روش های مجاب سازی  روانی در فرقه مجاهدین – قسمت ششم

بازبینی سوابق شخصی (پروسه خوانی)

پروسه خوانی به عنوان یک اصل اساسی در تشکیلات مجاهدین جایگاه خاصی داشت. در هر بحث ایدئولوژیک، بویژه در بحث های انقلاب، پروسه خوانی جزء لاینفک انقلاب هر یک از اعضای سازمان محسوب شده  و بدون عبور از این مرحله، امکان نداشت که  انقلاب اعضا مورد تائید مسئولین قرار گیرد.

تحریف ، بزرگنمایی، نسبت دادن کلمات رکیک به خود، شمردن گناهان بی شمار و اعتراف به کارهای خلاف و غرق شدن  در زندگی شخصی و نظایر اینها از مشخصه های پروسه خوانی در تشکیلات مجاهدین بود.

هر عضو جدیدی هم که وارد تشکیلات می شد پس از مدت کوتاهی وارد بحث های انقلاب می گردید و یاد می گرفت که باید برای عبور از انقلاب علاوه بر سایر شرایطی که وجود داشت پروسه گذشته خود را  هم براساس انقلاب مرور کرده و به نقد بکشد.

همیشه در تشکیلات مجاهدین اعضای قدیمی تر برای اعضای جدید الگو بودند و برای اینکه اعضای جدید یاد بگیرند که در مراحل انقلاب چکار باید بکنند برای آنها فیلم هایی از نوارهای انقلاب اعضای قدیمی تر را می گذاشتند تا آنها آن را نگاه کنند. این فیلم ها ساعت ها برای اعضای جدید پخش می شد و بدون اینکه به آنها ریلی گفته شود خودشان با دیدن فیلم ها می فهمیدند که چکار باید بکنند.

هیچگاه چیزی در مورد پروسه خوانی به کسی آموزش داده نمی شد. بلکه برای هر عضوی اعضای دیگر و بویژه اعضای قدیمی تر الگو بودند. آنها با دیدن رفتار آنها یاد می گرفتند که چگونه انقلاب کنند چگونه عملیات جاری بکنند و چگونه در مقابل رهبری صحبت کنند و از چه کلمات و فرهنگی برای بیان حرفهایشان استفاده کنند و چکار باید بکنند که مورد قبول تشکیلات واقع شوند.

در نشست های رهبری  و در هر بحثی چه تشکیلاتی و یا ایدئولوژیک و یا سیاسی معمولا تعدادی از اعضای قدیمی تر بودند که بلند شده و حرف می زدند این نحوه بیان و حرف زدن بنوعی آموزش دادن شیوه بیان و صحبت کردن برای اعضای جدید در نشست های رهبری بود.

در تشکیلات مجاهدین پروسه خوانی علاوه بر اینکه بایستی فرد آنرا در حضور جمع می خواند بلکه همچنین از اعضای سازمان خواسته می شد تا آنها را به صورت مکتوب هم نوشته و به تشکیلات بدهند.

در تشکیلات مجاهدین همیشه میگفتند اگر می خواهید به لحاظ ایدئولوژیک سالم بمانید باید همیشه خودتان را روسیاه کنید تا رهبری در مقابل مردم روسفید شود. همچنین تشکیلات می خواست به اعضای سازمان بگوید شماها برای خودتان کسی نبوده و نیستید . ببینید این وضعیت زندگی گذشته شماست و تنها از روزی که وارد تشکیلات مجاهدین شدید هویت مجاهدی پیدا کردید. یعنی بدون مجاهدین و بدون بودن در جمع مجاهدین کسی برای شما ارزشی قائل نمی شود. شما در زندگی شخصی تان هیچ نبودید و یک زندگی عادی و سراسر گناه داشتید.در خیلی از نشست ها مریم رجوی خطاب به اعضای سازمان می گفت اگر مجاهدین و در رأس آن مسعود نبود معلوم نبود که هر کدام از شماها الان در چه وضعیتی بودید؛  یا در دهان رژیم بودید و مزدوری آنها را می کردید و یا در بهترین شکلش به یک زندگی عادی تن داده  و زندگی تان را می کردید.

