حالا دیگر می توانی به ایران بیایی
برادر جان خواهش میکنم برگرد. از راه دور دست و پایت را میبوسم و شتر می خرم و جلوی پایت قربانی میکنم که تو به ایران بیایی. تو را قسم به خدا و ارواح خاک پدر و خواهرت حالا دیگر بیا. هرکس که اسم او علی باشد من او را دوست دارم. تو که هم اسمت علی است و هم برادر عزیز من هستی. خیلی حرف دارم برایت بنویسم ولی در نامه نمیتوان آنرا گنجاند.
آقای علاوی از مجاهدین خلق برحذر باش
مجاهدین خلق همیشه از تمام نیروها در عراق بهره می برند و تمام وسایل جنگی را از نیروهای امریکایی دریافت می دارند و نیز از عناصر رژیم بعث معدوم که همچنان با آنان هستند و تحت حمایت شان همانطور که در زمان صدام معدوم بودند. این سازمان سیاستش را به پروژه های سیاسی داخل عراق که از مبارزه بر ضد ملت عراق آمده اختصاص داده است.
مرحم دل – نامه ای به عزیز
پدر پیری که سالیان در انتظار شما می باشد و شب و روز برایت گریه می کند و همیشه ترا صدا می زند اگر می خواهد کس دیگری را هم صدا کند اول اسم ترا می برد ؛ در حدود دوازده سال است که در بستر بیماری گرفتار است تنها روی تخت افتاده و هیچگونه حرکتی ندارد تنها خودم تمام کارهایش را می رسم، آنگونه گرفتار شدم که حتی کار کردن برایم دشوار شده است دیگر جای صحبت نیست نمی خواهم ترا ناراحت کنم ولی انصاف نیست که تویی که در تمام مراحل با سختی ها با من بودی و هم اکنون ما را رها کردی چرا حدود بیست واندی سال جدائی ؛ پیامبران و ائمه نمی توانستند طاقت داشته باشند.
نامه سرگشاده ابراهیم خدابنده به مسعود رجوی – آبان ۸۶
شما یک مرز بندی مشخص اعلام کرده اید و آنهم مرز بین کسانی است که خواهان سرنگونی رژیم هستند و کسانی که خواهان چنین چیزی نیستند. باید بگویم که این مرز بندی درست نیست. الزاما تمامی نیروهایی که خواهان سرنگونی رژیم هستند دموکراتیک و آزادیخواه نمی باشند. به عقیده من مرز واقعی بین نیروهای پایبند به دموکراسی و آنهایی که به چنین چیزی اعتقاد ندارند رسم میشود.
از اینکه از تو بی خبر هستم خیلی ناراحتم
پروانه جان نمیدانم برایت چه بنویسم چونکه امید ندارم که نامه بدستت می رسد. دوست ندارم که بدست یک خدا نشناس برسد که آنرا با یک لبخند به کنار بیندازد و به دستت ندهد. پروانه جان نمیدانم چه بنویسم. تمام گفتنی ها را دیگر با امام رضا میگویم تا شاید با کمک خداوند بتواند تو را به من برگرداند.
اگر تمام دنیا را به من بدهند جای مهر شما را پر نخواهد کرد
شما می دانید من الان چند سالم شده و به چه کلاسی میروم. میدانید وقتی که در کلاسهای تابستانی شرکت کردم روزی که امتحان از ما می گرفتند پرسیدند که نام پدرت چیست؟ اما من متأسفانه ندانستم که باید چه بگویم. میدانید که چقدر دلم برایتان تنگ شده است.
بهای حق گوئی و حق جوئی – نامه ای به محمد علی اصفهانی
علی رغم اینکه رژیم جنایتکار و سرکوبگر باشد یا نباشد هیچ ربطی به این ندارد که انسان از بیگانه تقاضای حمله به هموطنانش را بکند که بیایند و ایران را بم باران کنند و خانه های مردم را خراب کنند تا شاید اخوندها سرنگون شوند و مجاهدین بقدرت برسند و تازه این خیانت و درخواست نوکر صفتانه را بار سنگین مسؤلیت نام می نهد و افشاء کنندگان آن را حامی رژیم ولایت فقیه.
نامه ای از پدر و مادر چشم انتظار به فرزند اسیرشان در فرقه رجوی
بعد از بیست و چند سال مادرش حاجیه شهر بانو فرحی از فرسنگها ر اه دور به عراق پادگان اشرف برای ملاقات رفته ؛ بمدت یک ربع ساعت آنهم نمی گذاشتند با هم صحبت کنند ؛ آنها را جدا کرده اند حتی فرزند دیگرم حسن هم بوده است که با چشم گریان جدا شده ؛ آخر از انسانیت بدور است مگر فرزند ندارید تا درد جدائی را بدانید.
بیا این آخرعمری ازهمدیگر حلالیت بطلبید
آری نامه مینویسم وخواهم نوشت وتا عمردارم این کاررا خواهم کرد، این حق طبیعی یک پدراست. شب پیش فیلم مصاحبه ات را نگاه کردیم، هم خوشحال شدیم چون صدایت را پس از سالها شنیدیم، هم ناراحت، چون پسری به اون خوبی ونجیبی که همه اهالی به پاک بودنش شکی نداشتند، چراکه قسمتش اینگونه شد.
نامه ای از خانم پروین حاجی به مسعود خدابنده
با خواندن نامه تان به آقای هاشمی نژاد در ابتدا کمی تعجب کردم و پیش خود گفتم از آقای خدابنده این توقع نبود که به یکباره اینچنین راست روی کنند. ولی از آنجائی که در یک فرهنگ آزاد زندگی میکنم اینرا خوشبختانه آموختم که نباید در مورد دیگران قضاوت بی جا کرد و همین آموزش به من این را آموخت که باید کمی بدون تعصب سیاسی به این عمل بنگرم و وقتی خوب به امر قضیه توجه کردم به این رسیدم که اصل دموکراسی که همه مان از آن دم میزنیم یعنی همین.
رویای مادرانه
نمی دانم چگونه نامه خود را آغاز کنم که دوری و فراق تو در طول این چند سال باعث شده که حتی صحبت کردن خود را فراموش کنم و لحظه لحظه از عمرم فقط شده نگاه کردن به عکس های تو و گریه و زاری که امیدوارم تا زمان دیدن صورت زیبای تو، بینائی چشمانم را از دست ندهم
آقای رجوی! سبز و سپیدهم رنگهای دلپذیر رهائی هستند
هر کس که در ایران اعدام شود، شما سودش! را می برید و هرکس هم که از مرگ رهائی یابد خاری در چشم شما خواهد بود. شما عطش خون دارید و هر روز هم نیاز بیشتری به ریخته شدن خون احساس می کنید. در پیامتان تکرار می کنید.