چه کسی مسعود رجوی را به مرز جنون کشانید؟

صدای انفجار موشک ها از بصره، العماره و کوت تا خالص، منصوریه و جلولا به گوش می رسید، اما موج انفجار آن فقط ساختمان ها را نلرزاند، بلکه تشکیلات رجوی را نیز به لرزه افکند، به گونه ای که مسعود رجوی را به جنون رسانید و باعث شد که برای اولین بار به کارفرمای خود صدام هم طعنه بزند و مورد نقد قرار دهد. شاید همان پس لرزه بود که باعث شد پس از اشغال عراق، به صدام لگد بزند و دوستی با وی را منکر شود و به مجاهدین بگوید مسائل عراق به ما ربطی ندارد، و از یاد ببرد که در بهار 1370 ادعا داشت اگر آمریکا بخواهد تنها متحد او یعنی صدام را ساقط کند، فرمان جنگ با آمریکا را صادر خواهد کرد و چند سال بعد هم مدام در مسائل داخلی عراق دخالت کند.

***
19 دیماه، سالروز شهادت فرمانده نیروی هوایی سپاه “حاج احمد کاظمی” در سال 1384 بود که با دیدن مستندی از این سردار ایرانی به یاد بزرگترین عملیات موشکی اش علیه قرارگاه های مجاهدین در بهار 1380 افتادم. روزی که ناخواسته برای ما نیز سبب ساز خیر و شادی شد و از نشست سرکوب مریم رجوی که به طور اختصاصی برای حدود 50 تن از فرماندهان گذاشته بود رهانید. البته موشکباران وسیع قرارگاه های مجاهدین، مسعود رجوی را نیز به مرز دیوانگی کشانید و باعث شد که تقاص آنرا بجای جمهوری اسلامی، از اعضای فرقه اش بگیرد و آنان را به نامردی و خیانت، و صدام را به بی عرضگی و حماقت متهم کند.

روز 29 فروردین 1380، گروهی از فرماندهان بخش نظامی را برای یک نشست اختصاصی به قرارگاه باقرزاده منتقل کردند. این افراد از تمام مقرهای سازمان دستچین شده بودند تا مریم برای آنها صحبت کند و از وضعیت نابسامان تشکیلاتی خارج نماید. از نگاه سازمان، این افراد درخود و وارفته به حساب می آمدند هرچند که آنان از وضعیت موجود ناراضی و منتقد بودند. جلسه برخلاف همیشه در سالن اجتماعات باقرزاده برگزار نشد بلکه در خانه ای که برای حضور موقت مریم و مسعود در این مقر ساخته شده بود برپا شد. آن شب کل نفرات را در داخل سالن کوچک خانه جا کردند و مریم روبروی همه پشت میز نشست و از مشکلات و معضلات موجود در سازمان سخن گفت و آنها را به نامردی و پشت کردن به مسعود متهم نمود.

همه ساکت به او نگاه می کردند و چیزی نمی گفتند. استیصال و درماندگی از لحن مریم و از صورت اش هویدا بود. هیچگاه او را اینگونه ندیده بودم، چون بخوبی می دید که از آن شور و هیجان های ساختگیِ همیشگی (که در اجتماعات بزرگ فراوان بود) خبری نیست و همه شنونده هستند و چشمهایشان به او خیره شده و یا سر به پایین انداخته اند و حرف هایش هیچ اثری ندارد. پس از دوساعت سخنان تکراری و احساسی، بناگاه فیلمبردار بخش تبلیغات که علی نام داشت و از مسئولین قدیمی (کارمند سابق صداوسیما در ایران) بود از جا برخاست و پشت میکروفن قرار گرفت و با خشم شروع به پرخاشگری کرد و حاضرین را بی غیرت و… خواند و از سکوتی که حاکم بود ابراز انزجار نمود و با جملاتی احساسی تلاش کرد بقیه را به حرف بیاورد. پس از این اقدام هیجانی، تعدادی از نفرات پشت میکروفن رفتند و برای فرار از عواقب نشست، جملاتی بر زبان آوردند و از خود انتقاد کردند. ساعت از 12 نیمه شب گذشته بود که مریم توقف جلسه را اعلام کرد و گفت الان خسته اید، نشست را تعطیل می کنیم و فردا دوباره با شما جلسه می گذارم تا حرف هایتان را بزنید. همه افسرده از آنچه در نشست گذشته بود، سالن را به سمت محل استراحت ترک کردند. 2-3 ساعت از استراحت نگذشته بود که بناگاه ما را بیدار کردند و گفتند خیلی زود به سنگر برویم چون آماده باش داده اند. همگی خواب آلود به تنها سنگر موجود در آنجا رفتیم و منتظر ماندیم تا پیامی برسد.

شهید کاظمی
شهید کاظمی

نفرات خسته و بهت زده به هم می نگریستند که خبر آمد به قرارگاه اشرف حمله موشکی شده و الان هم نشست خواهر مریم کنسل است و باید بسرعت به قرارگاه های خود بازگردیم. با شنیدن این خبر، همه احساس راحتی کردیم و زود برای جمع آوری وسایل رفتیم و برای حرکت آماده شدیم. باوجود اینکه خبر موشکباران بسیار ناراحت کننده به نظر می رسید، اما برای اولین بار احساس رضایت می کردیم. شخصاً از ته دل بسیار خوشحال بودم که نشست مریم کنسل شده، چون از یک شکنجه روحی چند ساعته در آن اتاق تنگ و فرار ناپذیر خلاص شده بودم.

از وضعیت سایر قرارگاه ها و رخدادهای آن مطلع نبودم اما وقتی به قرارگاه حبیب در بصره رسیدم، حدوداً 10 صبح بود و همه غمناک در سنگرها نشسته بودند و قرارگاه در حالت آماده باش قرار داشت. آثار شلیک موشک در برخی نقاط دیده می شد. علت اندوهی که در چشم نفرات موج می زد این بود که یکی از نفرات پدافند ضدهوایی به اسم “رضا زحمتکش” کشته شده بود. رضا پیش از پیوستن به مجاهدین سرباز ارتش بود و شخصیتی مهربان داشت و به همین خاطر همه دوستش داشتند. بچه ها گفتند تقصیر جواد خراسان (اسماعیل مرتضایی) است که او را وادار نمود پشت قبضه بنشیند درحالیکه یک حمله موشکی بود و نشستن او پشت قبضه هیچ مشکلی را حل نمی کرد. علاوه بر کشته شدن رضا، تعدادی خودرو هم آسیب دیده بود اما آسیب چندانی به اماکن وارد نشده بود.

براساس گزارشی که به ما دادند، در مجموع 7 موشک به قرارگاه فائزه در شهر کوت، 13 موشک به قرارگاه اشرف، 1 موشک به مقرهای همایون و موزرمی در العماره، 27 موشک به قرارگاه حبیب در بصره، 24 موشک به قرارگاه انزلی در جلولا، و 5 موشک به قرارگاه علوی در منصوریه شلیک شده بود که بجز تعدادی که خارج از محدوده فرود آمده بودند، عمدتاً به ساختمان ها و خودروها آسیب وارد کردند و جز رضا زحمتکش تلفات انسانی به مجاهدین وارد نشد.

