نجات در هفته ای که گذشت – شماره 50

مروری بر مطالب 15 الی 20 مرداد ماه 1401 درج شده در سایت نجات

*شنبه 15 مرداد

در روز شنبه جمعاً 10 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:

طنز روز، رجوی: مجاهدین به ابرقدرت‌ های دنیا باج نمی‌ دهد

… مریم رجوی برای حضور چند سیاستمدار سابق آمریکایی در نمایش سالانه ‌اش چه اشتیاقی از خود نشان می ‌دهد و رسانه های مجاهدین خلق با پوشش افراطی حضور غربی ‌های جنگ طلب در این نمایش چه سوختی به ماشین تبلیغاتی خود تزریق می ‌کنند. لازم به ذکر است که اکثریت قریب به اتفاق سخنرانانی که در مراسم مجاهدین سخنرانی می کنند معتقد به تغییر قهرآمیز حکومت ایران با حمله نظامی هستند. این موضوع اگر “باج دادن بر سر ایران” نیست، پس چه نامی می توان بر آن گذاشت؟
در مجموع یکی از ویژگی‌ های اصلی روانی که کارشناسان برای تعریف دیکتاتورهای دنیا نام می برند، اختلال روانی خودشیفتگی است که رجوی ‌ها به شدت از آن رنج می ‌برند. در حالی‌ که دلارهای نفتی صدام، کامیون‌ های ارسالی طلای سعودی و کمک ‌های مالی دیگر دشمنان ایران، پرداخت باج یا همان هزینه سفر و اقامت و سخنرانی سیاستمداران سابق غربی را برای سران مجاهدین خلق ساده کرده است، رجوی می‌ تواند تا قیامت برای اعضای دربند فرقه ‌اش خودشیفته وار از باج ندادن به ابرقدرت ‌ها افاضات سر هم کند.

مجاهدین خلق و فلسفه محرم

… برخلاف ادعای سران فرقه مجاهدین که تاکید دارند بر اساس آموزه های دین مبین اسلام در پی ایجاد یک جامعه بی طبقه توحیدی بوده و معتقد به دمکراسی و سکولاریسم می باشند، ماهیت خودشان را در سال 1350 مبنی بر میل به خط مشی مارکسیستی، کمونیستی عیان کردند و عملاً پیرو این مکتب ها بودند. نباید فراموش کرد که موضوع مذهب و اعتقادات دینی در فرقه رجوی صرفاً شاخ و برگ ها و زینت های تفکرات منحرف رجوی برای فریب اعضا است و در واقعیت محوریت و افکار رجوی جزو خط و خطوط مارکسیستی، کمونیستی برای دست یابی به قدرت نبوده و نیست.
… ساختار تشکیلات پیچیده مناسبات فرقه که همچون تار عنکبوت بر هم تنیده شده است حکایت از نقض آشکار حقوق فردی، سانسور اخبار، تفتیش عقاید، تقض آزادی اجتماعی و قوانین مدنی دارد که برخلاف ادعای رجوی با روح و مفهوم آموزه های دینی و فلسفه عاشورا در تضاد هستند.

نگاهی به تاریخ خیانت بار مجاهدین خلق – قسمت سوم

… نشست صلیب: رهبری فرقه مجاهدین قبل از هرگونه تغییر در ساختار سازماندهی و انجام کارهای دیگر مطابق معمول نیاز به این داشت که بتواند ذهن و افکار اعضا را برای هر شرایط جدید آماده کند. هنر رجوی هم همین بود. او هر لحظه می توانست برای هر شرایطی زمینه های ایدئولوژیکی (ذهنی) آن را فراهم کرده و اعضای مجاهدین را حول آن کوک کند و افکار آن ها را در راستای منافع خود سمت و سو بدهد. چرا که برای منطبق شدن با شرایط پیش آمده دستگاه نیاز به تغییرات سازماندهی هم داشته و هم باید برای یک دوره و برای مصون ماندن از بمباران های احتمالی وارد یک زندگی جدید و زیرزمینی در زمین های شهر کفری در استان دیالی شود.
چرا که رجوی به خوبی می دانست که تحمل شرایط جدید خیلی سخت است و باید ارتش او در یک منطقه بیابانی در کفری با کمترین امکانات به مدت نامعلومی یک زندگی جدید و سنگری را از سر بگذراند.
بدین ترتیب رجوی نشستی برای نفرات به اصطلاح انقلاب کرده سازمان و نه در کل ارتش گذاشت که بعداً این نشست تحت عنوان صلیب نام گرفت.
در این نشست ترفند رجوی این بود که بدترین شق را برای اعضای سازمان به تصویر بکشد تا آن ها خود را به بدترین شق آماده کنند….

