یکشنبه, ۲۳ آذر , ۱۴۰۴
همه مردم ایران مزدور رژیم هستند!! 20 شهریور 1395

همه مردم ایران مزدور رژیم هستند!!

روزی در یکی از نشستهایی که با مسعود رجوی در قرارگاه باقرزاده داشتیم٬ صحبت سر مرز بندی با رژیم و این مسائل بود. بعد از کلی صغری و کبری چیدن٬ گفت: تمامی مردم ایران بدلیل نفس کشیدن زیر چتر حاکمیتی رژیم٬ بنوعی مزدور و حقوق بگیر رژیم هستند و بعد از سرنگونی بایستی جوابگو باشند!

حضور عبدالرحیم نظری از عناصر رها یافته از فرقه رجوی در دفتر انجمن نجات 06 مرداد 1395

حضور عبدالرحیم نظری از عناصر رها یافته از فرقه رجوی در دفتر انجمن نجات

آقای عبدالرحیم نظری یکی از چندین نفراتی است که در دوران مدرنیته امروزی که کشورهای بسیاری ادعای حقوق بشری را مینمایند، بدست کثیف سران سازمان تروریستی مجاهدین گرفتار بوده و عملا برده های نوینی بودند که از کوچکترین امکانات بدور بودند و در این حال نیز دنیای متمدن امروزی چشمان خود را بر روی این خیانتها بسته و تنها نظاره گر این چنین جنایتهایی از سوی سران فرقه رجوی میباشد.

خاطرات علی پوراحمد عضو پیشین فرقه مجاهدین از عملیات فروغ جاویدان 05 مرداد 1395

خاطرات علی پوراحمد عضو پیشین فرقه مجاهدین از عملیات فروغ جاویدان

دردرونم بشدت غوغایی بودواینکه عملیات سرنگونی با 5 هزاررزمنده که البته یک سوم آن سالمند؛ اسیرجنگی بی انگیزه ؛ هوادار بی تجربه جنگی اعزامی ازخارج کشور و با کدام سلاح وتجیهزات پیشرفته جنگی وبا کدام طرح نظامی منطبق با علم فرماندهی عملیاتی که رجوی تشنه قدرت بویی ازآن نبرده بود وبالاخره آویختن به صدام که خود دشمن مردم ایران وقاتل هزاران ایرانی بود ودهها سوال وابهام دیگر………

به یاد اولین نماز عید فطر بعد رهایی از فرقه رجوی 15 تیر 1395

به یاد اولین نماز عید فطر بعد رهایی از فرقه رجوی

ماه مبارک رمضان در کمپ تیف حال وهوای خاصی داشت بعد ازسالیان اسارت و بدور از غل و زنجیرهای برده ساز رجوی صدای دعاهای افطار و سحر و بانگ اذان که از رادیو چادرهای کمپ پخش می شد شور و شعف عجیبی درما ایجاد می کرد.برای اولین باربود که بدور از نحوست و آلودگی ایدئولوژی رجوی و نام منحوس مسعود ومریم خالصانه برای رضا وتقرب به خدا وفارغ ازآلودگی و شرک روزه گرفته وعبادت می کردیم.براستی عجب صفایی داشت وچه به دل می نشست بعد ازسالیان این اولین ماه رمضانی بود که بدور از کنترل و اجبارات تشکیلاتی و در منتهای اختیار و آزادی برگزارمی کردیم

دروغ پایه اصلی روابط و مناسبات رجوی 15 تیر 1395

دروغ پایه اصلی روابط و مناسبات رجوی

موضوع دیگری که می خواهم به آن اشاره کنم این بود که مسئولین می گفتند در سازمان آزادی بیان وجود دارد ولی دروغ می گفتند چرا که جوی خفقان آور بر تمام فضا حاکم بود، هیچ کس جرأت نداشت بطور واقعی حرف دلش را بزند اگر کسی یک انتقاد ساده و واقعی از سازمان انجام می داد خیلی سریع با او برخورد جدی صورت می گرفت و او را سرکوب می کردند بطور مثال همان اواخری که قصد جدا شدن از سازمان را داشتم دیگر برایم فرق نمی کرد و هر حرفی که داشتم را بیان می کردم یک بار سر موضوع بی اعتمادی به خودم از سازمان انتقاد کردم که مسئولین همین انتقاد را متقابلاً به من برگرداندند که سر همین مسئله اینقدر من را سرکوب کردند که خودم مانده بودم چطور از شر این موضوع خلاص شوم.

طلاق ایدئولوژیک رجوی، ازدواج و شروع دوباره زندگی – قسمت اول 03 تیر 1395

طلاق ایدئولوژیک رجوی، ازدواج و شروع دوباره زندگی – قسمت اول

آن شب ما ازنقشه آنها خبر نداشتیم تا اینکه روز بعد تصویر خودمان را در تلویزیون فرقه دیدیم که اعلام می کردیم به انتخاب خودمان به سازمان مجاهدین آمدیم.سازمان خواست بدینوسیله تمام راه های بازگشت ما را به ایران خراب کند.علیرغم این ما باز درخواست بازگشت به ایران را کردیم تا اینکه مسئولین فرقه برای ما جلسه گذاشته و با شیادی تمام گفتند با توجه به قوانین جنگ پیوستن شما به دشمن جرم وخیانت محسوب می شود به همین دلیل در صورت بازگشت به ایران بدلیل پیوستن به سازمان محاکمه و اعدام خواهید شد

۱۷ ژوئن لکه ننگی دیگر در کارنامه فرقه رجوی 19 خرداد 1395

۱۷ ژوئن لکه ننگی دیگر در کارنامه فرقه رجوی

از لحظه ای که خبر دستگیری مریم اعلام شد٬ خون ما را در قرارگاه به شیشه کرده بودند. نشست پشت نشست! داد و فریاد و فحش و ناسزا که اگر شما سرنگون کرده بودید٬ الان خواهرمریم بجای زندان در کاخ ریاست جمهوریش بود!! بعد یک روز گفتند که میخواهیم برای آزادی خواهرمریم در اشرف تظاهرات کنیم.

خاطرات علی قزل قارش از چگونگی ربایشش توسط سران فرقه رجوی 13 خرداد 1395

خاطرات علی قزل قارش از چگونگی ربایشش توسط سران فرقه رجوی

یحیی گل چشمه زارع آنقدر آدم کثیف و رذلی بود که حتی به برادرزاده خودش آقای فرهاد قوانلو و دیگری بنام شکرالله صادقلو هم رحم نکرد و آنها راهم به همین بهانه به اشرف اعزام نموده که بعد از مدتی متوجه شدیم که چون فرزند خودش بنام ادریس در اشرف بوده و قصد خروج فرزندش را از اشرف داشت که سران سازمان شرط آزادی ادریس را آوردن 3 نفر به اشرف جای او عنوان نموده بودند تا آنها پسر این جلاد را آزاد کنند که واقعا هم همینطور شد و بعد از تحویل ما سه نفر بیچاره توانست پسرش را با خود ببرد.

بریدن عاطفه ها در فرقه رجوی 12 خرداد 1395

بریدن عاطفه ها در فرقه رجوی

یک روز که گذری او را دیدم بعد از چند روز که از فوت پدرش گذشته بود دیدم خیلی ناراحت و گرفته است، گفتم: چی شده؟ علی گفت: در نشست های عملیات جاری من را سوژه کرده اند که چرا ناراحتم!!! و نباید گرفته باشم و حق ندارم غم پدرم را این همه در دلم نگه دارم!!! من مات و مبهوت مانده بودم که رجوی چه جانوری است و نمی تواند غم عزیز از دست رفته کسی را تحمل کند چون اسمش وابستگی و عشق و عاطفه است.

خاطرات من در کنار کمپ لیبرتی 04 خرداد 1395

خاطرات من در کنار کمپ لیبرتی

است به چهره های پدر و مادران که نگاه می کردم درد خودم را فراموش می کردم یک روز که در کنار کمپ لیبرتی بودم با صحنه ای مواجه شدم که تصورش برای من غیر ممکن بود فرقه رجوی یک سری از عناصر خود را توجیه کرده بود که از فاصله نزدیک هر چه بد و بیرا بود به ما می گفتند کلماتی را به کار می بردند که یک لات در جامعه این کلمات را بکار نمی برد من از طریق نشریه و سایت خبر های فرقه را دنبال می کنم ولی به عینه وقاحت آنها را ندیده بودم!

ادامه خاطرات تلخ عبدالرضا آذرمهر 01 خرداد 1395

ادامه خاطرات تلخ عبدالرضا آذرمهر

بعد از این بچه ها را به دو دسته تقسیم کردند، تشکیلاتی و غیر تشکیلاتی که من جزو غیر تشکیلاتی ها بودم که هر فرمانده به من می گفت این کار را بکن می گفتم نمی کنم و اصلاً توی هیچ نشستی شرکت نمی کردم، همیشه با من صحبت می کردند که راضی به ماندن در مناسبات بشوم و وارد تشکیلات بشوم که من قبول نمی کردم تا این که بعد از چهار ماه امریکائیها اعلام کردند که می خواهیم برای شما کارت صادر کنیم.

ملاقات ممنوع!! یک استکان چای هم ممنوع!! 27 اردیبهشت 1395

ملاقات ممنوع!! یک استکان چای هم ممنوع!!

مادربا استرس زیاد حرفش را به اتمام رساند وداشت با گوشه روسری خود اشکهایش را پاک میکرد که فرزندش گفت” ما خوزستانی هستیم. من ومادرم دو روز تو راه بودیم. نصفه شبی رسیدیم. خیلی خسته وگرسنه هستیم ولی اینها مهم نیست. مادرم میخواهد برادرم را ببیند. برادرم اسیرجنگی بوده ونمی دانیم چطوری سراز پایگاه شما درآورده است. پدر نداریم وعمرخود را به شما داده. میشود لطف کنید برادرم را یک ساعت بیاورید اینجا تا خودم و مادرم ملاقاتش کنیم.”

blank
blank
blank