نامه سرگشاده ابراهیم خدابنده به مریم رجوی

آیا زمان "اصلاحات" در سازمان مجاهدین خلق فرا نرسیده است؟

از: ابراهیم خدابنده

آبان 1385

این نامه را به شما به عنوان رهبر عملی متشکل ترین و فعال ترین سازمان اپوزیسیون خارج از کشور از موضع یک منتقد و مخالف سیاستها و عملکردهای فعلی سازمان مجاهدین خلق مینویسم. اما لازم است یاد آور شوم که من بر خلاف بسیاری از افراد در خارج و داخل کشور که خواهان نابودی سازمان هستند مایلم تا سازمان مجاهدین خلق دوران عزت و بزرگی گذشته را از نو آغاز کرده و در صحنه سیاسی و اجتماعی ایران نقش مؤثر و مثبتی را ایفا نماید و از این بابت جای آنرا بسیار خالی میبینم. من عمیقا معتقدم که سازمان میتواند با انجام اصلاحاتی در سیاست ها و عملکردهای بیرونی و درونی خود از بن بست فعلی خارج شده و نقش خلاق و سازنده ای در روند اصلاحات در داخل کشور ایفا نماید. این نامه فی الواقع یک بحث اصلاح گرایانه در جهت بازسازی مجدد سازمان و قرار گرفتن آن در یک مسیر ضد استثماری و ضد استعماری است و من معتقدم که زمان اصلاحات در سازمان مجاهدین خلق فرا رسیده است.

سازمان مجاهدین خلق نزدیک به دو دهه از فعالیت سیاسی و نظامی خود را در کنار صدام حسین دیکتاتور سابق عراق و در اتحاد تنگاتنگ با رژیم وی سپری کرده است. امری که احساسات مردم ایران را به دلیل اینکه صدام را متجاوز به خاک وطن خود میشناختند به شدت جریحه دار نموده است. سقوط صدام حسین در عراق و به بن بست رسیدن استراتژی جنگ مسلحانه بر مبنای ارتش آزادی بخش ملی میتوانست فرصتی باشد تا در خصوص سیاست تکیه بر خارجی برای سرنگونی قهرآمیز نظام جمهوری اسلامی تجدید نظر اساسی صورت گیرد.

اما متأسفانه بعد از سقوط دیکتاتور عراق شاهد آن بودیم که سازمان مجاهدین خلق این بار تکیه را بر جناح جنگ طلب غرب قرار داده و ظاهرا تصمیم دارد از یک سوراخ دو بار گزیده شود. امیدوارم که هر چه زودتر به این حقیقت واقف شوید که این سیاست، سازمان مجاهدین خلق را هرچه بیشتر از مردم ایران دور کرده و در انزوای کامل فرو برده است. البته به عقیده من هنوز هم دیر نشده و زمان بازنگری در سیاست های گذشته و اتخاذ یک سیاست اصولی با تکیه بر خواست مردم ایران امکان پذیر است. در حال حاضر نسل اول و دوم انقلاب، به دلیل همراهی سازمان با دشمن متجاوز به خاک میهن در زمان جنگ، با سازمان مجاهدین خلق قهر هستند و اگر شما جناح جنگ طلب غرب را به عنوان جایگزین صدام انتخاب کنید نسل سوم هم، که البته شناخت چندانی از سوابق سازمان مجاهدین خلق ندارند، به دید دشمن به این سازمان نگاه خواهند کرد.

این روزها سایت های سازمان پر از اظهارات ضد ایرانی بوش و رامسفلد و رایس است که با تأیید و تأکید از جانب سازمان منعکس میگردند. باور کنید از سر دلسوزی میگویم که این نحو از تبلیغات صرفا دهان کجی به احساسات یک ملت تلقی شده و هرگز نمیتواند راه به جایی ببرد و سرنوشت امثال چلبی ها که نهایتا هرگز به بازی گرفته نشدند میتواند درس آموزنده ای برای سازمان مجاهدین خلق باشد.

یک چالش پیش روی سازمان ظاهرا از نظر شما قرار گرفتن نام سازمان مجاهدین خلق در لیست های تروریستی مختلف در غرب است. سازمان تلاش دارد اینطور وانمود کند که این عمل به واسطه اعمال فشار از جانب نظام جمهوری اسلامی صورت گرفته است. آیا این نوع تبلیغات خود ایجاد اعتبار برای نظام که بیشترین اختلافات را با غرب دارد نمی کند که توانسته است نیرویی را که تلاش میکند نزدیک ترین رابطه را با غرب بر علیه دشمن مشترک برقرار نماید در جهان تروریست معرفی کرده و در تنگنای سیاسی قرار دهد؟ آیا شما خود عملا با چنین تبلیغاتی رژیم را مقتدر و مسلط نشان نمیدهید؟ و اگر این فرض درست باشد و به این میزان از استقلال عمل و تسلط رژیم معترف هستید آیا فکر نمیکنید که در جهان تک قطبی امروز هیچ رژیم مستقلی نمیتواند بدون تکیه بر مردم و داشتن پایگاه مردمی دوام آورده و در عین ایستادگی در برابر آمریکا اعمال اراده بر غرب نیز بنماید؟

اما مشکل به عقیده من در این چیزها نیست. تمامی کسانی که این دوران از سازمان جدا شده اند و ریزش نیرویی که این سالها شاهد آن بوده ایم و انزوایی که سازمان در مقطع فعلی دچار آن گردیده است به دلیل بی مهری غرب نسبت به سازمان نبوده است. من فکر میکنم که اولین معضل عملکرد درون تشکیلاتی و در مرحله بعد هم سیاست های کلی سازمان بوده است که موجب گریز نیروها و ناتوانی در جذب نیروهای جدید شده است.

آیا شما میتوانید بیلان مثبتی از راندمان ربع قرن مبارزه گذشته سازمان ارائه نمائید؟ یادم می آید یکسال بعد از عزیمت مسعود به پاریس جمعبندی یکساله از عملکرد مقاومت بیرون داده شد. آیا زمان آن نرسیده است تا جمعبندی 25 ساله مقاومت بیرون داده شود؟ اکنون حدود سه سال و نیم است که به هر دلیل مسعود از صحنه فعالیت های علنی سازمان غایب است و آنطور که مشاهده میشود عملا شما رهبری سازمان و ارگان های تابعه را بر عهده دارید. شما میتوانید با یک اقدام شجاعانه و اعتراف به کج روی های گذشته و بازگرداندن سازمان به مسیر اصلی جبران مافات نموده و جلوی ضرر را از همین جا بگیرید. در این سالیان از اعضای قدیمی سازمان گرفته تا اعضای شورای ملی مقاومت و از خانواده های عادی گرفته تا روشنفکران و کسانی که طیف هوادار سازمان را تشکیل میدادند همه را از دست داده اید و نیروها پراکنده شده اند و عده ای از یاران سابق هم حتی به ضدیت هیستریک با سازمان افتاده اند. آیا زمان آن فرا نرسیده است که علت این امر را جویا شوید و در عملکرد خود تجدید نظر کنید؟ بیش از سه سال است که کلمه ای حرف جدی در خصوص استراتژی سازمان زده نمیشود. معلوم نیست که آیا بر استراتژی سابق پافشاری میکنید یا آنرا تغییر داده اید و یا بکلی کنار گذاشته اید. آیا به غیر از امید بستن به اظهارات ضد ایرانی سران جنگ طلب جناح نو محافظه کار در آمریکا استراتژی دیگری هم ارائه نموده اید؟ کاملا بارز و روشن است که سازمان در بحران استراتژیک قرار گرفته است. آیا راه چاره ای پیش پای خود دارید؟

من فکر میکنم که مشکل اصلی در درجه اول در مناسبات فرقه ای درون سازمان است که راه هرگونه اظهار نظر آزاد و خلاقی را بسته و افراد را به ماشین هایی تبدیل کرده است که دیگر هیچ تفکر و اراده سازنده ای از خود ندارند. سازمانی چون سازمان مجاهدین خلق با جایگاهی که برای خود قائل شده است نمیتواند و نباید روی ذهن یک نفر یا عده معدودی بچرخد. باید هزاران نظر داده شود و صد ایده بشکفد و حتی اختلافات تماما بیرون داده شوند و از میان آنها بهترین روش و راه انتخاب شود. الان سازمان مجاهدین خلق به یک سکت بسته و یک فامیل منزوی تبدیل شده است که حتی اعضای آن زبان افراد بیرونی را هم درست درک و فهم نمیکنند و هیچ رابطه منطقی با بیرون از خود نمیتوانند برقرار کنند.

نمیدانم کتاب خاطرات یک شورشی نوشته دکتر مسعود بنی صدر عضو سابق سازمان مجاهدین خلق را خوانده و در خصوص محتوای آن فرصت تعمق داشته اید یا خیر. به عقیده من این کتاب زبان گویای بسیاری از کسانی است که از سازمان در سطوح مختلف جدا شده اند. مطالعه دقیق این کتاب میتواند خیلی از مسائل درون سازمان که موجب جدایی بسیاری و نیز از کارافتادگی بسیاری دیگر که هنوز ظاهرا در سازمان عضویت دارند را روشن نماید. سازمان تلاش کرده است تا با تکیه بر شیوه های فرقه ای و بت سازی و تأثیر گذاری روانی بر اعضا، خطوط سیاسی خود را به خورد آنان بدهد که این در دراز مدت تأثیر معکوس داشته و روی سر خود سازمان خراب خواهد شد، کما اینکه شده است.

چرا یک گزارش کمی و کیفی از نیروهای جدا شده از سازمان حتی برای بدنه تشکیلاتی خود ارائه نمیکنید؟ چرا تلاش میکنید تا جدا شدن اعضا را تا جای ممکن مسکوت و پنهان نگاه دارید و زمانی هم که موضوع برملا شد آنرا تخطئه و سرکوب نمائید؟ خارج شدن افراد از تشکیلات به هر میزان که باشد اتفاقا میتواند دلیل بر دموکراتیک بودن مناسبات درونی سازمان و بلوغ سیاسی و ظرفیت تشکیلات باشد. ولی از نظر سازمان گویا این لکه ننگی است که باید پنهان بماند. مثلا چرا یک لیست از اعضای شورای ملی مقاومت منتشر نمیکنید که معلوم شود چه کسانی جدا شده اند؟ چرا اعضای جدا شده شورا با وجودی که به داخل کشور تردد دارند باید متعهد شوند تا جدا شدن خود را بر ملا نکنند؟

چرا از جریان یک بحث آزاد با جداشدگان که روزگاری نه چندان دور در کنارتان مبارزه میکرده و همه چیز خود را در راه مبارزه ای تحت رهبری مسعود داده اند استقبال نمیکنید؟ چرا تنها با کسانی مایلید کار کنید که در دستگاه فرقه فقط عادت کرده اند تا حرفهایتان را تأیید کرده و نظر موافق بدهند. بر اساس اطلاعات موجود حداقل 2000 نفر در سطوح مختلف طی این سالیان از سازمان جدا شده اند که در داخل و خارج از کشور بسر میبرند. واقعا میخواهم بدانم که آیا میتوانید به خودتان جرأت بدهید که یکبار پای صحبت حداقل تعدادی از آنها نشسته و از زبان خودشان بشنوید که چه اتفاقی افتاد و چرا از سازمان جدا شدند؟ راستی خودتان عوامل ریزش نیرو را چگونه ارزیابی میکنید؟ همه منتقدین سازمان از جداشدگان شورا و سازمان و از روشنفکران و فعالان سیاسی گرفته تا مؤسسات مطالعاتی بین المللی و حقوق بشری و اپوزیسیون و.. متفق القول هستند که سازمان مجاهدین خلق بر اساس تعاریف شناخته شده علمی به یک فرقه تبدیل شده و این را مشکل اصلی آن میدانند. فی الواقع به غیر از واکنش های تبلیغاتی که رژیم را مسئول هر حرکتی میدانید قرار گرفتن در لیست های تروریستی و بی توجهی غرب به سازمان را چگونه ارزیابی میکنید و تحلیل واقعی خودتان در این خصوص چیست؟

در بررسی و ارزیابی موقعیت فعلی سازمان تقاضا دارم که موضوع را با فرافکنی لوث نکنید و سازمان را با خودش قیاس کنید. یعنی بررسی کنید که قرار بود چه بشود و چه شد؟. چرا دستور کار ربع قرن پیش مقاومت که سعی در تثبیت آلترناتیو بود امروز به تلاش برای خارج شدن از لیست های تروریستی تبدیل شده است؟ در حال حاضر چه چشم اندازی را ترسیم میکنید؟ الان در کجا ایستاده اید و نسبت به گذشته آیا جلو رفته اید یا پس رفت داشته اید؟ سازمان در تبلیغات خود صرفا روی نامشروع بودن رژیم تأکید کرده و مانور میکند. قطعا میدانید که نامشروع بودن یک طرف دال بر مشروع بودن طرف مقابل آن نیست و حکم نمیشود که تمامی سیاست های سازمان مجاهدین خلق بی عیب و نقص است، چرا تلاش میکنید تمامی انتقادات نسبت به خود را به رژیم مصادره کنید و هر کس را که حتی از موضع اصلاح گرایانه انتقاد میکند به رژیم متصل نمائید؟ حرف خودتان در خصوص انبوه انتقاداتی که مطرح میشوند چیست و چه دلایل اثباتی می آورید؟

چرا اصرار دارید که انقلاب ایدئولوژیک که به عقیده من انگیزه ها را کشته و خلاقیت ها را سرکوب کرده است حلال تمامی مشکلات درون تشکیلات بوده و خواهد بود؟ چرا با دنیای امروز که همه چیز را در گروی آزادی های دموکراتیک و بیان بی پرده نظرات و ایده ها میبیند و میداند همراه نمیشوید؟ دیگر زمان مراد و مرشد سازی در دنیای سیاست و مبارزه امروز گذشته است و تمامی حرکات دنیای نو بصورت جمعی و تیمی و با نظر جمع به معنی واقعی (و نه جمع تحت تأثیر تفکرات فرقه که صرفا برای تحمیل اعتقادات فرقه بکار گرفته میشود) پیش برده میشوند.

مایلم بطور جد بدانم که آیا حاضر هستید مباحث ایدئولوژیک درونی خود را منتشر نموده و در اختیار عموم و خصوصا خانواده های اعضای سازمان قرار دهید؟ قطعا در ایدئولوژی نمیشود مخفی کاری کرد و مسئله امنیتی در کار نیست. آیا چنین ظرفیتی وجود دارد که تا جایی که به مباحث اعتقادی بر میگردد درون سازمان در معرض دید همگان قرار گیرد؟ آیا توان اینرا دارید که همه اعتقادات درونی را ترجمه کرده و در اختیار حامیان سیاسی خود در غرب قرار دهید؟

سؤالی که واقعا ذهنم را مشغول کرده سکوت معنی دار سازمان در قبال حمله اسرائیل به لبنان است، حمله ای که تمامی دنیا به غیر از جناح جنگ طلب آمریکا نسبت به آن ابراز انزجار کرد. این موضوع بسیاری از فرضیات مبنی بر اینکه سازمان بدنبال جانشینی برای صدام است را مورد تأیید قرار میدهد. چرا حداقل یک مانور ظاهری برای خالی نبودن عریضه در این رابطه انجام ندادید؟ کاری که حداقل در سالهای گذشته در چنین مواردی انجام میشد.

