جمعه, ۲۱ آذر , ۱۴۰۴
شرح مختصری از محاکمه نصرالله مجیدی توسط سران فرقه رجوی 19 خرداد 1401

شرح مختصری از محاکمه نصرالله مجیدی توسط سران فرقه رجوی

چند روز قبل مطلبی تحت عنوان «افشای چند صفحه لو رفته از قرآن سازمان مجاهدین خلق» را در سایت انجمن نجات خواندم. در این مطلب بخش هایی از کتابچه ضوابط تشیلاتی فرقه رجوی که شخص رجوی بعد از برگزاری نشست های مخوف موسوم به طعمه تهیه و ابلاغ کرده بود افشا شده و در معرض […]

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت پنجم 19 خرداد 1401

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت پنجم

در قسمت چهارم توضیح دادم که بصورت مرتب و البته با شیوه های غیرانسانی در پذیرش زیر ضرب بودم و بد رفتاری های وحشیانه کما فی السابق با من ادامه داشت و در یک کلام حرف این بود که ربات وار و چشم وگوش بسته فرامین را اجرا کرده و حرف نزنم، اما ادامه : […]

جرمتان این است که مناسبات سازمان را شخم می زنید! 19 خرداد 1401

جرمتان این است که مناسبات سازمان را شخم می زنید!

زمانی که در پادگان اشرف بودم به من ابلاغ شد که فلان ساعت در سالن ستاد باصطلاح ارتش باشم. محل ستاد نزدیک مقر ما یعنی قلعه 900 بود. من و چند نفر به سمت ستاد راه افتادیم. در مسیر خودم را بالا و پایین می کردم و با خودم می گفتم باز دیگه چه خوابی […]

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت چهارم 17 خرداد 1401

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت چهارم

در قسمت سوم تا آنجا گفتم که من را از محل ورودی به پذیرش نفرستادند، به این بهانه که تو مورد امنیتی داری و باید به قسمت اطلاعات ارتش بروی تا برخی ابهامات روشن شود! و اما ادامه داستان تلخ زندگی من . . . این همه پلیس بازی ها، گویا برای این بود که […]

خاطرات محمود عوده زاده از اعضای جداشده فرقه مجاهدین خلق – قسمت سوم و پایان 12 خرداد 1401

خاطرات محمود عوده زاده از اعضای جداشده فرقه مجاهدین خلق – قسمت سوم و پایان

محمود عوده زاده در قسمت قبل خاطرات خود گفت بعد از چندین روز نشست های سخت و طاقت فرسا در باقرزاده یگان ما به مقرالعماره برگشت اما مرا به قرارگاه کوت که یک قرارگاه کوچک تاکتیکی که ارتش عراق با سه لایه از آن محافظت می کرد بردند. *** کار در این مقر طاقت فرسا […]

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت سوم 11 خرداد 1401

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت سوم

در قسمت دوم توضیح دادم که در بی خبری کامل از آینده و سرنوشتم بودم و اینکه بالاخره چه خواهد شد؟ بعد از سیزده روز مرا به طبقه پائین زندان اطلاعات عراق بردند و مرا تحویل فرد دیگری دادند و اما ادامه ی ماجرا: مرا از زندان اطلاعات خارج کردند و به سمت دفتر سازمان […]

خاطرات محمود عوده زاده از اعضای جداشده فرقه مجاهدین خلق – قسمت دوم 11 خرداد 1401

خاطرات محمود عوده زاده از اعضای جداشده فرقه مجاهدین خلق – قسمت دوم

محمود عوده زاده در قسمت قبل خاطرات خود گفت: طبق توصیه دوستم به مامورین عراقی می گفتم من برای پیوستن به مجاهدین خلق اینجا آمدم. تا اینکه یک روز چشمانم را بسته و به محلی که نمی دانستم کجاست بردند. وقتی به زندان استخبارات برگردانده شدم باز مامورین عراقی شروع کردند به کتک زدن و […]

خاطرات محمود عوده زاده از اعضای سابق فرقه مجاهدین خلق – قسمت اول 10 خرداد 1401

خاطرات محمود عوده زاده از اعضای سابق فرقه مجاهدین خلق – قسمت اول

من محمود عوده زاده در یک خانواده متوسط 8 نفره در شهر اهواز بدنیا آمدم. بنا به سنت خانواده در سن 15 سالگی ازدواج کردم و در ادامه صاحب دو فرزند شدم. چیزی نگذشت که به دلیل بیکاری و مشکلات اقتصادی و واقعیت های سخت دوران متاهلی زندگی برایم سخت شده بود. به همین دلیل […]

طلوع و غروب یک زندگی – قسمت سی و یکم 09 خرداد 1401

طلوع و غروب یک زندگی – قسمت سی و یکم

سازمان مجاهدین از سال ۱۳۷۷ دست به کار شد تا طرح خود برای از دور خارج کردن آقای خاتمی با انجام عملیات ترور در شهرهای بزرگ بویژه تهران را به اجرا در بیاورد. ترور آقای سید اسدالله لاجوردی دادستان پیشین انقلاب اسلامی و رئیس سابق سازمان زندان‌ها در بازار تهران در تاریخ اول شهریور سال […]

ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت سی 08 خرداد 1401

ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت سی

در بخش بیست و نهم این سلسله یادداشتها، از نحوه رسیدن به کمپ اشرف، شرایط آنجا و حضور در پای میکروفن و بیان درد دلهایم مطالبی عنوان کردم. در روز دوم، برای نخستین بار سخنان ضبط شده خانم بتول سلطانی را از بلندگوها شنیدم و متوجه شدم حدسم در مورد روابط مسعود رجوی با برخی […]

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت دوم 08 خرداد 1401

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت دوم

در قسمت اول توضیح دادم که چطور بعد از یک احساس شکست در زندگی شخصی تصمیم به خروج از کشور گرفتم و رسیدم به اینکه بعد از خروج از مرز، در محاصره چند عراقی مسلح گرفتار شدم و حال ادامه ی ماجرا… *** در بازداشتگاه اطلاعات عراق با دو نفر اعدامی و یک قاچاقچی هم […]

فرار از زندان رجوی – قسمت آخر 07 خرداد 1401

فرار از زندان رجوی – قسمت آخر

در قسمت قبل گفته بودم پدر و برادرانم به بغداد آمده و یک هفته ای را نزد خودم بودند. جدای از صحبت های خانوادگی به من گفتند همه فامیل ها و دوستان و آشنایان مشتاق هستند شما را در ایران ببینند مخصوصاً فامیل های نزدیک. من به پدرم گفتم قصد دارم به اروپا برگردم و […]

blank
blank
blank