از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت نوزدهم
در زمان جنگ خلیج بعضی از شکنجه گران درداخل سازمان چنانچه در بسیاری از کتابها نوشته شده مثل ابوالقاسم رضائی و غیره بودند که اگر کسی به تناقضات اعتراض می کرد نفر را به نام ماموریت بیرون برده و شکنجه می کردند طوری که ناچار می شد از ترس جانش به هر چه که سران فرقه می گویند تن بدهد و این داستان تمام شدنی نبود
رستم آلبوغبیش – خاطرات دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت پایانی
دوهفته ای گذشت تا من کم کم باورم شد که ازدروغ هائیکه سران فرقه درمورد این هتل برای ما بافته بودند خبری نیست.تا اینکه بعد ازچندروزیکی دیگرازماموران عراقی نزد من آمد ابتدا گفت خوش آمدی، خوب استراحت کردی،مشکل ویا کمبودی نداری؟ بعد گفت تا چند روزدیگر نمایندگان کمیساریا وصلیب نزد تو خوهند آمد همچنین چون شما شهروند ایرانی هستی قراراست که نماینده ای ازطرف سفارت ایران برای حل مشکلات وشنیدن خواسته هایت به اینجا بیآئید با هرکدام که تمایل داشتی می توانی صحبت کنی وهیچ اجباری هم نیست هروقت موافقت کردی به ما اطلاع بده.من جواب دادم که اگردیدارنماینده سفارت ایران با من فقط بحث حل مشکلات من است مشکلی نیست.وبعد ازآن خداحافظی کرد ورفت.
خاطرات احسان بیدی ـ قسمت اول
اگر چه هنوز در ذهنم سوالاتی بود که هنوز پاسخ نگرفته بودم و همواره با خودم درجنگ بودم. تا اینکه بعد از مدتی رابط سازمان امد و دوباره ارتباطم شکل گرفت ولی وقتی با افراد سازمان چهره به چهره می شدم و به چشم های آنها نگاه میکردم، عدم صداقت می دیدم. دلم قرص نبود که بروم و میگفتم احسان اینها همه اش دروغ است ولی باز میگفتم اگر یک لحظه درست باشه چی؟
خاطره ای درباره یکی از محصولات باصطلاح انقلاب مسعود و مریم
در سال 70 که کلیه مراکز سه گانه آن زمان مبنی بر مرکز 10 و 11 و 12 در منطقه امام ویس و معین در حال تمرین و مانور بودند. علی نقی حداد با اسم مستعار کمال که آن زمان فرمانده لشگر بود با این زن رابطه دوستی برقرار می کند و به این زن تجاوز می کند و پروین سریر حامله می شود. در آن زمان محمدرضا طامهی و محسن مقدری که فرمانده گردان و تحت مسئولیت علی نقی حداد بودند از این موضوع مطلع بودند ولی چیزی نگفتند. بعد از مدتی موضوع برای رقیه عباسی، شیوا صادق و عذرا علوی طالقانی و مریم و مسعود علنی شد. چون موضوع خیلی حیثیتی بود و بحث اعتبار و ابروی اعضای هیئت اجرای سازمان بود. پروین توسط رقیه عباسی و شیوا صادق و عذرا طالقانی به قتل رسید. جسد او را داخل یک آمبولانس قرار دادند و با این توجیه که مسموم شده است او به را بغداد منتقل کردند. (سال 1371) و بعد مخفیانه او را در مزار مروارید دفن کردند
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت هجدهم
من به آن دسته از بچه های اسیر که الان هم در نزد فرقه هستند و دست های خود را برای دادن شعار مشت می کنند آن دست هایی که در آن زمان که من هم در داخل با آنها بودم و باهم برای شعار بلند می کردیم، همان دست ها باید خود به کمک مغزهایشان راه را انتخاب کنند چنانکه ما کردیم والان با آگاهی کامل راه خود را باز کرده وزندگی خود را دردنیای بدون سران وفشار سران فرقه به پیش می بریم وامیدوارم شما هم قبل از امضای حکم مرگتان به دست مسعود راه خود را جدا کنید چرا که این تنها راه شما ست.
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت هفدهم
خودسوزی , خود کشی , دعوا و… سراپای تشکیلات رجوی را فراگرفت و چون درب بسته بود و قولی که به نفرات داده بودند عملی نشده بود و ایدئولوژی چپ مارکسیست وجود خارجی نداشت وتنها رابطه فرقه ای در مناسبات بود که لمس میشد , دیگر نیاز نبود بگویی سازمان وجود ندارد و ما مثل فرقه ها هستیم چون همه چیز روشن و واضح بود و از تناقضات همه روشن بود که دیگر ایدئولوژی روی نفرات تاثیر ندارد. اگرچه مریم , مسعود را به عنوان رهبرعقیدتی معرفی کرده بود اما چاقوی رهبری عقیدتی دیگر برش نداشت چرا؟
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت شانزدهم
بند”ش” یعنی هزار عضو شورای رهبری سازمان که کل زنان در آن هزارتا نیست ولی این عواقب را داشت که هر کس برای حفظ جان خود تلاش کند که در ماموریتهایی که در پیش بود کشته نشود، چون این انقلابی نبود که سازمان توضیح می داد چرا که کنار زدن یک عنصر و آوردن عنصر دیگر انقلاب نامیده نمی شود یعنی برابری زن و مرد با این کار تأمین نمی شد ودروغی بیش نبود.آیا مردان تحت سیطره باشند خوب است؟! این جا عوض کردن قلابی که برابری زن ومرد نیست!
یک خاطره از مناسبات فرقه ای رجوی
فهیمه گفت: پس بذارید که دوستم هم بیاورم و رفت از سمت راست درب راباز کرد و یک گربه خیلی کپل و بزرگ را بغل کردو باخودش آورد. وکلی ذوق این گربه را میکرد. این در شرایطی بودکه این گونه کارها و داشتن این گونه حیوانات چیزی در حد و اندازه های یک خیال فقط برای نفرات عادی بود! بعد از این داستان بود که همان شخص و خیلی از نفرات دیگر از این کار فهیمه اروانی مسئله دار شده بودند و میگفتندکه چطور به ما که میرسد برای پر کردن حفره های ذهنی و ایدئولوژیکی است ولی برای فهیمه اروانی اشکال ندارد؟!
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت پانزدهم
اوج این انقلاب زمانی شد که رجوی دید همه مثل خودش غرق مسائل جنسی نیستند و برای اثبات خود دست به مارک زدن کرد و صحنه های جداسازی با نام ماموریت و یا همان وارد شدن تمام نفرات به انقلاب با شعار خنثی سازی شعبه سپاه پاسداران در درون تشکیلات شروع شد. و این بحث برای کسانی که زندانی سیاسی و هوادار بودند خیلی خوب وخوشایند بود. اول نفراتی راکه بعد از سی خرداد دستگیر شده بودند ولی چندان شناخته و یا لو نرفته بوده و سریع آزاد شده بودند، دچار دردسر شدند!
ابر فرقه – قسمت سیزدهم
با این تلقینات واقعا هم کم کم باین باور می رسیدیم که ما این طرز زندگی را خود انتخاب کردیم و اگر کسی از بیرون می گفت: که شما بازسازی فکری و مغز شویی شدید. در جواب، قاطعانه می گفتیم که: نه، نه، من داوطلبانه انتخاب کردم. و فرقه نیز برای جا انداختن این” افسانه داوطلب بودن” تلاش زیادی کرده و اصرار مکرر دارند که هیچ عضوی بر خلاف میل خود در فرقه نگاه داشته نشده است و متأسفانه این حرف درست بود. اما، هیچ یک از ما، هیچ گاه، فرصت انتخاب مجددی به دور از شرایط فرقه نداشتیم.
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت چهاردهم
رجوی بعد از مدتی مجدداً یک انقلاب درونی دیگری را معرفی کرد به نام بند”ح” , که اگر پرسیده شود یعنی چه؟ به گفته خود مسعود بند”ح” از حرز می آید وحرز هر فرد در مناسبات، بودن زن در بالا سرش (مسئولش) می باشد و برای آب بندی انقلاب مریم زن مسئول برای هرفرد تشکیلاتی حرز می شد , به زبان ساده برای ماندن در مناسبات، رجوی شگرد تازه ای داشت
رستم آلبوغبیش – خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت هشتم
براساس تحلیل های کشکی رجوی سران فرقه موقع شروع جابجایی و دربین جابجایی گروهها به عمد بهانه گیری می کردند،مثلا ظاهرا توافق شده بوده هروسیله ای که فرقه می خواهد به لیبرتی ببرد می بایست توسط مامورین عراقی ویا نمایندگان سازمان ملل چک وبازرسی شوند،چون آنها به فرقه اعتماد نداشتند،بعنوان نمونه سران فرقه کانکسی که ازداخل کمپ سوار برتریلی ودرب آن را قفل کرده بودند،جلوی درب که رسید به بازرسان اجازه بازرسی داخل آن را نمی دادند