بنابراین هر عضو جدیدی یاد می گرفت اگر بتواند این پروسه را با اغراق و با بزرگنمایی و به بدترین شکل به تشکیلات بشناساند، بیشتر موفق شده و از نظر تشکیلات بیشتر مورد قبول واقع خواهد شد. البته این شیوه هم کارکرد خاص خودش را داشت و باعث می شد شخصیت اعضای فرقه در جمع خُرد شده و دیگر از ابهت های پوشالی در تشکیلات خبری نباشد.

باز به همین دلیل هم وقتی کسی در خواندن پروسه گذشته خود مقاومت می کرد و چیزی نمی گفت به شدت با برخوردهای خشن تشکیلات روبرو می شد. چرا که با این کار می خواست بگوید که من در بیرون از تشکیلات هم وضعیت خوبی داشتم و الان هم اگر در تشکیلات هستم این تشکیلات است که مدیون من است و  . . .

رسم بر این بود که  همیشه اعضای فرقه خودشان را پائین تر از تشکیلات بدانند و قبول کنند که هیچ چیز مثبتی از خودشان ندارند و اگر کاری خوب پیش رفته و اگر موفقیتی بوده “این کار خواهر مریم  و برادر مسعود بوده و اگر این رهبری بالای سر ما نبود ما هرگز نمی توانستیم اینکارها را انجام دهیم” .

در اصطلاح تشکیلاتی فرد همیشه باید خود را بدهکار سازمان می دانست و اگر روزی فکر می کرد که  این همه پیشرفت و موفقیت در عملیات و سایر موارد از آن خودش است درست آن نقطه ، نقطه فساد فرد محسوب می شد.

بنابراین هر عضوی که روزی عضو جدید محسوب می شد به سرعت یاد می گرفت که چگونه خود را بایستی با سایر اعضای حاضر در تشکیلات یکدست کرده و با شرایط موجود در آن خود را تطبیق دهد و به عبارتی با زبان تشکیلات سخن بگوید و مثل آنها رفتار نماید و در برخوردهایشان صرفا موارد منفی را بگویند و هرچه فحش و ناسزاست را به خود نسبت دهند  و هرچه خوبی و تمجید و تحسین است را نثار رهبری کنند . اعضای سازمان یاد می گرفتند که هرگز از خانواده شان چیزی در تشکیلات بیان نکنند تا مبادا فاکتی بر وابستگی آنها به خانواده محسوب شود. به عبارتی خانواده دشمن اصلی اعضای سازمان محسوب می شد که می توانست بین هر عضو با مجاهدین فاصله بیندازد.

رجوی معتقد بود که مجاهدین تنها سازمانی است که میتواند و باید رهبری جامعه را در دست بگیرد و آن را به سوی کمال هدایت و راهبری کند . در همین رابطه هم مریم همیشه در نشست های درون تشکیلاتی میگفت:  “{ آیت الله} خمینی رهبری انقلاب را از مسعود ربوده  است”. او معتقد بود با توجه به خلاء ای که در انقلاب سال ۵۷ بوجود آمد و با توجه به حضور کادر رهبری مجاهدین و بویژه مسعود در زندان ، ” رهبری انقلاب از مسعود ربوده شده و گرنه این رهبری حق مسعود بود.”

سازمان همیشه مجاهدین را پیشتاز انقلاب نوین مردم ایران می دانست که خواهان پیاده کردن یک نظم نوین در ایران و حتی در جهان هستند. به همین دلیل رهبری مجاهدین به کسانی که عضو این تشکیلات می شدند آنها را عنصر موحد مجاهد خلق خطاب می کرد که فاصله های نوری با مردم عادی کوچه و بازار  فاصله دارند.

بنابراین شرایط مجاهد شدن هم سخت است و هر کسی نمی تواند به این تغییرات و مجاهد شدن تن دهد. لذا در چنین فضایی بود کسانی که تازه وارد تشکیلات میشدند خیلی زود به تغییرات و روند بازسازی فکری تشکیلات تن میدادند و  بنابراین خودشان را افرادی برتر و افراد خارج از تشکیلات را عناصر عادی که به یک زندگی حقیر و کثیف ادامه می دهند ، میدانستند.

به همین دلیل خیلی زود از آنها خواسته می شد که هیچ ارتباطی با دنیای بیرون و مظاهر شرک و آلوده به گناه نداشته باشند.  حتی آنها از ایجاد هرگونه ارتباط با والدین و نزدیکان خود برحذر داشته میشدند. به نحویک ه پس از حضور چندین ساله در یک محیط ایزوله شده و بدور از اجتماع باعث می شد  که اعضای فرقه دیگر تمایلی به حضور در جامعه نداشته باشند و محیط تشکیلات را برای خودشان محلی امن تلقی نمایند.

در تشکیلات مجاهدین که باید آن را یک تشکیلات فرقه ای مذهبی-سیاسی تلقی کرد رجوی کسانی را که با فریبکاری و در دستگاه کاریابی شکار کرده و به  قرارگاه اشرف می آورد انسانهای پستی می دانست که از لایه های پائین جامعه و به اصطلاح سازمانی “ایران خمینی زده ” هستند که نیاز به اصلاح دارند. رجوی در بحث هایی که با تعدادی از مسئولین و بویژه با مسئولین نیرویی برگزار می کرد وضعیت نیروهای جدید و خواستگاه طبقاتی آنها را اینطور تحلیل می کرد.

وی میگفت : ” . . .  آنها متعلق به هیچ طبقه و قشری  نیستند . آنها  انسانهای بی هویت و لمپنی هستند که از پست ترین لایه های جامعه سر برآورده اند و حال این وظیفه ماست که آنها را از لجن زاری که در آن بودند کَنده و به آنها هویت مجاهدی بدهیم و آنها را در دستگاه انقلاب مریم بسازیم پس ببینید خمینی با نسل جدید چه کرده و چه بلایی بر سر آنها آورده است . . .  ”

رجوی معتقد بود که اگر به خود آنها (منظور اعضای جدید) وا بگذاریم آنها هرگز در وادی انقلاب نخواهند آمد آنها چه بخواهند و چه نخواهند باید انقلاب کنند. این وظیفه انقلابی ما و شماست  که آنها را در راه اهداف انقلاب و انقلاب مریم بسازیم  و نجاتشان بدهیم. شاید آنها نخواهند ولی چون نمی دانند چی باید بخواهند و چی نخواهند پس علیرغم میل آنها ، ما کارمان را می کنیم .

رجوی در مورد سایر اعضای سازمان و نسلی هم که در انقلاب و بعد از آن  به مجاهدین پیوسته اند می گفت: “ما مجاهدین از طبقه خورده بورژوازی سنتی ایران هستیم که بر طبقه خودمان  شوریده و پای در انقلاب گذاشته ایم.”

بنابراین رجوی اعتقاد داشت هرکسی که پا در سازمان مجاهدین می گذارد تفکراتش تماما ساخته طبقه فاسدی است که به آن تعلق دارد پس باید او را در ظرف انقلاب و مطابق ارزش های مجاهدی مجدداً ساخته و پرداخته کرد تا لایق مجاهدین شود و بتواند در این تشکیلات ادامه حضور داشته باشد.

رجوی معتقد بود مجاهد خلق باید تا لحظه مرگش با انقلاب مریم زندگی کند و نبضش با مریم و انقلاب بزند و گرنه مجاهد نیست.

برای مجاهد، داشتن زن و زندگی حرام است حتی اگر پیروز شدیم و به ایران هم رفتیم برای مجاهد از زن خبری نیست و تازه انقلاب مریم را باید به میان تمامی مردم ایران هم برد و آنها را هم انقلابوند و این وظیفه همه شماهاست!

از نظر مجاهدین بالاترین استثمار در خانواده صورت میگیرد. به همین دلیل هم بود وقتی که مهدی ابریشمچی در یکی از نشست های انقلاب تفکر و فهم خودش از انقلاب را بیان کرد و گفت؛ “… خانواده کانون فساد است و بیشترین استثمار در آن صورت می گیرد و  باید آن را منهدم و نابود کرد … “، نیش مسعود و مریم تا بناگوششان باز شد و تا دقایقی در سالن برایش کف زدند.

بنابراین خانواده در نزد مجاهدین هیچ جایگاهی نداشت و به همین دلیل هم صحبت از خانواده و خواهر و برادر و پدر و مادر در تشکیلات مجاهدین یک جرم نابخشودنی بوده و حاکی از وابستگی فرد به محیط بیرون تلقی شده و دائم در معرض تهمت و سرکوب تشکیلات قرارمیگرفت تا مسئله خانواده را حل کند.

ادامه دارد…

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا