از ماه ها قبل فرقه رجوی برای خراب کردن اذهان عمومی نسبت به سخنرانی آقای احمدی نژاد در سازمان ملل برنامه ریزی سنگینی کرد اما مصاحبه های بسیار موفق وی با رسانه های بین المللی و سخنرانی قابل توجه در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و طرح موضوعات جدید در مقابل سران 159 کشور جهان، فرقه رجوی را دچار چنان سردرگمی نمود که مجبور شد مریم قجر را به صحنه بفرستد تا در مقابل این اقدامات موضع گیری کند.
فرقه رجوی از مدت ها پیش درصدد جمع آوری هواداران خود در خارج از کشور برای بر هم زدن این برنامه بود. اما آن دسته از رسانه های خارجی که خبر تظاهرات مخالفان حکومت ایران در نیویورک را پخش نمودند اسمی از این فرقه نبرده و به آنها اعتنا نکردند و در نتیجه مریم قجر با عصبانیتی که شبیه به عجز و لابه بود از مسئولین آمریکایی عاجزانه می خواهد تا نماینده مردم ایران را برسمیت نشناسند و درصدد اخراج او برآیند.
روشن است که سخنان خانم رجوی از موضع سوختگی و خشم از موضع نماینده مردم ایران (آقای احمدی نژاد) در صحن سازمان ملل می باشد. او درصدد نصیحت کردن به دولتمردان آمریکایی بر آمده و تلاش دارد تا اینجور وانمود کند که پذیرش آقای احمدی نژاد در مجمع سازمان ملل بی اعتنایی به نقض حقوق بشر از طرف دولتمردان آمریکایی است. او مدعی شد که دولتمردان آمریکایی 30 سال به استمالت از دولت جمهوری اسلامی پرداختند ولی تا بحال نتیجه ای را حاصل نکردند.
آنچه مریم رجوی بی حیا در این سخنرانی آنرا استمالت آمریکا از نظام جمهوری اسلامی خوانده است در واقع نتیجه یک عملکرد ضد ایرانی و ضد انقلابی دولت های غربی و بویژه آمریکا در طول سی سال گذشته بوده است. حال باید از سران فرقه دروغگو پرسید این چه استمالتی است که در طول 30 سال گذشته دولت های غربی و بویژه آمریکا نسبت به ایران داشته اند؟
آیا حمله تفنگداران آمریکایی به ایران در جریان طبس، ساقط نمودن هواپیمای مسافربری در خلیج فارس، کمک های اطلاعاتی و نظامی به صدام در طول جنگ هشت ساله علیه مردم ایران، توقیف و مصادره بخش اعظمی از سرمایه های ملی ایران در حساب بانک های آمریکایی در طول سی سال گذشته و همچنین تحریم های اقتصادی بعد از انقلاب و به ویژه تحریم های اخیر که به قول اخبار و اطلاعات فرقه فراتر از تحریم های شورای امنیت بوده است نشان از سیاست استمالت آمریکا از ملت و دولت ایران است؟
آیا فشار بر ایران برای ممانعت از دستیابی به دانش صلح آمیز هسته ای، بخشی از سیاست مماشات با دولت ایرانی می باشد؟
کدام را باور کنیم، اینکه آمریکا با رژیم ایران مماشات کرده و از آن استمالت می کند یا اخبار روزانه سایت های فرقه را که خبر از درگیری های لفظی مقامات آمریکایی با ایران و خبر موضعگیری فرماندهان نظامی آمریکا علیه ایران که مدعی دخالت ایران در عراق و افغانستان هستند و می گویند که همه گزینه ها و منجمله حمله نظامی روی میز است؟
مریم قجر وقیحانه در بخشی از پیام خود چنین گفت:
« یگانه راه حل مسئله ایران تغییر دمکراتیک به دست مردم و مقاومت ایران است، بنابراین تحریم ها وقتی می توانند مؤثر باشند که با برداشتن موانع از سر راه تغییر در ایران همراه شود »
از این دجال شماره 2 باید پرسید آیا شما مشغول مماشات و استمالت از به قول خودتان امپریالیست ها هستید یا آنها مشغول استمالت از ایران؟
اگر فرقه شما درصدد سرنگونی رژیم بدست مردم و مقاومت!!! است پس چرا این چنین عاجزانه کاسه گدایی در برابر دولت آمریکا دراز کرده است؟
وی مدعی شده که اگر آمریکا نام فرقه او را از لیست سیاه خارج کند کلیه موانع بر سر راه سرنگونی حکومت ایران برداشته خواهد شد.
