نامه سر گشاده انجمن ایران سبز به جو استورک
به دنبال تحقیقاتی اخیر که توسط انجمن ایران سبز انجام شده است، اخبار کاملآ موثقی از اردوگاه اشرف بدست آمده که حاکی از مشکلات فراوان روحی و جسمی افراد ناراضی در این تشکیلات می باشد. فرقه مجاهدین در سنت تشکیلاتی و فرقه ای خود مرگ افراد ناراضی را بر خروج از تشکیلات ترجیع می دهد تا بقول فرقه منجر به حفظ اسرار سازمان مجاهدین شود.
مادر در نزد من است اما دلتنگ شماست
دلتنگ قراردادن والدین در هیچ کجای قرآن نیامده و در هیچ آیه ای هم نازل نشده است و این از حداقل حقوق هر فرد است که شما از آن بی بهره اید برادر من اگر به تاریخ یک قرن گذشته ایران برگردیم گروههای مشکوک سر در آورده یا در گروههای با سابقه نفوذی هایی از سرویس های اطلاعاتی غرب جنایتکار نفوذ کرده و در نهایت تبدیل به گروه ضد مردم شده است. یک صد سال قبل گروه (دولت آزاد ایران) دست پرورده دولت بریتانیا مهره مرموز میرزا کریم خان دشتی را بر آن قرار داده که حتی میرزا کوچک خان جنگلی قبل از تشکیل نهضت جنگل خود و تعدادی از افراد خود مشغول خدمت در آن بودند.بعد از معلوم شدن این مهره مرموز این مرد گرانقدر از آنها جدا شده و نهضت جنگل را تشکیل دادند خلاصه سرت را درد نیاورم نامه من به پایان رسیده و خدا حافظی می کنم.
نامه سرگشاده به آقای ریموند تانتر
مسئولیت اقدام تروریستی اخیر در یکی از شهرهای ایران که منجر به مرگ شماری از شهرندان عادی گردید، از سوی یک گروه مخالف و به اصطلاح برانداز ایرانی با عنوان انجمن پادشاهی ایران به عهده گرفته شده است. این عملیات شباهت های فوق العاده ای با اقدامات تروریستی سازمان مجاهدین خلق دارد. از این دست اقدامات مجاهدین در سه دهه اخیر به کرات مرتکب شده و اتفاقا متن اطلاعیه ها و بیانیه های سازمان در این خصوص و در مقایسه با اطلاعیه ای که انجمن مورد نظر انتشار داده، رویه کمی و کیفی یکسانی را حکایت می کند.
دلم می خواهد پرنده ای بودم تا پروازکنم به سوی تو
همه ما دردعاهایمان ازخداوند عاجزانه آمدن توبه نزدخانواده ات خواستاریم. خیلی حرف دارم،خیلی دلم گرفته، نمی دانم ازکی وازکجا وچه بگویم. ازسالها دوری وانتظارازکسانیکه زمانی پیش ما بودند وحال اجل به آنها فرصت نداد و آرزوی دیدن تورا به خاک بردند وتسلیم حق شدند. آخرعزیزم تا کی باید فاصله بین ما و تو باشد. دلم می خواهد پرنده ای بودم تا پروازکنم وپیش تو بیایم وتورا را خود به ایران بیاورم اما افسوس. بیا پسرم که احساس میکنم برای من ومادرت دیگرفرصت زیادی نداریم. نگذارآرزوی دیدن تو به دلمان بماند. آخرگناه ما چیست که نصیبمان جدائی و انتظار شده است.
خواسته ی مشروع خانواده ها و واکنش هیستریک رهبران مجاهدین
برادر عزیزم این نامه برای پند و نصیحت تو نیست. تنها برای یادآوری سالهای از دست داده توست برای اینکه بدانی دیگر نادان و کم سن و سال نیستی و می توانی برای زندگی خودت تصمیم بگیری و تو بهتر از هر کسی می دانی که سازمان با حیله و فریب چه بر سر شما آورده است. از شما ها چه چیزهایی گرفته و در مقابل چه چیزهایی داده است. تمام اهداف و حرف های آنها وعده های پوچ و تو خالی است. در برنامه سیمای آزادی صحبت از نقض حقوق بشر در ایران است. می خواهم بدانم که حق و حقوق یک انسان در این جامعه ی پیشرفته چیست؟ آیا آنها حق و حقوق افراد دربند شهر اشرف را رعایت کرده اند.
تا کنون قیافه برادرم را ندیده ام
ما هیچ ناراختی یا گرفتاری نداریم. حرف مرا باورکن توخودت مرا می شناسی حتما هم میدانی که اهل دروغ نیستم وهرچه میگویم حقیقت است. برادرت هم زندگی راحتی دارد من هم همینطورازاداره حقوق بابا یت را میگیرم ومطمئن باش هیچ وقت سربارکسی نیستی. فکرتورا هم کردیم البته با حق وحقوق خودت مهیا است ودراینجا هم هیچ گرفتاری یا ناراحتی برایت نیست واین نامه را هم من به دلخواه خودم نوشته ام وخواستم ازهرطریقی که مقدورباشد برای تو بفرستم ولی هیچ گونه آدرس پستی با ایمیل یا نشانی دیگربرای تماس با تو نداشتم.
مکاتبه ی بهار ایرانی با مسعود بنی صدر
همه ما کم و بیش از آن گذشته خاطره هایی از این دست به ایام میانسالی آورده ایم. شاید خوش آیندترین این خاطره برای تو همان رفتن به اطاق پدر و آرام گرفتن در آغوشش و آن تک بوسه ای باشد که وعده گاهش فقط یکبار در سال و آن هم روز عید بوده است. از آن روزها تا اکنون میانسالی انبوه و انباشته از عیدهایی است که در پس هر کدامشان قد کشیده ایم و پشت لبمان سبز شده و بعد عاشق شده ایم. در این تجربه همگانی و شیرین اما یا به وصال رسیده ایم و یا به قول رولان تا پایان عمر در از دست دادنش حسرت خورده ایم. رشته کلام از دستم گرفته شد. داشتم می گفتم در این روزها و ایام مردم بی آنکه هم را بشناسند فقط می دانند ایرانی هستند و همین برای ادای احترام و خویشاوندی شان کافی است.
گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن
خانم هشترودی! 11 دی ماه بی گمان در تاریخ ذهنی خیلی ها ماندگار خواهد ماند. ضربه ای که مجاهدین از این جدایی و دیدار دریافت کردند بسیار بیشتر از آنی بود که گمان می کردند. آنان در ابتدا سعی داشتند با سکوت در قبال جدایی شما آن را کم اهمیت جلوه دهند اما شما ضربه را از جایی به آنها زدید که گمانش را هم نمی کردند. البته شما نیز همانند تمامی جداشدگان می دانید که قطعا وقتی اعضای قدیمی و عادی باند رجوی از آن جدا شوند ترفند”مهره ی اطلاعات” و”جاسوس بودن” بدرقه ی راهشان می شود. اماجدایی یکی از اعضای شورای ملی مقاومت یعنی عمق فاجعه های فراوان برای فرقه ی رجوی، یعنی این که به زعم مجاهدین رژیم تا پشت درب اتاق خواب مسعود نفوذ کرده است و قطعا این مساله با بزرگنمایی و خیالبافی های باند رجوی درمورد بزرگ ترین اپوزیسیون رژیم آخوندی بودن! سال های نوری فاصله دارد.
بنام خدایی که وفایش ازلی و ابدی است
البته آدمها را باید در موقعیتهایشان قضاوت کرد چون اگر هرکس دیگری جای تو بود شاید اینگونه بود. اما ما کسانی هستیم که در بیرون از دنیای شما مانند کسانی که در دریا هستند از ساحل شما را می بینیم. حسین جان زمانی که در ایران بودی آزادی و تفریح و… همه چیز جای خود را داشت. من نه از سیاست چیزی میدانم و نه میخواهم سرم را با این حرفها درد بیاورم. من فقط نگران سلامتی و زندگی و آینده ات هستم و کاری به بقیه ندارم، کاری که اگر همه خانواده ها برای بچه هایشان بکنند دیگر شما مشکلی ندارید. البته شاید موقعیت همه شما در آنجا یکی نباشد که مطمئن هستم نیست.
نامه های آقایان فتح الله فتحی و آقای کیوان رادبین به خواهران نوروزی
آقای فتح الله فتحی (علی) که 4 سال قبل به دنبال سرنگونی دیکتاتوری صدام حسین در عراق از سازمان مجاهدین خلق جدا شده و نهایتا خود را به آمریکا رسانده است، بدنبال درج دادخواهی خواهران نوروزی در خصوص قتل مشکوک زنده یاد سعید نوروزی در سایت سحر، نامه زیر را برایشان ارسال داشته و اعلام آمادگی نموده است تا به عراق مسافرت کرده و در خصوص این پرونده شهادت بدهد. این نامه از طرف خانواده نوروزی در اختیار بنیاد خانواده سحر در بغداد قرار گرفت…
تشکر خانواده نوروزی از آقایان فتحی و رادبین
خواهران زنده یاد سعید نوروزی که در قرارگاه اشرف در عراق به طرز مشکوکی به قتل رسیده است در دو نامه جداگانه در خصوص اعلام آمادگی آقایان فتح الله فتحی از کالیفرنیا و کیوان رادبین از کانادا برای سفر به عراق و حضور در دادگاه و دادن شهادت در پرونده سازمان مجاهدین خلق جهت موارد اتهامی شامل فشارهای روحی و جسمی و حبس انفرادی و شکنجه و اعدام ناراضیان ابراز تشکر و قدردانی کرده اند. عین متن نامه های تشکر خانواده نوروزی که در اختیارمان قرار داده اند
پسرم همچنان در حسرت شنیدن صدای تو مانده ایم
دومین نامه ی پدر و مادر آقای کاووسی خطاب به فرزند عزیزشان اسماعیل اشاره صریحی ست به زشتی ذهن رهبران مجاهدین. آنجا که می نویسند:” صد افسوس که رهبران مجاهدین از احساسات پدرانه و مادرانه بویی نبرده اند… ما در همین نامه به رهبران مجاهدین اعلام می کنیم که آنها به چه حقی به خواسته آشکار و مشروع ما که شنیدن صدای فرزندمان پس از سالها دوری و فراق است، بیشرمانه پاسخی ندادند و سکوت کردند. آیا این است رسم جوانمردی و عیاری؟… شما چرا از ده دقیقه ارتباط و تماس تلفنی فرزندمان با ما پدر و مادر پیر و چشم انتظار می هراسید؟”