حداقل خود شما و مسئولین روابط بین المللی بخوبی میدانید که حضور در فلان پارلمان یا جمع آوری لیست امضا به هیچ وجه یک پیروزی سیاسی محسوب نمیشود و اگر چنانچه رژیم در این خصوص واکنش نشان ندهد حتی کوچکترین انعکاس خبری هم نخواهد داشت. اما جای تعجب است که در درون تشکیلات از این گونه مانورها به عنوان پیروزی یاد شده و برایش در قرارگاه اشرف جشن و پایکوبی هم برگزار میشود. چرا واقعیت سیاسی سازمان را آنطور که هست به اطلاع افراد سازمان که در قرارگاه اشرف در قطع ارتباط کامل با دنیای خارج بسر میبرند بازگو نمیکنید؟

نمیدانم حرف کسی همچون من چقدر برای شما دارای اعتبار و ارزش باشد ولی بهرحال به حکم وظیفه و احساس مسئولیت لازم میدانم توصیه کنم که با نگاهی به جلو به تجدید نظر اساسی در سیاست و عملکرد سازمان بپردازید. شما بخوبی میتوانید با درس آموزی از گذشته خونبار و پر هزینه سازمان مجاهدین خلق و با سرمایه قرار دادن مردم ایران بجای هر قدرت خارجی و قبول واقعیات موجود در صحنه سیاسی و اجتماعی و بین المللی، به نیرویی تأثیر گذار در معادلات ایران تبدیل شوید.

بنابراین من فکر میکنم سازمان مجاهدین خلق باید برای حفظ موجودیت خود و باقی ماندنش در صحنه مبارزه برای دموکراسی در ایران دست به اصلاحات و تجدید نظر اساسی در دو زمینه تشکیلات و استراتژی بزند که در زیر بطور خلاصه مجددا بازگو میکنم.

1. بازسازی تشکیلاتی

لازم است مناسبات دموکراتیک به جای روابط فرقه ای در تشکیلات سازمان مجاهدین خلق حاکم شود. افراد باید این امکان را بیابند تا آزادانه با سیاست ها و عملکردهای سازمان مخالفت کرده و نظرات انتقادی و اصلاحی خود را آشکارا بیان نمایند. اساس پذیرش خط و خطوط توسط افراد باید بر مبنای اقناع و نه القاء استوار شود. باید فضا و زمینه ای فراهم گردد تا افراد به جای مخفی نمودن و حمل کردن بار تناقضات ذهنی خود، آنها را در محیطی راحت و امن بیرون ریخته و پاسخ ابهامات خویش را بگیرند.

2. بازسازی استراتژی

ضروری است در استراتژی مشی مسلحانه تجدید نظر اساسی صورت گیرد. این استراتژی تشکیلات و روابط مخفی خود را طلب میکند که زمینه را برای مناسبات غیر دموکراتیک و فرقه ای فراهم مینماید. تا کنون نادرست بودن این استراتژی بخوبی روشن شده است و سازمان را به سوی تکیه بر قدرت های خارجی سوق داده و از مردم جدا و منزوی کرده است. راه و روش مبارزه مسالمت آمیز و پرهیز از اعمال خشونت تنها جواب صورت مسئله سیاسی امروز ایران است و تاکنون مبارزه مسلحانه سازمان زیان های جبران ناپذیری به جنبش اصلاح طلبی مردم ایران وارد کرده و آنرا به عقب انداخته است و لازم است جلوی این زیان هرچه زودتر گرفته شود.

سایت دکتر بنی صدر، چهارم نوامبر 2006

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا