جمعه, ۲۱ آذر , ۱۴۰۴
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت چهاردهم 14 اردیبهشت 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت چهاردهم

رویاهای من در زندان انفرادی … باز به آن اتاق تنهائی ها و غریبی ها برگردانده شدم. از گوشه پنجره منفذی کوچک بود به سمت ضلع شرق و دشت های اطراف آن. بزرگترین تفریح من در آن 6 ماه زندان انفرادی در اشرف، ایستادن درپشت آن سوراخ رو به بیرون و تصور هواخوری در بیرون […]

خاطرات شهرام بهادری – قسمت سوم 14 اردیبهشت 1398

خاطرات شهرام بهادری – قسمت سوم

تیف! در داخل قرارگاه تیف در داخل قرارگاه اشرف بود که آمریکاییها در آنجا بودند و نفراتی که از پیش مجاهدین می خواستند بروند یا موفق به فرار می شدند به آن محل می رفتند. در دوره ای که نفرات خیلی آنجا را ترک می کردند همگی در آن محل جمع می شدند. متاسفانه من […]

داستان اسارتم توسط نیروهای عراقی 12 اردیبهشت 1398

داستان اسارتم توسط نیروهای عراقی

برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند ـ قسمت ششم برای چند لحظه ای اطرافم را زیر چشمی نگاه کردم متوجه شدم که هیچ کس نیست چرا؟ واقعیت این بود که درسته من ودوستم اسیر شدیم.بطور همزمان حدود12 نیروی عراقی به سمت ما هجوم آوردند.البته بعد از چند دقیقه متوجه شدم که چند […]

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت سیزدهم 11 اردیبهشت 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت سیزدهم

بازجوئی های شبانه در زندان شروع شد … در زندان مجاهدین هواخوری مطلقا وجود نداشت، مطلقا! یعنی دو دقیقه در روز هم اجازه نداشتی در زیر نور خورشید بایستی! یکماه بود در تنهائی غریبانه و مظلومانه خودم در زندان مجاهدین، با بی گناهی خودم می سوختم و می ساختم. صحبت نکردن و ساکت ماندن هم […]

خاطرات علی امانی (جدا شده از فرقه ی رجوی) – قسمت دوم 10 اردیبهشت 1398

خاطرات علی امانی (جدا شده از فرقه ی رجوی) – قسمت دوم

بند” ه” مشکلات خود درباره زنها ….. بند”ه” مسئول شدن زنها و برداشتن فرماندهان مرد و آوردن به پایین ترین رده ی آنها را هدف قرار گرفته بود. در این دوران اعتراضات و مشکلاتی پیش آمد. مثلا آدم می دید زنی هست 1 یا 2 سال هست آمده توی سازمان وی را گذاشتند مسئول. خیلی […]

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت دوازدهم 10 اردیبهشت 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت دوازدهم

درون زندان مجاهدین در اشرف … حدود یک ماه از ورودم به زندان انفرادی در اشرف گذشته بود، در بازجوئی شب اول تفهیم اتهام شده بودم که: قاری قران هستم و رژیم مرا برای کسب اطلاعات! و ترور مسعود رجوی! و کارهای خرابکارانه به عراق و اشرف، نزد مجاهدین فرستاده است و باید منتظر صدور […]

خاطرات علی امانی جدا شده از باند رجوی – قسمت اول 08 اردیبهشت 1398

خاطرات علی امانی جدا شده از باند رجوی – قسمت اول

من در عملیات آذر ماه 1366 مجروح و اسیر شدم من سرباز ارتش لشکر 64 ارومیه بودم. وقتی ارتش شبانه در عملیات پیرانشهر وارد شد همه آماده باش بودیم. من با سه نفر پشت دوشکا بودم. صبح ساعت 5/3 الی 4 عملیات شروع شد که گروه رجوی از پشت به ما حمله کرده و سنگر […]

رجوی: نماز و روزه تعطیل فقط پیشمرگ و پاسدار بکشید 07 اردیبهشت 1398

رجوی: نماز و روزه تعطیل فقط پیشمرگ و پاسدار بکشید

28 سال پیش یعنی در فروردین سال 1370 رجوی فرمان تخلیه منطقه معروف به نوژول و کفری درشمال عراق را صادر و فرمان حرکت به سوی خانقین و کلار را صادرنمود. این فرمان با پیامی دوصفحه ای که توسط فرماندهان محورها ولشگرها ابلاغ شد نیروهای ارتش خصوصی صدام به مدت 6 ماه از شهریور 69 […]

خاطرات شهرام بهادری – قسمت دوم 05 اردیبهشت 1398

خاطرات شهرام بهادری – قسمت دوم

آشنایی اولیه با سازمان در قطار بعد از ما هم نفرات دیگری بودند که حرکت کردیم و در بغداد از قطار پیاده شدیم که دیدیم دو تا ماشین لندکروز آمدند دنبالمون که ما را سوار کردند و در تاریکی شب به محلی رفتیم که بعدا گفتند اینجا اشرف است. ما 4 نفر بودیم و یک […]

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت یازدهم 03 اردیبهشت 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت یازدهم

زندان مجاهدین، مرا بیدار کرد … صبح روز بعد، اولین روزم را در زندان مجاهدین، آغاز کردم. هنوز از شوک بازجوئی دیشب در نیامده بودم. به سمت در رفته و تلاش کردم در را بازکنم که یادم افتاد دیشب درب را قفل کردند و رفتند. پنجره با آهن های ضخیمی، نرده کشی شده بود. سکوت […]

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت دهم 31 فروردین 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت دهم

چهره کریه مجاهدین را در زندانهایشان دیدم… نورچشمی ها و آقا زاده ها، اکثریت جمعی را تشکیل می دادند که از پذیرش به ارتش رفتند، عده ای دیگرهم بصورت فله ای در زندان های انفرادی اشرف، به بند کشیده شدند. اگر تا آنروزدر مورد بعضی از موارد، ذره ای شک داشتم، در اوائل مهرماه 1376، […]

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت نهم 28 فروردین 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت نهم

محمد رجوی و میلیشیاها آمدند … در مناسبات اشرف، به بچه های سازمانی، میلیشا می گفتند. سازمان به دستور مسعود رجوی، در یک اقدام هماهنگ و گسترده، میلیشیاهائی (میلیشیا قبلابه شبه نظامیانی اطلاق می شد که در فاز سیاسی در تهران از نیروهای جوان سازمان تشکیل می یافتند) را که در جریان جنگ کویت به […]

blank
blank
blank