شهید کاظمی و حمله به قرارگاه مجاهدین
حمله به قرارگاه مجاهدین

اگرچه این ضربه نظامی وحشت آفرین بود، اما اثرات آن چند هفته بعد روی مسعود رجوی پدیدار شد که با برگزاری یک نشست بزعم خودش سیاسی (پس از یک ساعت مقدمه چینی و بیان دردها و مشکلاتی که سازمان با آن سر و کار داشت)، با حالتی مضطرب و لحنی ناراحت از صدام انتقاد کرد و گفت: “اینهمه تلاش کردیم تا زمینه جنگ را فراهم کنیم اما صاحبخانه حاضر نشد کاری بکند. بهترین فرصت بود که پس از شلیک موشک ها به رژیم پاسخ دهد اما ترسید و اینکار را نکرد.” در این نشست چند ساعته که وی تلاش می کرد هیچ بحث ایدئولوژیک نداشته باشد، در نهایت از همگان خواست تا از این پس هیچ گونه بحث و تحلیل سیاسی نکنند و منتظر خبرها از بالا بمانند. در پایان هم این جمله را روی تابلو نوشت که “هرزه گردی سیاسی مرزسرخ تشکیلات است” و از همگان خواست به این مسئله پایبند باشند هیچکس ذهن خود را معطوف به آن نکند. در واقع به همه مجاهدین اخطار داد که پیرامون ضرباتی که به سازمان وارد آمده با هم حرف نزنند.

در واقع مسعود طی کمتر از دوماه، با دو ضربه بزرگ مواجه شده بود، ضربه اول نظامی بود که با موشکباران وسیع قرارگاه ها به سازمان مجاهدین وارد شد، اما دومین ضربه سیاسی بود و تمام تحلیل های چندساله مسعود را هدف قرار می داد که این یکی هم کمتر از اولی نبود. انتخاب دوباره خاتمی به ریاست جمهوری، با وجود چند سال تحلیل رسمی مسعود پیرامون اینکه خاتمی به دور دوم نمی رسد، ضربه بزرگی به اعتبار او وارد کرد. حالا بسیاری از اعضا و هواداران برایشان سوآل شده بود که چرا تحلیل مسعود که وی را رهبر عقیدتی می دانستند اشتباه از آب درآمده و باعث آبروریزی شده است؟ مسعود نه جوابی برای ضربه نظامی داشت و نه پاسخی برای ضربه سیاسی، به همین علت در این نشست می خواست به همه بفهماند که حق ندارند پشت سرش حرفی بزنند و باید منتظر تحلیل های او باشند. اما این قضیه چیزی نبود که مسعود بتواند حل کند و مجاهدین هم دچار تناقض بیشتر نشوند. به همین خاطر، کمتر از یکماه بعد از نشست اول، مسعود انتقام هر دو ضربه را گرفت… البته نه از جمهوری اسلامی، بلکه از اعضای مجاهدین و با برگزاری سلسله نشست های سرکوب در قرارگاه های مختلف و در نهایت در قرارگاه مخوف باقرزاده!

کمتر از یکماه پس از نشست سیاسی/تشکیلاتی، تمام مجاهدین به قرارگاه باقرزاده منتقل شدند تا در آنجا مسعود و مریم با کمک چند تن از سران اصلی سازمان، با سلطه و کنترل کامل، دادگاه های دسته جمعی برای محاکمه افراد معترض تشکیل دهند. دادگاه هایی مخوف و ترسناک که در تاریخ بی مانند بود و تمامی افراد تک به تک باید سوژه محکمه های ده ها و صدها نفره می شدند. پرداختن به آن حجم سرکوب در این مبحث ممکن نیست. البته کم و بیش به آن پرداخته شده، ولی موضوعی بسیار گسترده و دهشتناک است و با نوشتن چندین جلد کتاب هم نمی توان از شدت شکنجه روحی و جسمی که مسعود در آن جلسات بی پایان و ترسناک به مجاهدین وارد کرد رونمایی نمود. آنچه تنها در یک روز محاکمه 20 نفر از معترضین در جلسه چند هزار نفره رخ داد، در تاریخ بی مانند بود. چرا که هر سوژه را به مدت چندین ساعت زیر ضرب فشارهای روحی می بردند و آنان را همچون دادگاه های تفتیش عقاید قرون وسطا، به لحاظ فردی و شخصیتی کاملاً تخریب می کردند تا به گناه ناکرده خود اعتراف اجباری کنند و برای همیشه از دور مواجهه با مسعود خارج شوند. در این محکمه ها، نه از وکیل مدافع خبری بود و نه متهمین حق دفاع از خود داشتند. کافی بود یک جمله حرف بزنند تا مسعود و نزدیکانش آنان را زیر ضرب انواع افترا و تهمت و توهین قرار دهند و هزاران نفر دیگر را وادار کنند تا علیه آنها شعار دهند. مسعود عمد داشت که این نفرات را بطور خاص جلوی جمع هزاران نفره شکنجه روحی و سرکوب کند تا بقیه حساب کار دستشان بیاید و هرگز در مناسبات جرأت نقد به خودش نداشته باشند. وی به عمد جملاتی را بکار می برد تا دیگران تحریک شوند و شعار “خائن خائن، اعدام اعدام” سر دهند و سوژه ها را بترسانند.

بالاترین مسئولی که در این جلسه محاکمه شد “مهدی افتخاری” بود که سال ها قبل خود مسعود به او لقب “فرمانده فتح الله” داده بود به این خاطر که وی عملیات انتقال مسعود رجوی و ابوالحسن بنی صدر به خارج ایران را فرماندهی کرد و سال ها بعد هم در عملیات فروغ جاویدان چندین تیپ نظامی تحت فرمان او بودند. چنین فرمانده ای بخاطر نپذیرفتن طلاق اجباری در انقلاب ایدئولوژیک مریم، به مدت 12 سال زیر انواع فشار و تهمت قرار داشت و اینک برای محاکمه نهایی در برابر مسعود رجوی حاضر شده بود. مسعود عمد داشت او را جلوی بقیه خرد کند و بشکند تا اعضای پایین حساب کار دستشان بیاید که نباید هیچگونه اعتراض و انتقادی نسبت به او داشته باشند. به این ترتیب، مسعود بزرگترین جلسات سرکوب خود را به مدت چند ماه برگزار نمود تا شکست های سیاسی و نظامی خود را بپوشاند… ولی عملاً با این کار، بزرگترین ضربه تشکیلاتی و ایدئولوژیک را هم بدست خود به پیکر آسیب دیده سازمان وارد کرد. چرا که پس از آن، بسیاری از اعضا نظرشان نسبت به مسعود و مریم تغییر کرد و قداست آنان در نظرشان شکست و تمام شد. چند سال بعد یکی از مسئولین قدیمی به من گفت که در آن نشست من برق شیطانی را از چشمان مسعود دیدم، چیزی که خودم نیز شخصاً با آن مواجه شدم و ترسیدم. اثرات واقعی این سلسله نشست های سرکوب، پس از حمله آمریکا به عراق آشکار شد که اعتراضات به اوج رسید و بسیاری از نیروها علناً در مقابل تشکیلات قد علم کردند و برخی جلسات را بهم زدند. پس از آن نیز در عرض چند ماه، صدها نفر از قرارگاه اشرف فرار کردند و زمینه یک فروپاشی گسترده تشکیلاتی فراهم شد و با حوادث منطقه ای گره خورد.

به این ترتیب، موشکباران قرارگاه های مجاهدین با فرماندهی شهید احمد کاظمی، چنان ضربه ای به مسعود زد که وی مرزهای جنون را رد کرد و دست به عملی سرکوبگرانه زد که کمتر از دوسال حتی مسئولین شورای رهبری سازمان نیز از آن ابراز پشیمانی کردند و اشتباه خواندند. نکته ای که در کلام این شهید پس از عملیات موشکباران دیده می شد اینکه مجاهدین برای همیشه تمام شدند. هرچند به نظر چنین اتفاقی نیفتاد و مجاهدین پس از آن هم حضور داشتند و تا 12 سال بعد در عراق زندگی کردند، ولی از منظر تشکیلاتی و ایدئولوژیک می توان به جرأت گفت که مسعود و مریم رجوی، پس از این حادثه ماهیت اصلی خود را نشان دادند و دست به شنیع ترین اقدامات سرکوبگرانه زدند و هیچ حرمتی را برای نیروهای خود باقی نگذاشتند و همین مسئله سازمان را از درون دچار فروپاشی ایدئولوژیک نمود. اگر جز این بود، مسعود رجوی نیازی به آن سرکوب گسترده نداشت.

حامد صرافپور

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا