دوشنبه, ۲۴ آذر , ۱۴۰۴
بصیرت بازیافته – قسمت سوم 11 بهمن 1393

بصیرت بازیافته – قسمت سوم

مطابق طرح, عملیات با عبورازراههای سخت وصعب وصخره ای واستقراردرنزدیکی پایگاه درحالیکه نیروهای ایرانی مطلقا احتمال حمله مجدد را نمی دادند,غافلگیرانه شروع شد وپس ازآتش اولیه دسته نفوذ توانست خودرا به داخل سنگرهای سربازان رسانده وبا به شهادت رساندن شماری ازآنان , 11 نفررا به اسارت خود درآورند و النهایه تحت پوشش آتش توپخانه عراقی سریعا اقدام به ترک منطقه وعقب نشینی وبازگشت به حجاب بنمایند. خودم با گروه تحت مسولیتم درحدفاصل حجاب ونقطه عملیات بعنوان گروه حفاظت منطقه استقرارداشتم وطبق طرح می بایست تا پایان عقب نشینی نیروها ورسیدن به نقطه الحاق درموضع خود درانتظار می ماندیم. دراین وانفسا که نیروها خام خیالانه وسرمست ازپیروزی درخط الراس به عقب نشینی مشغول بودند با شلیک اولین گلوله تانک ازپایگاه سورین متلاشی شده ودرجا پنج نفرکشته و دومجروح دادند که حالشان بسیاروخیم بود.

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت دوم 09 بهمن 1393

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت دوم

در همین رابطه شاهد بودم که یک یگان توپخانه و تانک در سه راهی کیفری مستقر بودند وقتی شورشیان ضد بعثی و مردم کرد به سمت شهر سلیمان بک حرکت کرده بودند آنها را به توپ و گلوله بستند و آنان را قتل عام کردند یکی از اعضای با سابقه فرقه فردی به نام سعید منوچهری با آب و تاب برایمان تعریف می کرد که ما به دستور فرماندهان به سمت ارتفاعات طوز حمله کردیم وقتی کردها عقب نشینی می کردند یکی از کردها که زخمی و عقب تر از بقیه حرکت می کرد را دنبال کردیم و با ام تی ال بی از روی سرش رد شدیم!!

بصیرت بازیافته – قسمت اول 01 بهمن 1393

بصیرت بازیافته – قسمت اول

به موجب افزایش فعالیتم درصفوف سازمان طبعا مثل قبل نمی توانستم به درس وتحصیل بپردازم طوریکه سطح نمراتم به نسبت قبل افت قابل توجهی داشت وازاین حیث ازجانب خانواده ام مستمرا تحت فشاربودم که ارتباطم با سازمان را قطع کرده وبا موفقیت درتحصیلاتم درفکرآینده ام باشم ولیکن بتدریج دراثرمغزشویی بیش ازپیش شیفته سازمان شده بودم وحاضربودم شبانه روزدرخیابانها مشغول فروش نشریه ودیگرفعالیتهای تبلیغی آشوب طلبانه باشم وبیمی نداشتم که ازدرس وتحصیل عقب بیفتم ومتحمل هرعواقبی بشوم.

از یادداشت های سیروس غضنفری – قسمت اول 30 دی 1393

از یادداشت های سیروس غضنفری – قسمت اول

سال 69 عراق به کویت حمله کرد و حدوداً 3 ساعت کویت توسط ارتش صدام اشغال شد و در آن زمان تازه از آموزشهای سیاسی و تشکیلاتی مریم چرا؟، راحت شده بودیم که یک مرتبه این خبر بین نفرات پیچید. آن موقع ساعت 2 شب بود که من بازیهای المپیک را تماشا می کردم که یک مرتبه مسئول تابلو بولتن خبر فوری را زد چند ساعت بعد خبرهای دیگر، خلاصه ما تا ساعت 30/4 خبرها را خواندیم و صبح یک پیام از طرف مسعود رجوی برای همه در سالن غذاخوری خوانده شد. دراین پیام 3 جمله را می شد دریافت که عبارت از این بود: شما با انقلاب خواهر مریم چرا؟، پا به میدان جنگ گذاشتید و می خواهید مثل مریم از آتش عبور کنید

خاطرات مجتبی پور رحیم؛ یک بازگشتی از چنگال رجوی 29 دی 1393

خاطرات مجتبی پور رحیم؛ یک بازگشتی از چنگال رجوی

امروز من می خواهم این را به رجوی بگویم که ماها نه تنها که پیروز شدیم و از آن تشکیلات دروغین و ضد انسانی و عوام فریب توانستیم به یاری خدا جان بدر بردیم و امروز ماها هستیم که تک تک روی جنازه های شما می ایستیم و با افتخار فریاد می زنیم که خدا را شاکریم که شریک این همه خیانت و جنایت در حق ملت ایران نبودیم و ملت ما با بیداری و هوشیاری کامل فرزندان خودشان را از صف شما یزیدیان زمان جدا کردند،و امروز من با دیدن بچه ام به زندگی امیدوارم چیزی که تو از همه گرفتید و برای به قدرت رسیدن خودت حرام می دانستید

اسیران بیمارساکن لیبرتی قربانی دروغ و شیادی های فرقه رجوی 16 دی 1393

اسیران بیمارساکن لیبرتی قربانی دروغ و شیادی های فرقه رجوی

یکی از خصایص ضدانسانی فرقه تروریستی رجوی دروغگویی و هوچیگری درنشر اخبار دروغ درمورد وضعیت جسمی وروحی اعضای خود بخصوص درمورد رسیدگی ومداوای اعضایی که بیمار و یا مجروح هستند می باشد سران این فرقه جنایتکار اسیرکش با یک دروغپردازی مضحک بطور مرتب از طریق شورای دست ساز خود عنوان می کند که ارتش و دولت عراق درانتقال بیماران و مجروحان فرقه کارشکنی می کند!! تا به نحوی جنایتی که خود در حق اسیران بیمار روا می دارد را بپوشانند

فائزه خانم آیا مرا بیاد می آوری؟ من زهرا میرباقری هستم! 09 دی 1393

فائزه خانم آیا مرا بیاد می آوری؟ من زهرا میرباقری هستم!

با اینکه پرده گوش چپم در اثر رفتارهای سرکوبگرانه در مناسبات فاشیستی رجوی پاره شده و به عفونت سختی دچار شده بودم، آنها از بردن من نزد پزشک و دادن دارو خودداری می کردند. همان زمان زهره قائمی توسط فاطمه همدانی به من پیام رساند که:”ما برای خودمان بریده ایم که تو بمیری!”. و بدینوسیله حکم مرگ مرا صادر کردند!.

یک خاطره از یک سوژه نشست حوض در حضور رجوی 13 آذر 1393

یک خاطره از یک سوژه نشست حوض در حضور رجوی

جواد درمانده و وامانده گفت من نمی دانم اکنون در این جا چطور این کاررا ثابت کنم. رجوی به جمع گفت کسی پیشنهادی دارد. یک دفعه فردی به نام طاهر سلجوقی از مسئولین بلند شد و گفت جواد برای خرد کردن شخصیت خود و اینکه به خود ثابت کند که چیزی برای از دست دادن ندارد مثل سگ عو عو کند تا اینگونه تمامی پل های پشت سرخودرا با دنیای فردیت و شخصیت کاذب خود خراب نماید و اینگونه رها شود وقتی جواد این کار را بکند در آینده اگر مسئله دار هم شود این کار هرز و تضمین اوست که خودش برای خودش ساخته و عقبگرد نمی کند.

خاموشی در تشکیلات رجوی 03 آذر 1393

خاموشی در تشکیلات رجوی

این بود خاطره من از بلوف زدن رجوی که خود را پیرو امام حسین (ع) میداند و معنی چراغ خاموش کردن در فرقۀ مخوف رجوی یعنی خاموشی مطلق، مرگ،شکنجه و خروج ممنوع و به عبارتی”هرکه با ما نیست بر ما ست”.و بعد از مدتی متوجه شدم شانس با من یار بود چون تعدادی نیز از نیروها بعد از انصراف،بعنوان اینکه به مرز ایران منتقل میشوند در منطقه ای نامعلوم به رگبار بسته شده بودند و کشته شدند که خبرش درون تشکیلات با این موضوع که هنگام رهایی و ورود به وطن،در مرز توسط سپاه پاسداران به رگبار بسته شدند بولتنی شد.و به این شیوه، تعدادی از نیروها را اغفال میکردند و از تعدادی که نسبتا” آگاه بودند ذره چشم می گرفتتند وبدرستیکه رجوی یزید صفت،دشمن بشریت و آزادگی ست

فریب، نیرنگ و دروغ تاکتیک فرقه رجوی برای جذب نیرو 28 مهر 1393

فریب، نیرنگ و دروغ تاکتیک فرقه رجوی برای جذب نیرو

یکی دیگر ازمسئولیت های ما در دوبی فعالیت درملاء ایرانیان مقیم دوبی بود،ویا درمیادین عمومی شهر ایرانی هایی که بیکار بودند را شناسایی می کردیم،در مرحله اول ضمن برخورد مناسب همراه با احساس همدردی بعنوان یک هموطن به آنها وعده های دروغین ایجاد کار وتجارت،تورهای تفریحی واقامت درکشورهای اروپایی را می دادیم!! بازنفراتی که دراین مرحله هم فریب خورده وجذب می شدند ابتدا به مقر منتقل می کردیم که مسئولین انتقال بعد ازتوجیهات اولیه سریعا آنها را به عراق وکمپ اشرف می فرستادند

دیدن موردى که ذهنم را روى جنایات رجوى کنجکاو کرد 26 مهر 1393

دیدن موردى که ذهنم را روى جنایات رجوى کنجکاو کرد

رجوى بی نهایت از این اپیدمى (محفل) که در تشکیلات رواج پیدا کرده و همه اش هم بر اثر کجروى خط و خطوط رهبرى بود، میترسید و بحث محفل در درون مناسبات راه انداخت و زیر همین پوشش، سخت گیرانه ترین فشارها و محدودیتها را روى اعضاء پیاده کرد و ترس را در تشکیلات نهادینه کرد که به اصطلاح جلوى درز خبرها را بگیرد. اما کور خوانده بود و هر چه محدودیت بیشتر ایجاد میکرد، بیشتر افرادش بصورت مخفى به محفل رو میآوردند و بیشتر دست سازمان در جنایت براى افراد رو میشد. این محدودیت، یکى از پارامترهاى ذهنى ام بود که به واقعیت آنچه که دیده و شنیده بودم، مهر تأیید می زد

شلوغکاری مجاهدین در تیر و مرداد ۸۸ 24 مهر 1393

شلوغکاری مجاهدین در تیر و مرداد ۸۸

با برنامه ریزی از قبل که ما هم از آن اطلاعی نداشتیم به ما گفته شد که جلوی آنها بایستید و ما هم جلوی درب ایستاده بودیم که ناگهان مجدد صدای نکره معصومه به گوش رسید که گفت میکشم میکشم آنکه برادرم را کشت که گویا در محل دیگری در همان زمان درگیری شده بود که ما از آن اطلاع نداشتیم که به معصومه اطلاع داده بودند و اون هم همه ما نفرات را هیستریک کرد که باعث بهم زدن اوضاع شد و سربازان عراقی هم شروع به آبپاشی کردند وتعدادی هم که زیاد شلوغ کردند را دستگیر کردند و بعد از اینکه دیدند که جلوی درب شلوغ شده نفراتی را که دستگیر کردند با خود برده بودند و جالب هم این بود با اینکه میگفتند که خبری نیست

blank
blank
blank