خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت پانزدهم

در این شرایط یاس آور کمتر کسی بود که در نشست های عملیات جاری فاکت بخواند، همه بی رمق شده بودند و کاری نمی توانستند بکنند حتی صبحها که نیم ساعت کار جمعی بود وظایف محوله را به خوبی انجام نمی دادند. سردر گمی و پریشانی در چهره نیروها و افراد کاملا مشخص بود. سر این موضوع در نشست ها معمولا درگیری و دعوا بود. سال 84 کلاسهای پیاده را ترتیب دادند. نقشه خوانی، رزم انفرادی، نظام جمع و صبحگاه آموزش هایی بود که به اجبار و برای چندمین بار به اصطلاح پاس می کردیم. اغلب بعد از بیدارباش، صبحگاه بدون سلاح بود و سپس یک ربع ورزش و بعد نیم ساعت نظام جمع کار می کردیم. صبحانه را بعد از نظام جمع می خوردیم و به کارهای روزمره و مسئولیت های محوله می پرداختیم. بیشتر بچه ها با نظام جمع مخالف بودند و حاضر نبودند زیر بار آن بروند اما مسئولین مقرها افراد را به زور مجبور می کردند تا در نظام جمع شرکت کنند. خانم ها به این دلیل معترض بودند. آنان می گفتند نظام جمع بدون سلاح به چه دردی می خورد؟ و بعضا برنامه ی همیشگی نظام جمع بدون سلاح را مسخره می کردند و حتی در نشست ها هنگام ارائه فاکتها به تناقضات خود در این رابطه اشاره داشتند. در واکنش فرماندهان می گفتند: " اگر این کار را نکنید، به لحاظ ایدئولوژیک از دست می روید و یک زن عادی می شوید و این برنامه های منظم شما را سفت و سخت می کند ". هیچ کس حال شرکت در رزم انفرادی را نداشت ولی در نشست ها خانم ها مجبور می شدند سر این موضوع روی هم تیغ بکشند. سرگرد مصطفی بر نظام جمع بچه ها نظارت می کرد. او به فرماندهان یگان ها می گفت بشدت بر کار آنها نظارت دارد و نمره می دهد. به این ترتیب سعی بر این بود خانم ها را وادار کنند دستورات مسئولین سازمان را مو به مو اجرا کنند تادر دراز مدت به اصطلاح پاسیو نشوند و فکر خروج از اشرف به سرشان نزند.

در یکی از روزها نشستی ترتیب دادند که به نشست مژگان مشهور شد. به لایه ما دستور دادند برای شرکت در نشست آماده شویم در ساعت مقرر به همراه سایر خانم های مقر سوار ماشین ون شدم چند دقیقه بعد ناهید ستارالعیوب فرمانده جی اف ما، از من خواست از ماشین پیاده شوم. او به من گفت تو در نشست شرکت نمی کنی. به او گفتم مگر لایه ما نشست ندارد؟ ناهید گفت: تو نرو.

مسئولین سازمان مرا به نشست مژگان نبردند در واکنش لباس فرم خودم را در آوردم و به قصد اعتراض در آسایشگاه دراز کشیدم ده دقیقه بعد نیره سلطانی و فرمانده مقرمان وارد آسایشگاه شدند نیره به سمت من آمد و در کنارم قرار گرفت او گفت: " چرا خوابیدی؟ حالا که وقت استراحت نیست ". و از من خواست با او به نشست بروم. نیره با لحنی صمیمانه ادامه داد: نشست الان شروع می شود ناهید در مورد شرکت نکردن تو در نشست مژگان اشتباه کرده بود به نیره گفتم: نمی خواهم در نشست شرکت کنم و با اصرار آنها جهت شرکت در نشست مخالفت کردم در نهایت وادارم کردند به نشست بروم. نشست انتخاب مسئول اولی سازمان بود می خواستند از بچه ها برای انتخاب مسئول اولی صدیقه حسینی رای بگیرند. در این نشست مسئولین رده بالا از خواهران و برادران نیز شرکت داشتند.

در ابتدای نشست اغلب افراد تمایل داشتند به زهره اخیانی و فائزه محبت کار رای دهند ولی بعدا مسئولین رده بالا پشت میکروفن رفته و سعی کردند بر تصمیم افراد حاضر در نشست تاثیر بگذارند آنان پس از اینکه توضیحاتی به نفع صدیقه دادند به یکباره اغلب افراد در تصمیم خود تجدید نظر کردند و صدیقه را مورد تعریف و تمجید قرار دادند. دقیقا انتخاب صدیقه حسینی به مسئول اولی سازمان به خیمه شب بازی شباهت داشت تا به انتخاباتی دموکراتیک و مبتنی بر انتخاب آزاد افراد. نکته مهمی که باید به آن اشاره کنم اینکه خیلی از افراد اشرف حتی تصور هم نمی کردند صدیقه حسینی مسئول اول سازمان شود. اما بازی انتخاب صدیقه برنامه ای از پیش طراحی شده بود که طراحان آن هیچکس نبود جز مسعود و مریم. پس از ترفند های مسئولین رده بالا که در نشست حضور داشتند و آشکارا از صدیقه حمایت کردند. بچه ها رای خود را در کوزه هایی که از قبل آماده شده بود، ریختند. به این ترتیب صدیقه حسینی به جای مژگان پارسایی منصوب شد.

نشست تا ساعت سه نیمه شب طول کشید.

ادامه دارد…

تنظیم از آرش رضایی

مسئول انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا