نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
با حیرت به زمینهای اطراف جاده نگاه می کنم. بعد شلوغی و مراحل قانونی فرودگاه آرام آرام بوی وطن را در عمق ریه هایم احساس می کنم، گاهی نفسهای عمیقی می کشم که بیشتر به آهی بلند شبیه است. راننده گاهی نگاهم می کند، مردی است میانسال، مودب و موقر، هوا کمی داغ است ولی […]
زنان شورای رهبری با چه ترفندی اسیران را برای عملیاتهای تروریستی اعزام می کردند !
یکی از نفراتی که در آن زمان – زمانی که فرقه رجوی در عراق بود – با او دوست بودم و با هم گفتگوهای دوستانه داشتیم (نام فرد را نمی خواهم به زبان بیاورم چون در حال حاضر در آلبانیست) می گفت: رجوی برای خوش خدمتی بیشتر به اربابش صدام نفرات را بصورت تیمی برای […]
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت دوازدهم
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت یازدهم از حضورم در مقر رانیه که دارای یک محوطه با یک ساختمان نسبتا بزرگ در مرکز آن بود ، یکسالی می گذشت. با مرور حرفهای مسئولین سازمان از محل استقرار اعضای مجاهدین در خاک عراق زمانیکه دانشجویی بیش در شهر استانبول نبودم و اینکه اعضای سازمان صرفا […]
مسعود رجوی: من آن زیری هستم
زمانی که در پادگان اشرف در عراق بودم، یک روز برای خوردن چای به سالن غذا خوری مراجعه کردم. وارد سالن که شدم به تابلو اعلانات داخل سالن نگاه کردم عکس دو کشتی گیر را دیدم که به تابلوی اعلانات زده بودند. به عکس نگاه می کردم و با خودم می گفتم عکس زیر نویس […]
جلال پراش هم مُرد
شعار جلال پراش این بود: “صبح تا شب کار کنید و شب مثل مُرده روی تخت دراز بکشید که به هیچ موردی فکر نکنید.” زمانی که فرقه رجوی در عراق بود جلال پراش در مقر موزرمی بود. یک حیوان دریده که کارش در مقر گرفتن پاچه نفرات بود. در مقر گشت می زد و کسانی […]
معنی فدا و صداقت در فرهنگ فرقه رجوی
سال 82 تهدیدات آمریکا برای حمله به عراق جدی شد. رجوی همان موقع نشستی برای نیروها گذاشت و طبق معمول مغرورانه به ما گفت : “ما درهرحال در کنار صاحبخانه خود می مانیم. آمریکا نمی تواند به عراق حمله زمینی کند چون سربازان آمریکایی نمی توانند گرمای عراق را تحمل کنند “! اما با شروع […]
برای ماشین GMC ( جمس ) جشن می گرفتیم
من در مقری بنام موزرمی بودم. در آن زمان فرمانده مقر زهره قائمی بود که در درگیری در اشرف کشته شد. رجوی ملعون به تمام فرماندهان زن مسئول مقرها برای تردد یک ماشین جمس GMC هدیه داده بود . یک روز بعد از ظهر به ما ابلاغ کردند امشب در سالن غذا خوری جشن داریم […]
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت یازدهم
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت دهم بعد از اتمام نشست های باصطلاح انقلاب ایدئولوژیک و اجبار افراد به تمکین از رهبری جدید مجاهدین – مسعود و مریم، تغییرات سازماندهی در کل پایگاه شروع گردید. مشخص بود این روند در تمامی پایگاههای سازمان اعم از خارج و عراق ادامه داشته است. بدین ترتیب اعضای […]
رجوی باید خواب عقب نشینی خانواده ها را به گور ببرد.
با یکی از خانواده های شمالی به نام حسین ثابت رستمی برادر محمد مهدی ثابت رستمی ملاقاتی داشتم ایشان خاطرات خودش را در پی تلاش بی وقفه جهت آزادی برادرش که بیش از ده بار به اشرف رفته بود، برایم تعریف کرد . من هم صحبت هایش را که به نوعی درد دل بود گوش […]
حقایق مهم کمپ آلبانی با تبلیغات کتمان کردنی نیست
پایان دوره آموزشی ما وقتی در قرارگاه اشرف به پایان رسید طبق تقسیم بندی مسئولین پذیرش و با صلاح دید خواهران شوارای رهبری،و برادر رضا مرادی هر کدام از ما به قرارگاه های نوار مرزی فرستاده شدیم. البته چون از قبل با قرارگاه ها هماهنگ شده بود هر قرارگاه با تیم خودش آمده بود تا […]
روایتی از کردکشی در درون زندان های اسکان مجاهدین
هر از چندی که رسانه های رجوی بیکار می شوند از خودمختاری هموطنان ستم زده کرد و احترام به دیگر قومیت ها … دم می زنند! خودمختاری کردستان، شعاری که در عمل و در پایگاههای مجاهدین هر روز لگدمال شده و می شود! این رسانه ها، این بار هم در مطلبی تحت عنوان : ” […]
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت دهم
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت نهم حضور ما در پایگاه «تدین» با نشست های موسوم به «انقلاب ایدئولوژیک» سازمان در منطقه همزمان شده بود. حدود دو هفته بعد از استقرار در پایگاه تدین، حال تعدادی از مسئولین سازمان که از فرانسه به عراق آمده بودند را در این پایگاه می دیدیم، مشخص بود […]