نامه ای از طرف پدر و مادر پیر و دلشکسته
سلام پسرم حسین شجاعی من ومادرت از اینکه ازکشور عراق و آن زندان مدرن نجات پیدا کردید و به کشور آلبانی منتقل شدید واکنون یک قدم به آزادی نزدیک شدی بسیار خوشحالیم.البته انتظار داشتیم در حین انتقال شما اعلام جدایی کرده و از فرصت استفاده کنی و خودت را نجات بدهی و این همه از ما دور نشوی.
دلنوشته ای برای عمویم دراسارت رجویها فقط بمنظور یک تماس تلفنی
اینجانب فهیمه وحیدی سپهر دلنوشته ای برای عمویم محمود وحیدی سپهر مینویسم و خواستار این هستم که بتوانم ارتباط تلفنی با وی داشته باشم،عموی عزیزم اکنون که این نامه را برایت مینویسم ۳۳ ساله هستم و سخت دلتنگ شما…. سالیان با یک عکس یادگاری که توبغل شما هستم با گریه وغصه روزگارمیگذارنم….
نامه مرحومه خانم فریبا سرخی به برادرش احمد چند روز قبل از فوتش
احمد جان برادر خوبم من به همراه فرزندانم و دیگر خواهران و برادرانت و تمامی اعضای خانواده به تو سلام می کنم. سلامی به بلندی سالهای فراق تو، سلامی از صمیم قلب، سلامی به گرمی آفتاب…
نامه ی خانم فاطمه شکوری به فرزند گرفتارش اسداله فیاضی در کمپ آلبانی
سلام اسداله جان. خوب هستی. من نگران تو پسرم هستم.سال هاست چشم انتظار دیدار با تو ماندم. چتد بار برای دیدار تو به عراق آمدم. درآنجا نتوانستم با شما دیدار کنم. بعد از آن پسر جانم. من پای تلفن نشستم که شاید برای من زنگ بزنی وموقعی که به آلبانی رفتی باخبر شدم. خوشحال بودم که مثل عراق دراسارت نخواهی بود بلکه آزاد هستی ولی چند ماه از آن موقعی که گذشت دیدم برای من زنگ نزدی نگرانی من بیشتر شده است.
با سلام به برادر عزیزم حشمت الله کاربخش
حشمت عزیز برادرم امیدوارم همیشه خوب و خرم باشی این دومین نامه است که برایت می نویسم هرچند تاکنون پاسخی از تو نگرفتم اما من وظیفه خودم می دانم که همواره برایت نامه بنویسم چرا که من برای دل خودم وهمچنین دل مادرمان می نویسم برای اینکه تورا دوست داریم.حشمت عزیز این روزها دلم حسابی برایت تنگ شده بطوریکه می گویم ای کاش حشمت درهمان عراق می ماند می دانی چرا؟!
سلام به برادر نازنینم حیدر پیرزادی ساکن در کشور آلبانی
حیدر جان برادر عزیزم سلام، سال 95 هم دارد تمام می شود الان قریب به سی و چهارمین بهار است که تو در جمع خانواده نیستی حیدر عزیز بخدا همه ما تورا از جان و دل دوست داریم نمی دانی وقتی همه ما برای جشن ایام نوروز دورهم جمع می شویم چقدر از تو یاد می کنیم و این احساس را داریم که جشنمان کامل نیست چون تو دربین ما حضور نداری.
حرف های دل پدر و مادری چشم انتظار
بارها همراه مریم به دیدنت در اشرف و لیبرتی آمدیم ولی متاسفانه دریغ از یک ملاقات کوتاه ؛ مریم بسیار غمگین وافسرده شده او تنها آرزویش دیدار مجدد تو هست.
نامه مسعود بیداری به برادرش محمود؛ اسیر فرقه رجوی
اما متاسفانه الان حدود یک سال ازرفتن تو گذشته ولی خبری ازتماس تو نیست. به همین خاطرحقیقتا نگران هستیم. برادرجان شنیدم تعدادی ازدوستانت با خانواده های خود ارتباط گرفتند وآنها را خوشحال کردند. تو چرا چنین نمی کنی؟! ما هم ازتو خواهش می کنیم که هرطور شده با ما تماس بگیر. به خدا ما هم به عنوان خانواده ات نگرانیم. حداقل شنیدن صدایت را ازما دریغ نکن. پس لطفا هرطورشده ما را ازاحوال خودت با خبرکن. متاسفانه ما که الان به تو دسترسی نداریم. عزیز دل مطمئن باش که تو می توانی روی کمک خانواده ات حساب کنی…
دلنوشته ای دیگر از نادر زارع به برادرش فریدون اسیر در فرقه رجوی
فریدون جان سلام، برادر خسته و رنج کشیده ام سلام. برادرم الان این چندمین باراست که برایت نوشتم البته بازهم خواهم نوشت آنقدرکه شاید یکی ازآنها به طریقی ازدیواری که دورتا دور تو کشیدند عبور کرده و به دستت برسد.
نامه ای از یک برادر به خواهر اسیرش در فرقه رجوی
خواهرعزیزم بهرحال الان مهم این است که بتوانی برای خودت تصمیم جدی بگیری. نمی گویم که حتما به ایران برگرد بلکه به هرکشوری که دوست داری برو اما واقعا نگذار بیش ازاین زندگی ات خراب شود
نامه خانواده مجید اشک خونی به سازمان ملل
از سال 1369 ملحق به سازمان مجاهدین خلق ایران شده ودراین مدت 26 سال فقط یکبار والده توانسته ملاقات کوتاهی داشته باشد. لذا والده وتمام افراد خانواده خواستار ملاقات وارتباط هستند. لذا دراین مورد نیازمند مساعدت ابواب جمعی این سازمان رئوف وانسان دوست میباشند.
نامه ای به یک برادر
لفته جان از تو خواهش می کنم هرطور شده سعی کن با من تماس بگیر تا نگرانی ما برطرف و مادرمان هم کمی آسوده خاطر شود. برادرعزیزم درپایان برایت بهترین آرزوها را داریم