
در تاریخ معاصر ایران، نام سازمان مجاهدین خلق (فرقه رجوی) با مفاهیمی همچون خشونت، عملیات انتحاری، و تبعیت کورکورانه گره خورده است. یکی از پدیدههای هولناک و کمتر مورد واکاوی قرار گرفته در درون این سازمان، استفاده سیستماتیک و هدفمند از قرص سیانور در میان اعضای آن است؛ ابزاری مرگبار که نه برای نجات، بلکه برای سرپوش گذاشتن بر واقعیتها و جلوگیری از افشای حقایق به کار گرفته میشد.
سیانور، ابزاری در دستان رجوی برای کنترل ذهن و جان
در بسیاری از عملیاتهای مسلحانه و خرابکارانهای که در دهههای ۶۰ و ۷۰ شمسی توسط اعضای سازمان مجاهدین خلق انجام شد، اعضا موظف بودند کپسول یا قرص سیانور به همراه داشته باشند. رجوی و حلقه مرکزی رهبری سازمان، این سم مرگبار را نه تنها به عنوان “ابزار رهایی از شکنجه” معرفی میکردند، بلکه آن را نوعی “شهادت مقدس” قلمداد مینمودند.
اما در واقعیت، هدف از این اقدام، چیزی جز ممانعت از افشای اطلاعات حساس سازمانی و هویت شبکهها در صورت دستگیری نبود. اگر عضوی دستگیر میشد، رجوی نمیخواست او در بازجوییها زبان باز کند و ساختار تشکیلاتی، نامها، مکانها و ارتباطات لو برود. بنابراین، مرگ خودخواسته با سیانور به اعضا تحمیل میشد، تحت عنوانی مقدس و با مغزشویی روانی.
سیانور؛ نماد نهایت بیاعتمادی به نیروها
نکتهای مهم که از این سیاست پیداست، بیاعتمادی شدید رهبری سازمان به نیروهای خود است. اگر رجوی به پایبندی ایدئولوژیک، وفاداری و استقامت روانی اعضا باور داشت، نیازی به توزیع ابزار مرگ نبود. اما دادن سیانور به اعضا، اعترافی پنهان به این واقعیت بود که در صورت فشار، انسان ممکن است لب به اعتراف بگشاید — پدیدهای طبیعی که در هر دستگاه اطلاعاتی جهان، حتی در میان جاسوسان حرفهای نیز پیشبینی و مدیریت میشود. اما رجوی راه مرگ را برگزیده بود، نه برای حفظ جان نیرو، بلکه برای حفظ ساختار خود.
تحمیل ایدئولوژیک مرگ؛ از خودکشی تا فدا شدن برای رهبری
آموزش استفاده از سیانور، در کنار دیگر برنامههای ایدئولوژیکی چون “طلاقهای اجباری”، “نشستهای غسل”، و “مبارزه با فردیت”، بخشی از پروژه ذوب در رهبری و تخریب کامل شخصیت مستقل اعضا بود. سازمان، بهویژه پس از انتقال به عراق و قرارگیری تحت حمایت صدام حسین، دیگر یک تشکیلات مبارز نبود، بلکه به یک فرقه تمامعیار با مرکزیت یک رهبر مطلقالعنان تبدیل شد.
در چنین ساختاری، مرگ با سیانور نه تنها اقدامی اضطراری محسوب نمیشد، بلکه گاه یک انتخاب ایدهآل تلقی میشد. این ذهنیت در میان برخی اعضا چنان تثبیت شده بود که حتی در نبود خطر واقعی، نیز گاه خودکشی با سیانور رخ میداد.
قربانیان خاموش این سیاست
دهها تن از اعضای سازمان، جوانان ایرانی که گاه با انگیزههای پاک به این مسیر کشانده شده بودند، در نتیجه این سیاست نادرست جان خود را از دست دادند. آنان نه در میدان جنگ، بلکه در چنگال تفکر فرقهای و فریبکاری ایدئولوژیک جان سپردند. برخی از آنها شاید اگر زنده میماندند، فرصت بازگشت، جبران و حتی افشاگری علیه این تشکیلات را مییافتند.
سخن پایانی
سیاست استفاده از سیانور، نه یک استراتژی انقلابی، که نماد استیصال، ترس، و انحطاط اخلاقی سازمان مجاهدین خلق بود. در دنیای امروز که شفافیت، کرامت انسانی، و حقیقتگویی ارزش محسوب میشود، رجوی با سیانور نه فقط جان انسانها، بلکه چهره انسانی جنبشی را نیز نابود کرد که در ابتدا با شعار آزادی آغاز کرده بود.
اکنون وقت آن است که بیش از پیش، قربانیان این سیاست مرگبار شناخته شوند و نسلهای آینده بدانند که مرگ اجباری، هیچگاه افتخار نیست — حتی اگر در زرورق ایدئولوژیک پیچیده شود.
علی محمدی