بصیرت بازیافته – قسمت هشتم
واقعا من ازسرساده لوحی واعتماد مطلقی که دردستگاه مغزشویی به سازمان داشتم بی آنکه کمترین شکی به وعده های دروغین مهوش سپهری داشته باشم قبول کردم وترتیب اعزام من به اتفاق گروهی دیگربه عراق ریخته شد وازآلمان عازم خاک اردن شدیم تا ازآنجا با خودرو به عراق بازگردانده شویم. به مجرد ورود به پایگاهی دراردن که مسولیت آن با حوری سیدی بود دستورداده شد که کت وشلواروپیراهن شخصی را تحویل انبارداده ویکدست لباس فرم برای داخل پایگاه ویک دست لباس عربی (برای عادی سازی درمسیراردن به عراق) برای اعزام به عراق تحویل بگیریم وبدین صورت درهمین نقطه فهمیدیم که جملگی کلک خوردیم ومجددا بی آنکه بخواهیم توسط رجوی به عراق دپورت شدیم.
رستم آلبوغبیش: خاطرات تلخ دوران اسارت در فرقه رجوی – قسمت سوم
تا قبل ازعملیات به اصطلاح مروارید رجوی فقط لایه های بالای فرقه را وارد انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک کرده بودند.اما با بالا گرفتن موج تناقضات اعضا دردرون فرقه بخصوص بعد ازعملیات وآشکارشدن دروغ های رجوی حدودا سال 71یا 72 بود که سران فرقه ابتدا تعدادی ازاعضای معترض به اقدامات رجوی را به زندانهای چک امنیتی فرستادند
بصیرت بازیافته – قسمت هفتم
همچنانکه فوقا اشاره کردم بعد از تجاوز رژیم صدام به خاک کویت ومتعاقب آن، حملات بسیارشدید قوای آمریکایی با همیاری 32 کشورجهان ازجمله کشورانگلیس علیه عراق که فقط مردم محروم و بیدفاع عراق قربانیان آن بودند، ارتش شکننده صدام بتدریج متلاشی شد و صدام با توان نظامی ضعیف، عملا نمی توانست پاسخگوی تهاجمات هوایی آمریکا وچه بسا تهاجمات احتمالی زمینی برآید. لذا با توسل به سازمان مجاهدین، نیروهای خودرا ازمناطق شمالی کشوربه مناطق جنوبی گسیل داشت وبدین طریق ارتش آزادیبخش! رجوی، جایگزین ارتش صدام درمناطق شمالی عراق بمنظورسرکوب نیروهای بومی وخصوصا گروهای کردی شد و عملا درآن برهه، کمک قابل توجهی به بقای صدام داشت که امروزبایستی پاسخگوی آن جنایات باشد.
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت هشتم
اگر به سوابق موجود در سازمان نگاه کنیم انقلاب را برای همین اسرا اعلام کرد و گفت این انقلاب برای اردوگاهی ها می باشد و درمان درد شما همین انقلاب است و هر چی بعد از این پیش آید به پای انقلاب می کشانند حتی اگر یکی می گفت سر استراتژیک سازمان حرف دارم و یا در تشکیلات به یکی از مسئولین انتقاد دارم سریعاً به نفر می گفتند مشکل تو «زن» است نه خط مشی تشکیلات سازمان.
رستم آلبوغبیش:خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت دوم
تعدادی را به قرارگاه دیگری در”دبس”که مربوط به فرقه برده بودند!! متاسفانه من براثر مغزشویی های سران فرقه به نمایندگان صلیب گفتم چون ممکن است بعد ازبازگشت به ایران اعدام شوم می خواهم بمانم! اما تعداد زیادی ازاسرا که بهترازمن وبقیه به فریبکاریها ودروغ های سران فرقه پی برده بودند خوشبختانه توانستند همراه با نمایندگان صلیب سرخ ازکمپ اشرف خارج شوند تا درجریان تبادل به ایران بازگردند. متاسفانه بعد ازاتمام تبادل اسرا فکر می کردیم که دیگر راه بازگشتی برایمان متصور نیست!!
بصیرت بازیافته – قسمت ششم
ما جملگی براساس یک سناریوی ساخته وپرداخته شده سازمان که برایمان دیکته میکردند، تلاش کردیم که با بیان خاطرات ازصحنه های دروغین اثبات کنیم که شاهد حضورفعالانه علی زرکش که النهایه منجربه شهادت دررکاب رجوی! شده است را بوده ایم وبدینوسیله اعلام شودکه برخلاف ادعاهای مغرضین، علی زرکش نه تنها بتوسط خودسازمان کشته نشده، بلکه درصفوف سازمان شهید هم شده است.
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت هفتم
رجوی در آن زمان که مست تثبیت خود در عراق بود امروز در یک کمپ خودش را زندانی کرده و به آن هم افتخار می کند. در اینجا باید گفت آقای رجوی مزدوری افتخار نیست بلکه می بایست آن موقع یک هدف را از دست نمی دادید حتی اگر به نابودی گروه شما تمام می شد، آیا آبرومندتر نبود که صدام بعد از آن داستان شما را از خاک خود اخراج می کرد، حداقل شما امروزبه دست خودت زندانی نبودی و در یک کشور دیگر، هم نیروها و هم خودت آبرومندانه از حقوق خود بهره مند بودی ولی الان حرفی برای گفتن نداری
رستم آلبوغبیش:خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت اول
درنهایت آنها به عنوان ماموران شیطان که معلوم بود خیلی خوب هم درمکتب او درس فریبکاری وشیادی را آموخته بودند طی چندین نوبت رفت وآمد به اردوگاه وایراد سخنرانی فریبنده والبته با سوء استفاده ازشرایط بد اردوگاه وضعف ما متاسفانه توانستند عده ای ازاسرا ازجمله اینجانب را که به واقع هیچ شناختی نسبت به این فرقه نداشتیم فریب داده وبا خود به کمپ فرقه به نام اشرف ببرند وبه واقع نمی دانستیم که تازه این آغازیک اسارت دیگر است…
بصیرت بازیافته – قسمت چهارم
عملیات بی حاصل گردانی وحتی قرارگاهی رجوی را برآن داشت که درسطحی بالاتر و گسترده تر بخواهد در هماهنگی با صدام ماکزیمم فشاررا برنیروها ومرزبانان غیورایران بیاورد وبه زعم خودش راه را برای یک عملیات سرنگونی! بازکند. لذا درملاقات با صدام وافسران مخابرات واستخبارات وبا دریافت انبوه تسهیلات جنگی درصدد برآمد که دست به عملیات گسترده مشترک با استفاده ازتمام پتانسیل قرارگاههای موجود درجبهه های مختلف درکنارارتش صدام بزند که دراین راستا تمام نیروهای خود را درقرارگاه اشرف متمرکزکرد و راسا با تشکیل جلسه دربزرگترین سالن اجتماعات اشرف (چند دوبلکس پیوسته) خبرعملیات موسوم به آفتاب را به نیروهای خودش داد.
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت سوم
در آن زمان من به خاطر مجروحی پا نتوانستم جدا شوم و همان باعث شد 17سال از عمرم در آن قرارگاه سپری شود ولی در همان موقع برای من و خیلی هاروشن شد که سازمان خط مزدوری را پیش گرفته است. در آن زمان حدود 2هزار نفر جدا شدند و بعد از آن جدا شده ها هرگز به خارج نرفتند تا اینکه صدام سرنگون شد وبه همین خاطر بعضی جنایات فراموش شد و یا طوری وانمود کردند که مردم عراق هم جزئی از رژیم است یعنی آنقدر اعتماد را سلب کرده بودند که کسی نمیتوانست فرار کندویا خودش را تسلیم آنها نماید اگر چه درپیام های رهبر سازمان می آمد که شما با خون خودتان وکشتن دیگران (مزدوران) ارتش آزادی بخش را درعراق بیمه کردید که من وامثال من بعد ها متوجه شدیم که با کشتن کردها، رجوی در نزد صدام خودشیرینی می کرد تا به بهای این مزدروی تمام عیار خود، کاخ های افسانه ای بسازد وما را تبدیل به برده هایی کرد تا نتوانیم برای خود اراده داشته باشیم!
بصیرت بازیافته – قسمت سوم
مطابق طرح, عملیات با عبورازراههای سخت وصعب وصخره ای واستقراردرنزدیکی پایگاه درحالیکه نیروهای ایرانی مطلقا احتمال حمله مجدد را نمی دادند,غافلگیرانه شروع شد وپس ازآتش اولیه دسته نفوذ توانست خودرا به داخل سنگرهای سربازان رسانده وبا به شهادت رساندن شماری ازآنان , 11 نفررا به اسارت خود درآورند و النهایه تحت پوشش آتش توپخانه عراقی سریعا اقدام به ترک منطقه وعقب نشینی وبازگشت به حجاب بنمایند. خودم با گروه تحت مسولیتم درحدفاصل حجاب ونقطه عملیات بعنوان گروه حفاظت منطقه استقرارداشتم وطبق طرح می بایست تا پایان عقب نشینی نیروها ورسیدن به نقطه الحاق درموضع خود درانتظار می ماندیم. دراین وانفسا که نیروها خام خیالانه وسرمست ازپیروزی درخط الراس به عقب نشینی مشغول بودند با شلیک اولین گلوله تانک ازپایگاه سورین متلاشی شده ودرجا پنج نفرکشته و دومجروح دادند که حالشان بسیاروخیم بود.
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت دوم
در همین رابطه شاهد بودم که یک یگان توپخانه و تانک در سه راهی کیفری مستقر بودند وقتی شورشیان ضد بعثی و مردم کرد به سمت شهر سلیمان بک حرکت کرده بودند آنها را به توپ و گلوله بستند و آنان را قتل عام کردند یکی از اعضای با سابقه فرقه فردی به نام سعید منوچهری با آب و تاب برایمان تعریف می کرد که ما به دستور فرماندهان به سمت ارتفاعات طوز حمله کردیم وقتی کردها عقب نشینی می کردند یکی از کردها که زخمی و عقب تر از بقیه حرکت می کرد را دنبال کردیم و با ام تی ال بی از روی سرش رد شدیم!!