد داشت بایستی کشته می شود و بایستی تیراندازی می کردیم و می گفت حق استفاده از سلاح را دارید، و درنگ نکنید و شبها بطور خاص با کمترین شک و یا تردیدی شلیک کنید، شلیک ها مستمر ادامه داشت در حالی که در اطراف پایگاه و کنار جاده عبوری مردم تردد و یا ساکن بودند، و بعدها از همین نیروها که ثابت کارشان نگهبانی بود شنیدم یک شب سه تن از اکراد عراقی را در کنار جاده جلولا به کفری را کشته بودند

فرقه رجوی دشمن تخصص و متخصص 10 شهریور 1392

فرقه رجوی دشمن تخصص و متخصص

، تخصص ومتخصص در دستگاه رجوی هیچگونه ارزشی ندارد و در حقیقت رجویها دشمن تخصص و فرد متخصص هستند. ملاک و معیار انتخاب و گزینش اعضا نه به تخصص و تحصیلات عالیه، بلکه سرسپاری مطلق و به اصطلاح ذوب در رهبری است وهر کس سر سوزنی موضع انتقادی داشته باشد و یا صاحب نظر باشد از گردونه خارج می شود.

بر سر خدام گل محمدی چه آمد؟ 27 مرداد 1392

بر سر خدام گل محمدی چه آمد؟

مستمرا در نشستهای عملیات جاری و غسل هفتگی مورد توهین و فشار قرار میگرفت و سازمان قصد داشت طوری وانمود کند که تمام مسائل خدام بخاطر زاویه داشتن با سازمان است. در صورتیکه خدام هم مانند بسیاری دیگر از بچه ها از بلا تکلیفی دربیابانهای عراق و در سازمان خسته شده بود و خواهان جدایی و پی زندگی رفتن بود! اما مسئولین سازمان بشدت باین خواسته وی مخالفت میکردند.

blank
blank
blank