نامه ای از خواهر زجر کشیده رحیم سهرابی
عزیز کمیاب خانواده! میدانم در چه وضعیتی بسر میبرید. لطفاً خودتان را در کشور آلبانی هر جوری شده از آن زندگی ایزوله ای در بیاورید و هر طور می توانید جدا شده و خود را نجات دهید. خودت را نجات بده و بدان خانواده ی تو هم چنان پشتیبان توست. بسیاری از بچه هایی که مثل شما بوده اند، جدا شدند و به کشورهای دیگر از جمله آمریکا و کانادا و… هرجا که مایل بودند پناهنده شده و به زندگی خویش ادامه می دهند. شما هم اگر فرصت و امکاناتی برایتان فراهم شد پس تلاش تان را برای آزادی بنمایید
نامه کوتاه فرزاد قاسمی به برادر اسیرش در فرقه بدنام رجوی
راستی حمید جان خوشحالم که توانستی از عراق به البانی منتقل شوی ولی باز هم اگر همت کنی خیلی راحت میتوانی به ایران بیایی و به زندگی عادی خودت برگردی تو فقط سرباز بودی و هیچ گناهی نداری فقط بایستی به خودت بیایی و از چنگال این بی دینان که زندگی شما را به تباهی کشاندند رها شوی و به اغوش خانواده خودت برگردی. به امید ازادی تمام اسیران دربند فرقه رجوی خائن.
نامه خانم زهرا قلیزاده به نخست وزیر آلبانی و به برادر اسیرش
علی جان عزیز دل خواهر. افسوس و صد افسوس بار دیگر خبری از تو شنیدم و آن خبر انتقال تو از زندانی به زندان دیگر. خوشحال بودم که از اشرف به لیبرتی تغییر مکان داده بودی که چرا امکان فرار برایت فراهم است مثل دیگر دوستانت مثل شعبانی –رجب زاده وغیره…اما به من می گویند باید خوشحال باشی که چرا تو یکبار دیگر یک قدم به آزادی نزدیک شده ای خوشحالم که خبر سلامتی تورا شنیدم.وبرای نخست وزیر محترم البانی نامه نوشتم وازایشان درخواست کردم تاشرایط ازادی شمارافراهم سازد.
نامه خواهری منتظر به نخست وزیر آلبانی
طی چندین سال گذشته با شوق دیدار برادرم در کشور عراق با احتمالات خطرات جانی و مالی و… موفق به دیدار برادرم رحیم سهرابی نشدیم. در حالی که آگاهی یافتیم جگرگوشه و عزیز دلمان، رحیم سهرابی روز 5شنبه در گروه 37 نفره 14 شهریور 1395 مصادف با 2016/9/4 که از اسیران لیبرتی بوده (البته رحیم سهرابی که یکی از تجار موفق رومانی بوده را حدود 18 سال پیش به وسیله آدم ربایان رجوی با وعده ی دایر نمودن شرکت تجاری بزرگتر در فرانسه و… ربوده
نامه سرگشاده خانواده ایرانپور به وزارت خارجه استرالیا
باید یادآوری کنیم که این فرقه در دهه شصت شمسی در ایران و بهخاطر نزاع بر سر قدرت، اقدامات تروریستی متعددی را در کشور ما انجام داد و دهها هزار نفر را به کام مرگ فرستاد. ما در شهرمان شیراز از نزدیک شاهد ترور و خشونت این فرقه بودهایم، فردی در محلهی ما زندگی و کار میکرد که مغازهی تابلوسازی داشت و هیچ سمتِ دولتی هم نداشت و تنها بهخاطر ظاهرش که مذهبی بود کشته شد و یا ما در شیراز شاهد به آتش کشیده شدن یک اتوبوس حمل و نقل عمومی به وسیلهی این فرقه بودیم و عدهای زن و مرد و کودک بیگناه در آن زنده زنده سوختند
خطاب به مسئولین کشور آلبانی
لازم میدانم به مسئولین کشور آلبانی که مرتبط باین افراد هستند بگویم که آنها با ایجاد رابطه دوستانه وخرید هدایای گران قیمت ٬سعی دارند که شمارا در شرایطی قرار دهند که بتوانند امتیازاتی از شما بگیرند. آنها بعداز طی شدند پروسه قانونی اقامت اعضاء خود ٬آنها را به دیگر کشورها منتقل میکنند و این یعنی صدور تروریزم. بعد از مدتی آنها درخواست داشتن سالن بزرگ برای انجام مراسم هایشان میکنند و دقیقا همان داستانی که در عراق براه انداخته بودند٬در کشور شما ادامه خواهند داد! مریم رجوی هر از گاهی برای برگزاری نشستهایشان به آن کشور میآید و خلاصه دم گوش خود شما یک فرقه خطرناک با افکار عقب مانده را پرورش خواهید داد که طبیعتا بایستی پاسخگوی آن باشید!
