یک میلیشیای سابق مجاهدین زبان گشود – قسمت اول
سرانجام … رهایی دلم برای باران، چمنزارها و جنگلها و قدم زدن در منطقه عابر پیاده شهر کلن تنگ شده بود. امین گل مریمی به عنوان کودک پناهنده به آلمان آمد. او می گوید وقتی 15 ساله بود، او و بسیاری از جوانان دیگر را از کلن به عراق آوردند – به یک اردوگاه نظامی […]
خاطرات غلامرضا شکری از زندان سازمان مجاهدین خلق – روزهای سیاه – قسمت پنجم
در مقاله قبلی تا آنجایی پیش رفتیم که نقی ارانی همه ما را تهدید کرد که شما را زیر تانک می گذاریم و ما هر چند که ترس داشتیم ولی تنها چیزی که به ذهنم میآمد این بود ما که بی صاحب نیستیم . سرو صدایی میآمد ومشخص بود که ته راهرو است ولی مشخص […]
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت بیست و چهارم
در قسمت قبل این مقاله خواندیم: در سایه انقلاب رجوی، به تدریج مردان از مسئولیت های حساس کنار رفته و زنان جایگزین آنها شدند.(بند دال – «هژمونی خواهران» و بند ف – «فردیت») *** بند هزار «شین» (یعنی هزار عضو شورای رهبری) یا هم ردیف: علیرغم اینکه بعد از بند دال دیگر هیچ زنی تحت […]
روزی که چاروادار شدم – قسمت اول
دائی محسن، آدم لوطی و با معرفتی بود. او در همه عمرش رانندگی می کرد. از رانندگی دج آمریکایی تا اتوبوس های تهران رو. هر گاه خانه ما می آمد، مادرم از او سئوال می کرد، برارجان! ماشین به این بزرگی، شاگرد احتیاج نداری؟ دائی محسن با رو در بایستی جواب می داد، شاگرد نیاز […]
شیوه های کنترل و سرکوب افراد در فرقه مجاهدین خلق – قسمت دوم
در قسمت اول خاطرات آقای براهویی خواندیم: هدف فرقه رجوی در برگزاری این نشستها این بود که از این طریق افرادی که مخالف فرقه رجوی هستند را شناسایی کنند و او را زیر نظر داشته باشند و از طرفی می خواستند بدانند که در درون افراد چه چیز هایی در طول شبانه روز می گذرد […]
افشای شیوه های سانسور اخبار توسط فرقه مجاهدین
در سالهایی که در قرارگاه اشرف و مناسبات فرقه مجاهدین خلق بودم به نقطه ای رسیدم که به صحت و درستی اخباری که در تلویزیون و بولتن های خبری آنها برای اطلاع اعضاء انتشار پیدا می کرد شک کردم. اخبار منتشر شده ضد و نقیض بود! خیلی تلاش کردم تا واقعیت ها را بدانم و […]
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت بیست و سوم
در قسمت قبل این مقاله در رابطه با تناقضات و اندیشه های جنسی خواندیم. بند دال – «هژمونی خواهران» و بند ف – «فردیت» : در سایه انقلاب رجوی، به تدریج مردان از مسئولیت های حساس کنار رفته و زنان جایگزین آنها شدند. بدین ترتیب رجوی با یک تیر دو نشان زد. اول اینکه او […]
خاطرات رحمان محمدیان از اسارت در زندان های صدام حسین و رجوی ـ قسمت نهم
در قسمت قبل خواندیم: دم صبح و در اولین روشنایی ما به دروازه شهر شوش رسیدیم و نسبت به برنامه توجیه نسبی شدیم و حالا آماده می شدیم که وارد درگیری شویم. *** صدایی مرا بیدار می کند. نگهبان پاس آخر است که نفرات سنگرها را صدا می کند. بلند شده و سرم را کمی […]
راز وصل و جدایی من از مجاهدین خلق – قسمت چهارم
در قسمت سوم خاطرات آقای علی اکرامی خواندیم: با ایجاد شرایط امنیتی و نظامی، بسیاری از هواداران برای جلوگیری از دستگیری مجبور به ترک شهر و خانه و خانواده شدند. من هم از 8 شهریور سال 60 که بصورت اتفاقی از دستگیری جستم، بدلیل نداشتن سرپناه خیلی از شب ها و روزها را در قبرستانها، […]
افشاگری مریم سنجابی از معمای انتصاب و سرنگونی مسئولان اول در فرقه رجوی – قسمت اول
این روزها مطالبی که بر سر انتخاب مسئول اول و معاون در فرقه رجوی خواندم مرا به خاطرات تلخ و قدیمی در سال ۱۳۷۲ برده است. به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق، مریم سنجابی یکی از زنان جداشده از فرقه رجوی نوشت: اواخر تابستان ۱۳۷۲ بود. به روال تجربه هر وقت برنامه های غیر عادی در […]
تجربه من از برخورد با زهرا گرابیان
چند روز پیش خاطره ای در رابطه با زهرا گرابیان (سارا) توسط دوستمان ایرج صالحی نوشته شده بود و در سایت انجمن نجات درج شد. لازم دیدم مطلبی در رابطه با زهرا گرابیان بنویسم. زهرا گرابیان تازه مسئول مقر ما شده بود، زنی خودخواه و کرسی طلب بود! یادم می آید در مقر به ما […]
راز وصل و جدایی من از مجاهدین خلق – قسمت سوم
در قسمت دوم خاطرات آقای علی اکرامی خواندیم: اکنون وقت آن فرا رسیده بود که در خلوت خودم و در محکمه وجدان و در منتهای صداقت قضاوت کنم که براستی مزدور کیست و مزدوری چیست؟ خیانت چیست و خائن کیست؟ همیشه گفته اند وجدان انسانها بالاترین قاضی است. در سکوت نیمه شب اشرف و خواب […]