یکشنبه, ۲۳ آذر , ۱۴۰۴
نامه ای از خواهر زجر کشیده رحیم سهرابی 28 شهریور 1395

نامه ای از خواهر زجر کشیده رحیم سهرابی

عزیز کمیاب خانواده! میدانم در چه وضعیتی بسر میبرید. لطفاً خودتان را در کشور آلبانی هر جوری شده از آن زندگی ایزوله ای در بیاورید و هر طور می توانید جدا شده و خود را نجات دهید. خودت را نجات بده و بدان خانواده ی تو هم چنان پشتیبان توست. بسیاری از بچه هایی که مثل شما بوده اند، جدا شدند و به کشورهای دیگر از جمله آمریکا و کانادا و… هرجا که مایل بودند پناهنده شده و به زندگی خویش ادامه می دهند. شما هم اگر فرصت و امکاناتی برایتان فراهم شد پس تلاش تان را برای آزادی بنمایید

نامه کوتاه فرزاد قاسمی به برادر اسیرش در فرقه بدنام رجوی 28 شهریور 1395

نامه کوتاه فرزاد قاسمی به برادر اسیرش در فرقه بدنام رجوی

راستی حمید جان خوشحالم که توانستی از عراق به البانی منتقل شوی ولی باز هم اگر همت کنی خیلی راحت میتوانی به ایران بیایی و به زندگی عادی خودت برگردی تو فقط سرباز بودی و هیچ گناهی نداری فقط بایستی به خودت بیایی و از چنگال این بی دینان که زندگی شما را به تباهی کشاندند رها شوی و به اغوش خانواده خودت برگردی. به امید ازادی تمام اسیران دربند فرقه رجوی خائن.

نامه خانم زهرا قلیزاده به نخست وزیر آلبانی و به برادر اسیرش 27 شهریور 1395

نامه خانم زهرا قلیزاده به نخست وزیر آلبانی و به برادر اسیرش

علی جان عزیز دل خواهر. افسوس و صد افسوس بار دیگر خبری از تو شنیدم و آن خبر انتقال تو از زندانی به زندان دیگر. خوشحال بودم که از اشرف به لیبرتی تغییر مکان داده بودی که چرا امکان فرار برایت فراهم است مثل دیگر دوستانت مثل شعبانی –رجب زاده وغیره…اما به من می گویند باید خوشحال باشی که چرا تو یکبار دیگر یک قدم به آزادی نزدیک شده ای خوشحالم که خبر سلامتی تورا شنیدم.وبرای نخست وزیر محترم البانی نامه نوشتم وازایشان درخواست کردم تاشرایط ازادی شمارافراهم سازد.

نامه خواهری منتظر به نخست وزیر آلبانی 21 شهریور 1395

نامه خواهری منتظر به نخست وزیر آلبانی

طی چندین سال گذشته با شوق دیدار برادرم در کشور عراق با احتمالات خطرات جانی و مالی و… موفق به دیدار برادرم رحیم سهرابی نشدیم. در حالی که آگاهی یافتیم جگرگوشه و عزیز دلمان، رحیم سهرابی روز 5شنبه در گروه 37 نفره 14 شهریور 1395 مصادف با 2016/9/4 که از اسیران لیبرتی بوده (البته رحیم سهرابی که یکی از تجار موفق رومانی بوده را حدود 18 سال پیش به وسیله آدم ربایان رجوی با وعده ی دایر نمودن شرکت تجاری بزرگتر در فرانسه و… ربوده

نامه سرگشاده خانواده ایرانپور به وزارت خارجه استرالیا 18 شهریور 1395

نامه سرگشاده خانواده ایرانپور به وزارت خارجه استرالیا

باید یادآوری کنیم که این فرقه در دهه شصت شمسی در ایران و به‌خاطر نزاع بر سر قدرت، اقدامات تروریستی متعددی را در کشور ما انجام داد و ده‌ها هزار نفر را به کام مرگ فرستاد. ما در شهرمان شیراز از نزدیک شاهد ترور و خشونت این فرقه بوده‌ایم، فردی در محله‌ی ما زندگی و کار می‌کرد که مغازه‌ی تابلوسازی داشت و هیچ سمتِ دولتی هم نداشت و تنها به‌خاطر ظاهرش که مذهبی بود کشته شد و یا ما در شیراز شاهد به آتش کشیده شدن یک اتوبوس حمل و نقل عمومی به وسیله‌ی این فرقه بودیم و عده‌ای زن و مرد و کودک بی‌گناه در آن زنده زنده سوختند

خطاب به مسئولین کشور آلبانی 18 شهریور 1395

خطاب به مسئولین کشور آلبانی

لازم میدانم به مسئولین کشور آلبانی که مرتبط باین افراد هستند بگویم که آنها با ایجاد رابطه دوستانه وخرید هدایای گران قیمت ٬سعی دارند که شمارا در شرایطی قرار دهند که بتوانند امتیازاتی از شما بگیرند. آنها بعداز طی شدند پروسه قانونی اقامت اعضاء خود ٬آنها را به دیگر کشورها منتقل میکنند و این یعنی صدور تروریزم. بعد از مدتی آنها درخواست داشتن سالن بزرگ برای انجام مراسم هایشان میکنند و دقیقا همان داستانی که در عراق براه انداخته بودند٬در کشور شما ادامه خواهند داد! مریم رجوی هر از گاهی برای برگزاری نشستهایشان به آن کشور میآید و خلاصه دم گوش خود شما یک فرقه خطرناک با افکار عقب مانده را پرورش خواهید داد که طبیعتا بایستی پاسخگوی آن باشید!

نامه محبت آمیز و درد آلود آقای مرتضی پورحسن به برادر اسیرش در زندان رجوی 17 شهریور 1395

نامه محبت آمیز و درد آلود آقای مرتضی پورحسن به برادر اسیرش در زندان رجوی

اسماعیل جان مطمئنم تا حالا هزار بار از خودت پرسیدی که به کدام گناه در بند کشیده شدی… اما مطمئن باش همه اوضاع و احوال نسبت به ۲۸ سال پیش عوض شده کسانی که از سازمان جدا شدند مگر چه خواستند جز امنیت و بودن کنار خانواده هایشان؟ آنها اکنون در ایران با آرامش زندگی می کنند، خانواده تشکیل داده اند، بچه دار شدند و مردم از آنها سالیان است گذشت کرده اند، دلیل این امر آن است که دیگر رجوی و دار و دسته اش در ایران جایگاهی ندارد و مسائل مهم تری همچون داعش که با رجوی هم آخورشده اند ؛ انان را تحت الشعاع قرارداده اند.

دلنوشته مادر چشم انتظار بتول محرانی مادر گرامی منصور فدایی گوهری 17 شهریور 1395

دلنوشته مادر چشم انتظار بتول محرانی مادر گرامی منصور فدایی گوهری

خدایا دل دریایی فرزندم را یکی کن تا فرشتگان به چشم منافق نگاهش نکنند. چقدر دلم برایت تنگ شده. هیچ واژه ای نمی یابم که اوج دلتنگی هایم را به تصویر بکشد. آموخته ام که وقتی ناامیدمیشوم ؛ خداوندبا تمام عظمتش ناراحت میشود وعاشقانه انتظار می کشد که به رحمتش امیدوار شوم. انکه بر دور باغها حصار کشید هیچ ندانست درختان عاشق راه آسمان را می دانند…

نامه خواهری به برادر اسیرش حسین رنجی 17 شهریور 1395

نامه خواهری به برادر اسیرش حسین رنجی

دومین نامه ام را نمی دانم از کجا و چگونه آغاز کنم، از اینجا بگویم یا از آنجا، اینجا همه منتظر حتی یک تماس تو هستند. بخصوص مادر که خیلی بی تاب تو شده همیشه این طور بوده که طفل بهانه مادر را می گیرد ولی اینجا مادر بهانه تو را می گیرد اینجا مادر با اینکه قند دارد در مردادماه امسال در حالیکه دمای عراق 50درجه بود آمد برای دیدن تو

نامه سید سعید علویان به برادرش هادی اسیر در فرقه رجوی 16 شهریور 1395

نامه سید سعید علویان به برادرش هادی اسیر در فرقه رجوی

هادی جان وقتی پدر فوت کرد برای مظلومیت او و اینکه دل شکسته ازدنیا رفت همه ما بشدت گریستیم می دانم که تو مقصر نیستی مقصر رجوی جانی ازخدا بی خبراست که با رفتارهای ظالمانه اش بعد ازسالها نگذاشت حتی پدرمان با شنیدن صدای تو آسوده ازدنیا برود. برادرجان اینها را گفتم تا شاید تو بخودت بیآیی و در خلوت به این فکر کنی که رجوی درحق تو هم ظلم کرده البته می دانم که او و مسئولین گروهش تو و بقیه را به زور و با فریبکاری نزد خود نگاه داشتند، می دانم که سالها برذهن و ضمیر شما کارکردند تا شما را فقط برای خودشان داشته باشند

دلنوشته ای از یک خواهر چشم انتظار به برادر اسیرش اسماعیل نیکزاد 16 شهریور 1395

دلنوشته ای از یک خواهر چشم انتظار به برادر اسیرش اسماعیل نیکزاد

سلام اسماعیل جان، برادر کوچک من. دلتنگی زیاد من به تو باعث شده باز برات نامه بنویسم. یادش بخیر روزایی که صلیب سرخ نامه تو رو می اورد. چندین بار نامه تو را میخوندیم. من میدونم و مطمئنم که دلتنگ ما هستی. اسماعیل عزیزم تو یکی از نامه های اسارت تو عراق نوشته بودی از تمامی کاغذ برای نوشتن استفاده میکنم. این یعنی دوستمون داری.اسماعیل عزیزم خسته شدیم از دوریت از ندیدنت از اشکهایی که همش بعد از شنیدن اسمت جاری میشه.

نامه ی خانم زیبا ساعدی میانه به برادر اسیرش در کمپ لیبرتی عراق 14 شهریور 1395

نامه ی خانم زیبا ساعدی میانه به برادر اسیرش در کمپ لیبرتی عراق

داداش منو یادت میآد یا فراموشمان کردی؟ من آبجی کوچک تو هستم. همونی که وقتی 5سالم بود منو روی پاهات می نشوندی وبرایم قصه وشعر میخوندی که زندگی ام شده بود قهرمان قصه های تو شدن. نمیدونم چرا این دوری را انتخاب کردی. نمی دونم چطور غم دوری را تحمل کردی. برای ما که خیلی خیلی سخت گذشته. مخصوصا مادرم وداداش.

blank
blank
blank