نامه محبت آمیز و درد آلود آقای مرتضی پورحسن به برادر اسیرش در زندان رجوی
اسماعیل جان مطمئنم تا حالا هزار بار از خودت پرسیدی که به کدام گناه در بند کشیده شدی… اما مطمئن باش همه اوضاع و احوال نسبت به ۲۸ سال پیش عوض شده کسانی که از سازمان جدا شدند مگر چه خواستند جز امنیت و بودن کنار خانواده هایشان؟ آنها اکنون در ایران با آرامش زندگی می کنند، خانواده تشکیل داده اند، بچه دار شدند و مردم از آنها سالیان است گذشت کرده اند، دلیل این امر آن است که دیگر رجوی و دار و دسته اش در ایران جایگاهی ندارد و مسائل مهم تری همچون داعش که با رجوی هم آخورشده اند ؛ انان را تحت الشعاع قرارداده اند.
دلنوشته مادر چشم انتظار بتول محرانی مادر گرامی منصور فدایی گوهری
خدایا دل دریایی فرزندم را یکی کن تا فرشتگان به چشم منافق نگاهش نکنند. چقدر دلم برایت تنگ شده. هیچ واژه ای نمی یابم که اوج دلتنگی هایم را به تصویر بکشد. آموخته ام که وقتی ناامیدمیشوم ؛ خداوندبا تمام عظمتش ناراحت میشود وعاشقانه انتظار می کشد که به رحمتش امیدوار شوم. انکه بر دور باغها حصار کشید هیچ ندانست درختان عاشق راه آسمان را می دانند…
نامه خواهری به برادر اسیرش حسین رنجی
دومین نامه ام را نمی دانم از کجا و چگونه آغاز کنم، از اینجا بگویم یا از آنجا، اینجا همه منتظر حتی یک تماس تو هستند. بخصوص مادر که خیلی بی تاب تو شده همیشه این طور بوده که طفل بهانه مادر را می گیرد ولی اینجا مادر بهانه تو را می گیرد اینجا مادر با اینکه قند دارد در مردادماه امسال در حالیکه دمای عراق 50درجه بود آمد برای دیدن تو
نامه سید سعید علویان به برادرش هادی اسیر در فرقه رجوی
هادی جان وقتی پدر فوت کرد برای مظلومیت او و اینکه دل شکسته ازدنیا رفت همه ما بشدت گریستیم می دانم که تو مقصر نیستی مقصر رجوی جانی ازخدا بی خبراست که با رفتارهای ظالمانه اش بعد ازسالها نگذاشت حتی پدرمان با شنیدن صدای تو آسوده ازدنیا برود. برادرجان اینها را گفتم تا شاید تو بخودت بیآیی و در خلوت به این فکر کنی که رجوی درحق تو هم ظلم کرده البته می دانم که او و مسئولین گروهش تو و بقیه را به زور و با فریبکاری نزد خود نگاه داشتند، می دانم که سالها برذهن و ضمیر شما کارکردند تا شما را فقط برای خودشان داشته باشند
دلنوشته ای از یک خواهر چشم انتظار به برادر اسیرش اسماعیل نیکزاد
سلام اسماعیل جان، برادر کوچک من. دلتنگی زیاد من به تو باعث شده باز برات نامه بنویسم. یادش بخیر روزایی که صلیب سرخ نامه تو رو می اورد. چندین بار نامه تو را میخوندیم. من میدونم و مطمئنم که دلتنگ ما هستی. اسماعیل عزیزم تو یکی از نامه های اسارت تو عراق نوشته بودی از تمامی کاغذ برای نوشتن استفاده میکنم. این یعنی دوستمون داری.اسماعیل عزیزم خسته شدیم از دوریت از ندیدنت از اشکهایی که همش بعد از شنیدن اسمت جاری میشه.
نامه ی خانم زیبا ساعدی میانه به برادر اسیرش در کمپ لیبرتی عراق
داداش منو یادت میآد یا فراموشمان کردی؟ من آبجی کوچک تو هستم. همونی که وقتی 5سالم بود منو روی پاهات می نشوندی وبرایم قصه وشعر میخوندی که زندگی ام شده بود قهرمان قصه های تو شدن. نمیدونم چرا این دوری را انتخاب کردی. نمی دونم چطور غم دوری را تحمل کردی. برای ما که خیلی خیلی سخت گذشته. مخصوصا مادرم وداداش.