بتول سلطانی: رجوی گفت به خانه‌ات برگرد

… سه سال از ناپدید شدن مسعود رجوی گذشته بود، پارسایی با تلفن همراه غیرقابل ردیابی (به اصطلاح ثریا)، با رهبر ایدئولوژیکش که در غیبت به سرمی‌ برد تماس گرفت و گوشی را به سلطانی داد. رجوی از سلطانی خواست به “خانه” اش برگردد. او قطعاً معنای معنوی خانه را در نظر داشت. جایی که به آن احساس تعلق کنی و با آدم هایش اشتراکاتی داشته باشی ولی سلطانی چه تعلقی به قرارگاه اشرف داشت؟
خانه یک مکان نیست، خانه یک احساس است. سلطانی در قرارگاه اشرف همسر و فرزندانش را از دست داده بود. او حتی نمی‌دانست فرزندانش در کدام گوشه دنیا هستند. محبت کار و پارسایی به او وعده می‌ دادند که رد یکی از فرزندانت را زده‌ ایم که در فلان کشور است. به همین سادگی سران مجاهدین حتی نمی‌ دانند که فرزندان اعضا را به کجا و با کدام نام مستعار قاچاق کرده ‌اند.
به هر روی، سلطانی فریب وعده‌ ها را نخورد. او هیچ احساس تعلقی به خانه‌ ای که رجوی می‌ گفت نداشت. در آن خانه کذایی همه زندگی ‌اش را از دست داده بود. در ازای خدمات سالیان به رجوی و تشکیلاتش، مورد سوءاستفاده جنسی مسعود رجوی قرار گرفته بود و نهایتاً سه سال پس از غیبت رجوی، آنچه او را مصمم به خروج از فرقه رجوی کرد گزارشی محرمانه بود که تصادفاً به آن دسترسی پیدا کرد….

شجاعت زنانی همچون بتول سلطانی، مریم سنجابی و زهرا میرباقری ستودنی است

… اینجانب زهرا سادات میرباقری هستم که در قرارگاه جهنمی رجوی عضو شورای رهبری فرقه بودم. فراموش که نکرده اید؟
در تاریخ ۹ بهمن ۱۳۸۹ که در یک عملیات حساس، ریسک پذیر، شگرف و ناباورانه و با وجود تعادل قوای بسیار نابرابر، به صورت یک نفره و در حالتی خسته و بیمار و زخم خورده از شکنجه های روحی و جسمی که به دستور مریم و مسعود رجوی بر من اعمال شده بود، و در برابر انبوهی زنان و مردان توجیه شده فرقه که مرا در زنجیره و حلقه انسانی نگه داشته بودند (و از جمله مسئول دماغ سوخته ام که به خاطر کنترل بیشتر من به وی موبایل داده بودند)، موفق شدم در یک چشم به هم زدن و در یک لحظه مناسب جانانه از آن پنجره به بیرون پریدم و بعد از عبور از موانع دیگر از قلعه خوفناک فرارکردم و… از دیوار آهنی گریختم و ناباورانه به دنیای آزادی دست یافتم….

پیام علی بیگلری خطاب به خانواده ها

… علی بیگلری راوی کتاب تلخی رهایی، از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق است که تجربه 14 سال زندگی در کمپ اشرف را نقل می کند و از زاویه‌ ای جدید به جنگ و آدم‌ هایی که در این بازه تاریخی حضور دارند، می ‌پردازد. روایت بیگلری به‌ عنوان یک عضو جدا‌شده از سازمان از آنچه درون اردوگاه اشرف و ساکنان آن گذشته است، روایتی جذاب و خواندنی از تاریخ معاصر ایران است….

*یکشنبه 16 مرداد و دوشنبه 17 مرداد به مناسبت تاسوعا و عاشورای حسینی تعطیلی رسمی

*سه شنبه 18 مرداد

در این روز 10 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:

مروری کوتاه بر وقایع دو ماهه در آلبانی

از فرار محمود دهقان تا لغو گردهمایی فرقه رجوی

گزارش به خانواده های محترم:
طی ماه های خرداد و تیر سال 1401 وقایعی در کشور آلبانی در خصوص سازمان مجاهدین خلق اتفاق افتاد که شایان توجه و ارزیابی است. سیر حرکت اتفاقات به گونه ای طی این مدت رقم خورد که خبر از تحولات جدی در آینده نزدیک می دهد، خصوصاً واکنش های هیستریک و بیمارگونه و بعضاً نابخردانه فرقه رجوی در برابر این اتفاقات شایان تأمل است:
فرار محمود دهقان و پیوستن به آسیلا
سفر مسئولین آلبانیایی آسیلا به ایران
پیوستن مصطفی بهشتی به آسیلا
بازرسی پلیس از مقر آسیلا و منازل مسکونی اعضای آن
فرقه رجوی در بن بست و لغو گردهمایی سالیانه
آسیلا تهدید اصلی فرقه رجوی
ضربه ایدئولوژیک کاری تر از هر ضربه دیگر

شما را چه به گرامیداشت محرم و شعار آزادیخواهی

… طی مدتی که در مناسبات سازمان بودم چیزی که توجه ام را جلب می کرد این بود که شعارهایشان جنبه انتقام گیری از حکومت و مردم ایران داشت و جنبه های عاشورایی دیده نمی شد و بیشتر سعی می شد روحیه افراد را در زمینه خشونت بالا ببرند. این رنگ عوض کردن رجوی ها در همه زمینه ها وجود داشت. از پناه بردم و همدستی با دشمن ملت ایران آن هم در زمان جنگ تا کمک برای جاسوسی و قتل دانشمندان هسته ای تا انجام عملیات های تروریستی و به خاک و خون کشاندن مردم بی گناه و مزدوری برای دشمنان قسم خورده ملت ایران همه و همه در کارنامه ننگین فرقه آن چنان می درخشد که به هیچ عنوان نمی توانند مدعی آزادی و آزادی خواهی باشند. فرقه ای که هر روز خودش را به رنگی درمی آورد چگونه می تواند مدعی شعار امام حسین برای آزادی باشد….

مراسم عاشورا در آلبانی با حضور اعضای انجمن آسیلا

… اعضای انجمن آسیلا نیز، امسال در آلبانی این ایام را به سوگ نشستند و در کنار هم مقام سیدالشهدا و یاران ایشان را گرامی داشتند. اعضای انجمن آسیلا که متشکل از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق هستند و دست رد به سینه ظلم و سیستم فاسد فرقه رجوی زده اند، شاید بیش از پیش و بیش از دیگران نهضت حق طلبی و ظلم ستیزی اباعبداله را درک کرده اند.

جان بولتون، چهره ای ضد ایرانی در مراسم سالانه مجاهدین خلق

امسال مراسم خیمه شب بازی سالانه مریم رجوی، به دلایلی که پاره ای از آن روشن و قسمت های بزرگش در هاله ای از ابهام مانده در موعد مقرر و آن طور که شاید و باید برگزار نشد. اما مریم که ماه ها برای سخنرانی اش در این مراسم رسوا زحمت می کشید، ترتیباتی را فراهم کرد که نمایش مترسک گونه ای از این مراسم ارائه دهد تا بتواند از شنیدن صدای خودش که این همه شیفته آنست، لذت ببرد.
برابر اعلام مجاهدین خلق، جان بولتون که زمانی سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد بود و پای ثابت کارناوال های مریم است، حضوری اینترنتی در این خیمه شب بازی داشت.
… این جانی گفته است که فرقه جاسوس رجوی باید به خاطر جاسوسی های اتمی اش علیه ایران و سایر اقدامات ضد ملی و ضد بشری اش سر رشته ی امور در ایران را به دست گیرد و آرزو نموده که بتواند به زودی از کمپ اسرای رجوی در آلبانی دیدن کند. این فرد جانی که فعلاً شغل رسمی دولتی ندارد به روسپیگری سیاسی مشغول است و البته مسلماً مشاوره هایی به شرکت های انحصاری می دهد، با شدت تمام از تحریم های به غایت ظالمانه موجود علیه مردم ایران دفاع کرده و مایه خوشحالی باند رجوی به عنوان غدارترین دشمنان مردم ایران شده و این خوشحالی در رسانه های این باند تبهکار با گستردگی و وضوح کاملی به نمایش گذاشته می شود….

*چهارشنبه 19 مرداد

در این روز مجموعاً 9 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:

فرمان رجوی برای متلاشی کردن مغز سربازان ایرانی

… خسرو اکبری اهل شیراز که بعدها دو چشم خود را در یکی از عملیات ها از دست داد پشت میکروفن رفت و خطاب به رجوی گفت: من یک سؤال که ذهنم را مشغول کرده در مورد عملیات ها دارم. برای من جنگیدن در مقابل نیروهای سپاه قابل فهم است چون دشمن ایدئولوژیکی ما هستند و می کشیم و کشته می شویم ولی سؤال و تناقض ذهنی من در رابطه با سربازانی است که مجبورند به خدمت سربازی بیایند و در مقابل ما قرار گیرند. آن ها نا آگاهانه و تحت اجبار قانون نظام وظیفه با ما می جنگند در حالی که ما ادعا داریم یک نیروی انقلابی و آگاه هستیم و آگاهانه هم به آن ها شلیک می کنیم. خیلی از این سربازان شاید از وابستگان و آشنایان ما باشند. خانواده هایشان چشم انتظار بازگشت آن ها هستند و خیلی از آن ها در حالی که روزهای آخر خدمت خود را در جبهه ها می گذراندند به دست ما کشته شدند. سؤال من این است چرا دست ما باید به خون این سربازان آلوده شود؟

سکوت مرگباری سالن را فرا گرفته بود. رجوی که انتظار چنین سؤالی را نداشت در شوک و بهت فرو رفته بود. از صندلی اش بلند شد و به جلو سن آمد به طوری که کاملاً به آن عضو نزدیک شود. سپس گفت اتفاقاً حرف من این است که باید به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران به مغز همان سرباز شلیک کرد و مغزش را روی زمین ریخت. ما باید اتفاقاً در مقابل نیروهای ارتش و سربازان با شدت عمل بیشتری برخورد کنیم تا دیگر سرباز و نیروی ارتشی به خود جرأت ندهد سرش را پایین انداخته و به جبهه بیاید. بلکه باید از وحشت فرار کند….

کاروان ما بنای سکون ندارد

دنبال مانع تراشی های زیاد پادوان رجوی، خانم بتول سلطانی (عضو نجات یافته شورای رهبری مجاهدین رجوی) که بهمراه افراد دیگری برای شرکت در مراسم عروسی آقای غلامرضا شکری – جدا شده ازتشکیلات رجوی – که با مجوزهای لازم از آلمان به آلبانی رفته بود، بدون رسیدن به مقصود به خانه اش در آلمان بازگشت.
مریم رجوی که مسرور از این عمل شنیع خود بود، دستور نوشتن چند مطلب و مدح نامه در مورد این پیروزی خیالی خود صادر کرد که البته دستورش عملی شد و سپس برای عوامفریبی فرمان شروع عزاداری محرم را داد تا بار دیگر فرصتی برای سخنرانی پیدا کند و به برکت! این سخنرانی به عمر ننگین خود ادامه دهد!…

بازی های کامپیوتری جایگزین عملیات شکست خورده میدانی مجاهدین خلق

… شرایط بعد از شکست های مستمر رجوی در عملیات ترور و کشتار مردم بی گناه در داخل کشور و بسته شدن مرزهای زمینی برای هرگونه ماجراجویی جدید، ارتش او را به انزوا برد. از سال ۱۳۷۸ رهبران فاسد و بدنام مجاهدین به فضای مجازی روی آوردند تا آنچه را که در صحنه واقعی به دست نیاورده شاید در بازی های کامپیوتری البته آفلاین به دست آورد.
در راستای پیشبرد همین خط، مجاهدین انبوهی کامپیوتر را از خارج خریده و از طریق مرز اردن وارد عراق و سپس قرارگاه اشرف کردند. بعدها مریم در نشست های عمومی پُز می داد و می گفت می دانید که ورود کامپیوتر به عراق ممنوع است ولی ما توانستیم این کامپیوتر ها را خریده والبته به سختی وارد عراق کنیم. وی نوید می داد که به زودی تعداد را زیادتر نیز خواهیم کرد تا به هر دسته نظامی یک کامپیوتر برسد!
آموزش کامپیوتر برای تمام اعضا به سرعت در دستور کار قرار گرفت. سپس نرم افزارهای مختلف بازی های جنگی کامپیوتری هم از بیرون خریداری و وارد ارتش رجوی شد. بدین ترتیب رجوی کامپیوترها را موقتاً هم شده جایگزین سلاحی کرد که سال ها با آن به هر شکل ممکن سینه مردم ایران را شکافته بود….

بررسی عملیات فروغ جاویدان از جنبه نظامی – قسمت دوم

… رجوی خود تشنه قدرت بود و با خیال بافی فکر می کرد حکومت ایران آنقدر ضعیف است که نمی تواند در برابر این حمله به قول خودش برق آسا ایستادگی کند! او به لحاظ اجتماعی هم برآورد درستی نداشت و به دروغ به ما گفته بود که از حمایت مردم ایران برخوردار می باشیم. او گفت وقتی وارد شهر بشویم مردم به حمایت سازمان می آیند و تعادل قوا به سود سازمان خواهد چرخید !
… بعد از ماجرای شکست عملیات خیلی از نیروها از سازمان جدا شدند و رجوی برای این که جلوی ریزش روزافزون را بگیرد بحثی پیش کشید به نام “تنگه و توحید” به اعضای سازمان گفت شما در ذهنتان تنگه ای داشتید اگر غیر از این بود از تنگه چهار زبر رد می شدید و در ادامه گفت با ایمان کامل به رهبری وارد عملیات نشدید. به همین خاطر خدا پس گردن شما زد و به قرارگاه اشرف برگرداند. وی در ادامه گفت: شما در درونتان بت هایی داشتید که آن را می پرستیدید هر زن مجاهد مردش را و هر مرد مجاهد زنش را معبود و بت خویش قرار داده بود. به من وصل نبودید به همین دلیل تمام عیار وارد جنگ نشدید خلاصه با سفسطه ایدئولوژیکی گناه را به گردن اعضایش انداخت و خودش را با رندی به در برد. و این چنین مناسبات فرقه ای را وارد فاز جدیدی کرد.

تازه شدن بحث سوءاستفاده‌ های جنسی رجوی از زنان تشکیلاتش

… سلطانی بار دیگر از فرایند کشاندن زنان به خوابگاه رجوی سخن گفت. او از ذهنیتی می ‌گوید که او به عنوان یک زن مجاهد در آغاز درباره مسعود رجوی و القائات ایدئولوژیکش درباره یگانه شدن زنان با رهبری داشت:
“من همواره فکر می ‌کردم همه این ها ایدئولوژیک است و فکر نمی ‌کردم که بار عملی داشته باشد که ما به طور واقعی به اتاق خواب مسعود رجوی برویم اما وقتی به چشم خودم دیدم که این موضوع جنبه فیزیکی یا عملی دارد هر آنچه در ذهنم نسبت به رهبری و نسبت به این مسیر وجود داشت، فرو ریخت.”
به نظر می ‌رسد که ماجرای کارشکنی‌ های عوامل مجاهدین خلق برای جلوگیری از حضور بتول سلطانی در آلبانی به ضرر تشکیلات تمام شده است. او هر روز در مصاحبه‌ ها و دیدارهایش از فساد موجود در تشکیلات رجوی می ‌گوید از این که رجوی باور داشت سقف اول سقف جنسی ست و اعضا باید از همسرانشان طلاق بگیرند و به طور واقعی با مسعود رجوی رابطه جنسی برقرار کنند. در کنار این افشاگری ‌ها هر روز شواهدی در فضای رسانه ‌ای منتشر می‌ شود که اسرار آن سوی دیوارهای قرارگاه اشرف از جمله مرگ‌ های مشکوک، سرکوب‌ های تشکیلاتی و فرارهای ناموفق در تشکیلات مریم رجوی را برای جامعه برملا می‌ کند. فضای رسانه ‌ای امروز قابل مقایسه با دهه شصت نیست.

کنترل فکر يا ذهن – قسمت پنجم

تخفیف وارونه: … تمام فرقه ‏ها بدون استثنا این شیوه را در مراحل اولیه‏ عضو‏گیری به کار می ‏گیرند. آن ها همچنین به هنگام جمع‌ آوری کمک مالی از این شیوه بیشترین استفاده را می‏ برند. در مجاهدین، بعد از کار توضیحی اولیه، از افرادی که جذب شده بودند، معمولاً نخست یک خواسته بزرگ مثل تمام وقت شدن در گروه، پرداخت کمک مالی بزرگ، و یا چند روز در هفته کار برای گروه خواسته می ‏شد و بعد از بهانه آوردن فرد مربوطه و ردّ این خواسته از جانب او، درخواست کمتری مطرح می ‏شد که در این صورت معمولاً جواب وی مثبت بود. برای مثال اگر واقعاً خواسته‏ مسئول مربوطه از فرد جذب شده این بود که او تمام وقت خود را در اختیار گروه بگذارد، نخست با یک کار توضیحی عاطفی و محکم از او می ‏خواستند که همه چیز را رها کرده و آماده رفتن به عراق و شرکت در جنگ شود، سپس وقتی او این خواسته را رد می‏ کرد، با او بحث تمام وقت شدن را مطرح می ‏کردند که تخفیف قابل توجهی بود چرا که حداقل کشته نمی ‏شد و سالم می‏ ماند….

تئوری انقلاب ایدئولوژیک مریم – قسمت چهل و یکم

دو مسأله در این ایام دغدغه اصلی مسئولین بود. نخست مسأله اخراج مجاهدین از عراق، دوم محمل سازی علت و چرایی نزدیک شدن به آمریکایی ها و لگد زدن به صدام.
اخراج از عراق به هرصورت قابل هضم بود و می شد مسعود را از این امر مبرّا دانست و بی گناه جلوه داد، اما ایجاد رابطه با آمریکا (در حالی که سازمان مجاهدین بر پایه نبرد با امپریالیسم بنیانگذاری شده و مجاهدین آن را «دشمن اصلی خلق های جهان» محسوب می کردند و اینک نزدیک ترین متحد مسعود یعنی صدام را هم ساقط کرده بود) به راحتی قابل توجیه نبود. به همین علت مسئولین را از بالا توجیه کرده بودند تا مدام بر سر هر موضوع مرتبط به آمریکا و عراق بگویند «به ما چه؟ هدف ما سرنگونی رژیم است، عراق ربطی به ما ندارد…». این قضیه به طور مستمر تکرار می شد تا ملکه ذهن شود و کسی در این تناقض نماند که چطور با دشمنِ خودمان و متحدمان به راحتی هم پیمان شدیم و صدام را که اینقدر دم از دفاع از وی می زدیم فراموش کردیم؟…

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا