پنجشنبه, ۲۰ آذر , ۱۴۰۴
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت سوم 04 اردیبهشت 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت سوم

در قسمت قبل به این موضوع اشاره کردم که به لحاظ روحی سرخورده شده بودم و در آموزشها شرکت نمی کردم، به سالن غذا خوری نمی رفتم. یکی از دوستانم وعده های غذایی را در آسایشگاه به من می رساند. بعد از چند روز مصطفی مسئول آموزش سراغ من آمد و گفت چرا در آموزشها […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت دوم 02 اردیبهشت 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت دوم

در قسمت قبل گفتم که دو نفر نزد ما آمدند و پیشنهاد دادند که به ما بپیوندید و وارد ارتش شوید. سه ماه نزد ما در ارتش بمانید و اگر تمایل نداشتید شما را به کشورهای اروپایی اعزام می کنیم. بعد از اینکه من و تعدادی از اسیران درخواست پیوستن به سازمان را دادیم، ما […]

خاطره ای از عملیات مروارید – قسمت پایانی 02 اردیبهشت 1403

خاطره ای از عملیات مروارید – قسمت پایانی

در قسمت قبل از فریب مجاهدین گفتم که با دروغ و فریب نیروها را وارد جنگی کردند که هیچ ربطی به سازمان نداشت. بعد از اینکه اوضاع عراق با همت رجوی ثبات پیدا کرد و صدام توانست در آن شرایط کنترل کشور را به دست بگیرد، ماموریت مجاهدین هم به اتمام رسید. نیروهای سازمان به […]

چشم بسته ما را به زیارت می بردند 01 اردیبهشت 1403

چشم بسته ما را به زیارت می بردند

در تاریخ 31 فروردین 1403 برای زیارت حضرت معصومه با خانواده راهی شهر قم شدیم. بعد از زیارت در صحن حضرت معصومه نشسته بودم و در فکر رفته بودم. خانمم متوجه من شد و گفت بد جوری در فکر فرو رفته بودی. چیزی شده؟ در جواب گفتم یک زمانی ما را به زیارت می بردند، […]

نگاهی به آسیب‌های روحی و جسمی که در فرقه رجوی به اعضا وارد می‌شود 01 اردیبهشت 1403

نگاهی به آسیب‌های روحی و جسمی که در فرقه رجوی به اعضا وارد می‌شود

سعید محمدپور در یادداشتی در خصوص آسیب های روحی و جسمی که به وی طی ۲۷ سال حضور در فرقه رجوی وارد شده، نوشت: آسیب‌های روحی و جسمی که برای افراد گرفتار در فرقه رجوی وارد می شود برای کمتر کسی قابل تصور و قابل باور است. در این جا من به مهمترین آنها اشاره […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت اول 29 فروردین 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت اول

مقدمه: آنچه را که می خوانید خاطرات 20 سال زندگی درد ناک من در سازمانی بنام مجاهدین خلق است. حاصل تجربیات یکی از قربانیان سازمان خطرناک مسعود رجوی. سازمانی با شعارهای فریبنده؛ آزادی، عدالت اجتماعی، جامعه بی طبق توحیدی و شعارهای عوام فریب دیگر.و با این شعار ها خط خطوط خودش را پیش می برد. […]

از کمپ اشرف به کجا فرار کنم؟ 28 فروردین 1403

از کمپ اشرف به کجا فرار کنم؟

شش ماه بعد از ورودم به سازمان در سال 1375 ، دیگر همه چیز برایم تمام شده بود، آن جا، جای من نبود، تصمیم به فرار و جدائی گرفته بودم، اما راه نجاتی نبود، اگر حین فرار از دید و منظر نگهبانان مسلح در اضلاع اشرف مخفی می شدم، سیم های خاردار چندلایه و بلند […]

مجاهدین و مرز سرخهایش ، یادی و خاطره ای 27 فروردین 1403

مجاهدین و مرز سرخهایش ، یادی و خاطره ای

در سلسله مطالب “از پیوستن تا رهایی” به وضعیت خودم در تشکیلات در سرفصل های مختلف اشاره کردم و از آنجائیکه در عقیده و ایدئولوژی با مجاهدین اشتراک و اتفاق نظر نداشتم همواره بر سر موضوعات مختلف و تصمیم گیری ها، حتی در خصوص واژه ها و اصطلاحات، شعارها و سرودها و…. دچار اختلاف نظر […]

مشاهداتم از جذب کودک سرباز در اردوگاه رمادی عراق 27 فروردین 1403

مشاهداتم از جذب کودک سرباز در اردوگاه رمادی عراق

در مورد جذب کودک سرباز توسط سازمان مجاهدین خلق مقالات متفاوتی نوشته و نفراتی در این باره اظهار نظر کردند. نفراتی که در متن این کار سازمان بودند دست به افشاگری زدند. اما در مورد جذب کودک سرباز در اردوگاه رمادی عراق کمتر پرداخته شده است. یکی از شیوه های جذب نیرو و کودک سرباز […]

شکنجه های روحی و روانی باهدف اعتراف اجباری به همکاری با وزارت اطلاعات 27 فروردین 1403

شکنجه های روحی و روانی باهدف اعتراف اجباری به همکاری با وزارت اطلاعات

یکی از شیوه های مسئولین مجاهدین خلق بکارگیری شیوه شکنجه های روحی و روانی با هدف درهم شکستن عضو خواهان جدایی و اعتراف او به جاسوسی برای وزارت اطلاعات ایران در مناسبات تشکیلاتی بود. تا در اذهان دیگر اعضا چنین القاء کنند که تمامی افرادی که خواهان جدایی از مناسبات تشکیلاتی هستند بدلیل اینکه مهره […]

خاطره ای از عملیات مروارید – قسمت دوم 26 فروردین 1403

خاطره ای از عملیات مروارید – قسمت دوم

در قسمت قبل این موضوع را مطرح کردم که رجوی بعد از عملیات مروارید در یکی از نشست ها گفت منافع و سرنوشت ما با منافع و آینده عراق به هم گره خورده است. با این عبارت می خواست سرکوب کردها و شیعیان را توجیه کند! البته در یکی از نشست ها بعد از عملیات […]

روایت حمید محمد آتابای از نماز عید فطر در تشکیلات مجاهدین خلق 25 فروردین 1403

روایت حمید محمد آتابای از نماز عید فطر در تشکیلات مجاهدین خلق

نیمه شب بود داشتیم با علی آقای رحیمی برای صبحانه روز عید فطر حلیم بار میگذاشتیم، هر کاری میکردیم گندم بجای اینکه باز بشه و آماده کوبیدن ، بدتر تیره تر و محکم تر میشد … از آنجائیکه قرار بود برای نماز عید بروم، ساعت دو خسته از نپختن حلیم رفتم برای استراحت ، ساعت […]

blank
blank
blank