این خانم فراموش کرده است که الان چند سالی است که در لیست سیاه قرار گرفته است. اگر این یک مانع جدی است، پس چرا قبل از آن تاریخ و در حالی که مدعی داشتن یک ارتش منظم هم بودند نتوانستند هیچ غلطی بکنند و حکومت ایران هنوز سرنگون نشده است؟
مگر آنها همین حرف ها را در رابطه با قرار داشتن نام فرقه خود در لیست سیاه دولت های اروپایی نمی زدند؟ پس چرا بعد از خارج کردن نام آنها از لیست سیاه توسط کشورهای اروپایی آب از آب تکان نخورد و حکومت ایران کماکان پا بر جاست؟
وی در قسمتی از پیام خود به موضوع از دور خارج رای دادگاه استیناف آمریکا اشاره کرد. در این باره باید گفت وقاحت این موضوع در آنجا است که بعد از حکم دادگاه استیناف، وزارت خارجه آمریکا که مخاطب این دادگاه بوده است نام این فرقه را با تعریف کامل تری در لیست سازمان های تروریستی خود ابقا نمود. ضمن آنکه سازمان های اطلاعاتی آمریکا نیز اعلام کردند که در وضعیت فرقه هیچ تغییری ایجاد نشده است.
بنابراین صحبت از رای دادگاه استیناف بازی با کارت سوخته است.
اما وقیحانه ترین قسمت این پیام آنجاست که وی خود و همسر و فرقه اش را محور کل عالم قرار داده و می گوید:
« لغو برچسب تروریست از نام مجاهدین فقط به سود مردم ایران نیست بلکه به سود قانون و عدالت در آمریکا و به سود صلح و امنیت جهان است »
بهتر است ما در این باره توضیحی ندهیم چون اوج جاه طلبی در این خط کاملا هویداست. البته این اولین نمونه و آخرین نمونه از محور عالم دیدن خود در بین رجوی های دیکتاتور نیست. آنها بعد از خروج نیروهای نظامی و پایان یافتن ماموریت نظامی نیروهای آمریکایی درعراق نیز درخواست داشتند که آمریکایی ها حفاظت قرارگاه اشرف را بعهده بگیرند، انگار که آنها تافته ای جدا بافته از کل عراق هستند و آمریکا باید فراتر از مسئله عراق برای آنها یک فکر و طرح داشته باشد.
آخرین نکته ای که می خواهیم به آن اشاره کنیم صحبت های وی در مورد آزادی است: « ما می خواهیم طرحی نو دراندازیم و بنای ظلم و ستم آخوندی را با دوستی و برادری جایگزین کنیم……»
اگر الگوی او یعنی قرارگاه اشرف را در نظر بگیریم خواهیم دید که منظور وی از آزادی و « طرح نو در انداختن » چه جهنمی است. مسلما هرکس که با او و تشکیلاتش کار کرده و آشنایی کاملی با فرقه دارد این طرح نو را پیش کش او و شوهر فراریش خواهد کرد.
الگویی که در آن هیچ کس حق تماس با بیرون از فرقه را ندارد، هیچ کس اجازه داشتن وسایل ارتباط جمعی را ندارد، همه از امکانات ارتباطی اعم از نامه، تلفن و… محروم هستند. این چه بهشت برینی است که چند لایه حصار داشته و افراد از ترس و برای دیده نشدن بصورت سینه خیز از آن فرار می کنند.
اگر مهد آزادی جهنم اشرف است، همان بهتر که همه مردم در زیر چتر دیکتاتورها زندگی کنند.