حمایت مجاهدین از بقایای صدام، رویکرد اصولی یا فرصت طلبانه

این روزها موضوع رقابت های انتخاباتی برای کسب کرسی های پارلمان عراق به موضوع روز سیاسی عراق تبدیل شده است. شکل گیری تشکل ها و ائتلاف های مختلف به این رقابت ها رنگ و بوی خاصی داده است. در همین راستا یکی از موضوعات مهمی که در پیرامون این انتخابات مطرح شده، حذف برخی کاندیدهای وابسته به حزب بعث و صدام و از سوی دیگر مخالفت هایی است که در این خصوص از سوی جناح های وابسته و بقایای حزب بعث صورت می گیرد. استدلال مخالفین به حضور وابستگان و اعضای حزب بعث و صدام در انتخابات پارلمانی در راستای بعث زدایی از نهادهای دولتی استدلال درست و قانونمندی است که با توجه به جنایات و ستم هایی که این حزب و صدام در حق مردم عراق انجام داده اند، به خودی خود برای اثبات عدم صلاحیت و مشروعیت قانونی و سیاسی این افراد کفایت می کند. این قاعده به خصوص در مورد وابستگان حزب بعث عراق یکی از گزاره های بحق و مورد مطالبه مردم عراق است که نادیده گرفتن آن به منزله بازگشت تدریجی به شرایط قبل از سقوط صدام و احیای افراد و جریاناتی است که مستقیم و غیر مستقیم دستشان به خون مردم عراق آلوده است. صرفنظر از چالش های داخلی میان جناح های مختلف بر سر این موضوع، اما آنچه بیشتر مورد تاکید و اهمیت است دخالت های مستقیم و غیر مستقیم سازمان مجاهدین در این چالش ها است. کانون این دخالت ها در مورد جانبداری و حمایت مشخص مجاهدین از صالح المطلک وابسته حزب بعث و یکی از حامیان صدام است که با حضور وی در انتخابات به همین دلایل مورد تاکید یعنی عضویت در حزب بعث و مشارکت در جنایات صدام مخالفت شده است. لازم به ذکر است مطلک یکی از حامیان جدی مجاهدین است که سابقه اقدامات غیر قانونی او در ارتباط گیری و نزدیکی به مجاهدین در قرارگاه اشرف باعث تذکرات جدی مقامات عراقی به وی و بعضا تا تهدید به برخوردهای قانونی با وی پیش رفته است. مطلک با توجه به چنین سوابقی در حال حاضر از بیشترین حمایت رسانه ای و تبلیغاتی مجاهدین در عراق برخوردار است. درباره چرایی این حمایت ها دلایل زیادی وجود دارد که به موضوع بحث ما مربوط نمی شود، اما آنچه قابل بحث و پیگیری است یکی نفس دخالت مجاهدین در این امور است، و آن هم در شرایطی که دولت عراق در حال تعیین تکلیف و اخراج آنها از عراق است و دیگری تغییر رویکرد و موضع سیاسی و صدالبته اصولی و ایدئولوژیکی مجاهدین نسبت به عوامل ضدخلقی و وابستگی اجتماعی و جریانی افراد به رژیم های ضدخلقی و دیکتاتورهای ساقط شده است. این شیوه برخورد سخت گیرانه و جزمی و به قول خودشان اصولی را می توان در موضع گیری و تنظیم رابطه پیشین مجاهدین در قبال وابستگان به رژیم شاه و ماموران دون پایه سیاسی و امنیتی و نظامی او در گذشته ایران جستجو نمود و حتی بعد از فاز سی خرداد 1360 هم در توجیه ترور شهروندان عادی و حتی نمازگزاران مشاهده کرد. شیوه ای که بدون لحاظ قصد و نیت و جرائم فردی و فقط به اتکای حضور یک فرد در یک سیستم ضدخلقی به خود حق می دهد که افراد را از کلیه حقوق اجتماعی و سیاسی و صنفی و… محروم و تا صدور حکم اعدام بدون محکمه و وکیل مدافع برای چنین افرادی پیش برود. شیوه ای که اتفاقا آقای رجوی در همین سلسله پیام های باصطلاح آموزشی اش درباره دلایل فقدان مشروعیت اجتماعی و سیاسی برای بقایای رژیم های سقوط کرده مورد تاکید قرار می دهند و مثلا به استناد مصوبات قانونی از سوی رژیم ها و سیستم های تازه روی کار آمده، حق و حقوق قبلی ها را سلب و به همین ترتیب در توالی و سلسله تحولات اجتماعی یک صد ساله اخیر با همین رویکرد دعاوی ایدئولوژیکی خودش را به اصطلاح رنگ و بوی قانونی می دهد. آقای رجوی به استناد قوانینی که مثلا از حضور و فعالیت بقایای سلسله قاجار در دوران پهلوی ممانعت می کند، و یا به استناد مصوباتی که بعد از انقلاب از حضور بقایای رژیم پهلوی در عرصه های سیاسی و اجتماعی ممانعت می کند و یا بر اساس مصوبات شورای ملی مقاومت خود که از حضور بقایای رژیم شاه و همچنین وابستگان به جمهوری اسلامی بر اساس آن قاعده پیشین ممانعت می کند، این اقدامات را فی النفسه مورد تاکید و تائید قرار داده و آن را در چارچوب یک اقدام قانونی و انقلابی برآورد و ارزیابی و مشروعیت می بخشد. رجوی با این شیوه می خواهد تاکید کند ممانعت از فعالیت های سیاسی عوامل و بقایای یک رژیم سقوط کرده آنگونه که او مورد تاکید قرار می دهد امری پذیرفته شده و عقلانی است. در همین راستا سخت گیری ها و مرزبندی های تنگ نظرانه و خشک ایدئولوژیکی آقای رجوی تا جایی پیش می رود که حتی با طبقات و افراد وابسته به طبقات خرده بورژوازی که الزاما در کنار حاکمان زورگو هم نیستند، به چنین صف بندی قائل و تاکید می کند: "توحید" به مثابه تنها تبیین همه جانبه نظام هستی نه یک شعار توخالی است و نه یک زمزمه عارفانه؛ بلکه حقیقتی است استوار و خدشه ناپذیر که منکران خود را در هر زمینه سرانجام به شدیدترین صورت عقوبت می کند و سازمان های خرده بورژوائی نیز به دلیل فقدان یگانگی شان با نظم توحیدی اجتماع که مبین ماهیت بهره کشانه غیرتوحیدیشان (هرچند در ابعادی کوچک) می باشد؛ بایستی عقوبت اجتماعی گرایش شرک آمیز خود را به صورت محرومیت تاریخی از وحدت و یکپارچگی ایدئولوژیک که به جناح بندی های متعدد منجر می شود تحمل کنند. عقوبتی که کیفر طبیعی سودپرستی ولو در ابعادی کوچک به جای خداپرستی تمام عیار است." کتاب صف بندی احزاب این نگرش حتی به صرف حضور ناگزیر افراد در سیستم های ضدخلقی نابودی و کشته شدن این افراد را نیز توجیه و تئوریزه می کند و آشکار قتل این گونه افراد را در راستای دفاع از انقلاب و حقوق خلق توجیه می کند و می نویسد: "برای نیروهای انقلابی راهی جز دفاع از انقلاب باقی نمی ماند و برای دفاع از انقلاب مجبور است مهاجم را بکشد. بدین سان سربازان و پاسبانان و ژاندارم ها و کارمندان جزء سازمان امنیت و یا کارمند بانک کشته می شوند." بیانیه سازمان مجاهدین خلق ایران در پاسخ به اتهامات اخیر رژیم 1354. حال با توجه به شیوه برخورد و استدلال های اینگونه رجوی و مجاهدین در تنظیم رابطه با بقایای سیستم های ضدخلقی ساقط شده، جای این سوال باقی است که حمایت آشکار مجاهدین و رجوی از بقایای حزب بعث و امثال صالح المطلک با کدام موازین و معیارهای ایدئولوژیک و سیاسی و همچنین عقلانی، عرفی و تاریخی سازگار است. آیا حمایت رجوی از امثال مطلک به معنی زیرپا گذاشتن اصول تلقی می شود؟ آیا به این معنی است که صدام ساقط شده یک رژیم دمکراتیک و مردمی بوده است؟ آیا به این معنی است که مجاهدین صرفنظر از هر قضاوتی درباره صدام در حال ادای دین به حزب بعث عراق هستند؟ آیا به این معنی است که حزب بعث و سازمان مجاهدین دارای منافع مشترک و استراتژیک هستند؟ آیا این حمایت ها صرفا به منزله براه انداختن یک جنگ زرگری و در جهت پاک کردن صورت اصلی مسئله یعنی اخراج مجاهدین از عراق است؟ آیا این رویکرد نتیجه جبران حمایت های سیاسی مطلک از مجاهدین در عراق است؟ آیا این حمایت در راستای چراغ سبز مجاهدین به سنی ها و بقایای صدام در عراق است؟ آیا به منزله نفی مشروعیت دولت کنونی عراق است؟ چگونه است که رجوی درباره عوامل دون پایه رژیم شاه و کارمند و بقال و قصاب و سبزی فروش جمهوری اسلامی، آن میزان سخت گیری را انقلابی و خلقی تعبیر می کند، اما امثال مطلک وابسته به صدام و بعث را حامیان خلق و شایسته حمایت و پشتیبانی خود می داند؟ این برخورد دوگانه و منافقانه به خصوص در این روزها و در حرف و عمل تردیدهای بسیاری برای وفاداران رجوی بر جای می گذارد.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا