
سازمان مجاهدین خلق ایران یکی از گروههای مناقشه برانگیز در تاریخ معاصر ایران است که به دلیل سوابق تروریستی، ساختار ایدئولوژیک بسته و روابط پرتنش با جامعه بینالمللی، همواره مورد توجه پژوهشگران حوزههای علوم اجتماعی، امنیتی و حقوق بشری قرار داشته است. این نوشتار تلاش دارد تا از زاویهای جامعهشناختی، ساختار فرقهای این سازمان را به عنوان ابزاری در خدمت اهداف تروریستی تحلیل نماید.
ترکیب ساختار فرقهای و تروریستی
در حالی که فرقهها عمدتاً از جامعه کنارهگیری کرده و درونگرا هستند، سازمان مجاهدین خلق با بهرهگیری از ابزارهای کلاسیک فرقهای مانند کنترل ذهن، جداسازی از خانواده و رهبری مطلق، اعضای خود را برای اقدامات خشن و سیاسی آموزش داده است. این رویکرد، نشانگر یک ساختار ترکیبی است که فرقهگرایی را در خدمت تروریسم به کار گرفته است.
نمونههای بارز اقدامات خشونتآمیز
ترور مستشاران آمریکایی، بمبگذاریها در دهه شصت، عملیات مرصاد و همکاری مستقیم با صدام حسین در جنگ ایران و عراق، تنها بخشی از اقدامات این سازمان است که آن را از یک گروه فرقهای کلاسیک متمایز میسازد. این اقدامات در گزارشهای نهادهای بینالمللی نیز به تفصیل آمده است.
پوشش ایدئولوژیک و کنترل درونی
سازمان با استفاده از آموزههای ایدئولوژیک، تقدسسازی از رهبری رجوی، اعترافگیری و طلاقهای اجباری، محیطی بسته و تابع ایجاد کرده که در آن فردیت نابود شده و اطاعت محض از رهبران جایگزین اندیشه انتقادی شده است.
تحلیل نهایی
ساختار فرقهای در سازمان مجاهدین خلق نه به قصد نجات معنوی بلکه برای کنترل مطلق اعضا در خدمت پروژههای خشونتآمیز و سیاسی طراحی شده است. از این منظر، نمیتوان آن را صرفاً یک فرقه دانست بلکه باید آن را یک سازمان تروریستی با پوشش و کارکرد فرقهای تحلیل کرد.
یکی از رهایافتگان این سازمان در استان البرز، که پس از جدایی از ساختار بسته و خشونتبار این گروه به انجمن نجات مرکز البرز پیوسته، تجربیات تلخی از کنترل ذهنی، محرومیتهای انسانی و فریب ایدئولوژیک این سازمان را بازگو کرده است. این روایتها نقش مهمی در فهم عمیقتر از ماهیت دوگانه و پنهانکارانه سازمان مجاهدین خلق دارند.
نویسنده: فریدون ابراهیمی