سلسله اقدامات رجوی در داخل تشکیلات بعد از سرنگونی صدام – قسمت سوم

در قسمت قبل اشاره کردم، همه آن امکاناتی را که رجوی بعد از سرنگونی صدام بنا کرده بود در جهت حفظ نیرو بود و بعد از حضور آمریکایی ها در اشرف، رجوی مجبور شد در رابطه با مسائل تشکیلاتی از جمله نشست های عملیات جاری تغییر رویه دهد. مسئولین در نشست ها توصیه می کردند هر کس که از خودش گزارش می دهد و فاکت عملیات جاری می خواند به جای سرکوب و توپ و تشر و انتقاد باید تشویق شود. برای ما این توصیه چیز عجیبی بود و باور نکردنی! اما واقعیت همین بود. در تعادل قوا رجوی همیشه وقتی سمبه را پر زور می دید صد و هشتاد درجه تغییر عقیده می داد. این چرخش برای یک مدتی بود تا وقتی که اعتماد آمریکایی ها را به خودش جلب کند. آنها در همین راستا و برای جلب و جذب آمریکایی ها در اشرف هر هفته فرماندهان و سربازان آمریکایی را دعوت می کردند و برای آنها سفره های بسیار رنگینی می چیدند.

من که گاها برای پشتیبانی در این ضیافت ها به صرف نهار یا شام حضور داشتم واقعا متعجب می شدم از پذیرائی که برای افسران آمریکایی بعمل می آوردند. خودم خجالت می کشیدم حتی دختران جوان را جهت پذیرایی در این ضیافت ها شرکت می دادند تا نظر آمریکایی ها را به خودشان جلب کنند و وانمود کنند که ما جوان گرا هستیم و در رابطه با مقوله زن خشک و متعصب نیستیم. اما سران سازمان مجاهدین و مخصوصا رهبری سازمان تا کجا در جهت خوش خدمتی به آمریکایی ها پیش رفتند و از هیچ کاری دریغ نورزیدند؟! یادم می آید رجوی در پیامی به مسئول اول سازمان در مورد خلع سلاح توسط نیروهای آمریکایی گفت: اگر لازم باشد دامن هم می پوشیم و برای توجیه کارش در این رابطه مثالی زد و گفت: زمانی که لنین در روسیه پیروز شد نماینده خود را برای مذاکره نزد آلمانی ها فرستاد. آلمانی ها برخورد توهین آمیزی با نماینده لنین داشتند. لنین به آنها گفت اگر به شما گفتند دامن هم بپوشید، بپوشید .

رجوی با این حرفش می خواست خوش خدمتی خودش را به آمریکایی ها توجیه کند. وقتی برای مصاحبه نزد آمریکایی ها می رفتیم از قبل مسئولین مربوطه ما را توجیه می کردند که با آنها چه تنظیم رابطه ای داشته باشیم. موقع رفتن مسئول قرارگاهها ، همه را از زیر قرآن رد می کردند و آنچنان رابطه ای با اعضای سازمان برقرار می کردند که واقعاً تعجب بر انگیز بود. همین مسئولین آن زمان که قدرت داشتند در نشست ها افراد را سرکوب می کردند و حالا دایه مهربانتر از مادر شده بودند! رابطه مسئولین از ترس این بود که افراد بروند و دیگر بر نگردند و برای جلوگیری از این کار هر کاری لازم بود می کردند و در حقیقت تنظیم آنها دو رو داشت. با وجود فریبکاری و حقه و تزویر و ننه من غریبم بازی در آوردن باز هم شاهد بودیم تعداد بسیار زیادی در همان ایام جهت مصاحبه نزد آمریکایی ها رفتند و دیگر بر نگشتند. وقتی تعدادی بر نمی گشتند خبرش را همه اعضا متوجه می شدند و برای مسئولین دیوانه کننده بود. رجوی دیگر قدرت زمان صدام را نداشت و الا به کسی رحم نمی کرد. منطق رجوی همانطوری که خودش گفته بود در رابطه با نیروهایش تیر و تبر و تفنگ بود.

یکی دیگر از سلسله اقدامات رجوی، دشمنی با خانواده ها بود. در قدم اول در قرارگاه را باز گذاشت و فکر کرد می تواند خانواده ها را جذب کند. اما در عمل دید به ضررش تمام شد. هر خانواده ای که با فرزندش ملاقات کرد بعد از مدتی آن فرد از سازمان جدا شد. رجوی در ابتدای حضور خانواده ها گفته بود گرچه ما به تهران نرفتیم اما تهران را به قرارگاه اشرف آوردیم. بعد از مدتی وقتی متوجه شد نتیجه ملاقات ها سبب جدایی نیروهایش می شود درب اشرف را به روی خانواده ها بست و اعلام کرد دیگر ملاقات ممنوع است و به خانواده ها توهین کرد و گفت خانواده الدنگ و همه خانواده ها را اطلاعاتی و وابسته به نظام دانست. ما از همین واکنش ها بعد از سالها تازه فهمیدیم هر چه سازمان به خورد ما داده بود دروغ محض است. آیا امکان داشت که همه این خانواده ها اطلاعاتی باشند؟! از این نقطه بود که تعداد زیادی از اعضای سازمان مسئله دار شدند. چون خانواده خود را ملاقات کرده بودند و اتهام زنی رجوی ها را قبول نداشتند .

ادامه دارد…

محمد رضا گلی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا