دوشنبه, ۱۷ آذر , ۱۴۰۴
از فراغت پیر شدیم کی میایی 08 فروردین 1387

از فراغت پیر شدیم کی میایی

بلکه در خواب می گوییم 20 سال فراغ دوری تو. برادر خوب و با غیرتم برادر جان مهدی اگر یاد می کنم محبت هایی که به بچه هایم وحید، رحیم، سمیه و همسرم می کردید فراموش نمی کنم و از صمیم قلب می گویم که برادر دوستت داریم و تو ما را ترک کردی. مگر چه بدی از ما دیدی حتماً برادرجان اگر اجازه می دهند و دست خودت می باشد، به وطن برگرد تا دوباره مثل گذشته با هم یکی و یکرنگ و یکدل باشیم.

نامه آقای رضا اکبری نسب به بنیاد خانواده سحر 07 فروردین 1387

نامه آقای رضا اکبری نسب به بنیاد خانواده سحر

البته این برادر مهربان من اختیار نیافت که بشرح سایر درخواست های من که فوقا معروض افتاد بپردازد. چرا که حتی طرح نام یاسر اکبری نسب مقتول و مظلوم، در حکم پاشنه ی آشیل برای این فرقه بوده و صحبت از آن ابدا به مصلحت آنان نیست و بدانجهت بود که برادرم در این شوی تلویزیونی نقش مودبانه تری نسبت به دیدار حضوری! داشت. البته شکل برخورد خشن تر با من به خانم راضیه خبازان سپرده شد که بدون هیچ شناختی از من، مرا به لقب”مزدور” مفتخر گرداند! که این امر مثل معروف آی دزد، آی دزد را تداعی میکرد و بقول سعدی عاقلان دانند.

نامه ابراهیم خدابنده به آقای اسماعیل وفا یغمائی 05 فروردین 1387

نامه ابراهیم خدابنده به آقای اسماعیل وفا یغمائی

نمیخواهم سرتان را درد بیاورم. گفتنی زیاد است و امیدوارم فرصتی بشود تا تاریخ شفاهی سازمان مجاهدین خلق و آنچه برای جذب، حفظ و کنترل نیرو و همچنین پول انجام دادند و آنچه که بر سر کسانی که میخواستند جدا شوند آوردند نوشته و تنظیم گردد. در این خصوص صدها و بلکه هزاران شاهد زنده در داخل یا خارج از کشور وجود دارند که هر کدام داستان ها دارند. اگر وزارت اطلاعات توانسته باشد تمامی این افراد را به دروغ گفتن مجبور نماید واقعا شاهکار تاریخی کرده است.

هیچ آدابی و ترتیبی مجوی، هر چه میخواهد دل تنگت بگوی 28 اسفند 1386

هیچ آدابی و ترتیبی مجوی، هر چه میخواهد دل تنگت بگوی

موضوع دیگر اینکه من مطالبی که خود دیده و شنیده بودم و در نامه قبلی هم هست در مورد عملکرد سازمان مجاهدین از شما که سالها در این سازمان عمر گذرانیده اید پاسخ خواستم که با جواب شما مطالب تا اندازه ای برایم روشن گردد. مثلاً در مورد جدائی دسته جمعی زوجین و یا اینکه چرا در ارتش صدام رودر روی برادران خود در جبهه صدام جنگیدند شما فقط نوشتید که خود مجاهدین پاسخ آنرا خواهند داد مگر شما که سالها با آنها بودید و با شم سیاسی و آگاهی که از عملکرد سازمان مجاهدین دارید نمی توانستید پاسخ قانع کننده به من داده و مرا به اصطلاح از گمراهی بیرون آورید. در نامه نوشته اید نقادی برای سازمان مجاهدین یا هر سازمان دیگری در کفایت انجمنی چون انجمن نجات نیست. برادر جان نه من این حرف شما را قبول ندارم هر حرفی هر چند بزرگ یا کوچک از دهان هر شخصی چه کوچک و چه بزرگ حتی طفل دبستانی باید قابل جواب و تحلیل باشد.

نامه آقای امیر صفائیان به بنیاد خانواده سحر 28 اسفند 1386

نامه آقای امیر صفائیان به بنیاد خانواده سحر

در ابتدای امر آنها به بهانه های مختلف طول میدادند و میگفتند مسیر بیابانی است و طول میکشد تا حسین را بیاوریم. به این بهانه ها داشتند حسین را توجیه و به لحاظ ذهنی آماده میکردند و به همین دلیل حسین به محض دیدن من شروع به توهین کرد. آنها تلاش میکردند که من و اکبر را به داخل ببرند و بتول را از ما جدا کنند که معلوم نبود قصدشان چیست.

شبانه روز چشم انتظار برگشتن تو هستم 26 اسفند 1386

شبانه روز چشم انتظار برگشتن تو هستم

می دانم انتقام زجرهایی و شکنجه هایی که به تو و ما داده به یاری خدا و آقا امام حسین در همین دنیا پس خواهند داد. انشاء ا… من دوست دارم باهات حرف بزنم ولی نه توی نامه. دلم می خواهد خودت را در آغوش بگیرم و برایت درد و دل کنم. تو می دانی که از تمامی بچه هایم عزیزتر بودی. من نزدیک به هشتاد سال سن دارم و بسیار مریض حال هستم.

چشم انتظاری تا کی 23 اسفند 1386

چشم انتظاری تا کی

دردیداربا خانواده های چشم انتظار، همواره می شنوم: چشم انتظاری تا کی؟ واین جمله وآرزوی به آغوش کشیدن عزیزان دربند اسارتشان که همواره از آن ها می شنوم و رنجی که خانواده ها از دوری عزیزانشان می برند، دردی است مضاعف بر روحم و البته انگیزه ام را چند برابرمی کند که از تلاش برای رهایی دوستانمان از فرقه رجوی که مهم ترین وظیفه انجمن است، تا آزادی کامل این عزیزان فروگذار نکنم.

ما همگی چشم به راه تو هستیم 21 اسفند 1386

ما همگی چشم به راه تو هستیم

اگر از احوال خواهرانت خواسته باشی همه بچه ها سر حال و سرزنده می باشند. خواهر بزرگ مان رعنا و خواهر دیگرمان ختایی نزدیک ده سال است که ازدواج کرده مشغول زندگی خودشان هستند و من هم در سال 1378 با دختر فرخ علیزاده که (اسم عروستان کفایت می باشد) ازدواج کرده ام و دارای یک فرزند پسر به نام افشین می باشم که همگی از راه دور دست بوس شما هستند. جهانگیر جان امیدوارم با رسیدن این نامه به دست شما هر چه زودتر تصمیم

تو با صداقت بودی، تو پاک هستی، ما ایمان داریم 13 اسفند 1386

تو با صداقت بودی، تو پاک هستی، ما ایمان داریم

از دست مان هر کمکی و یاری و فداکاری برآید برای نجات تو عبدالرضای عزیزمان انجام می دهیم تا به آغوش خانواده ات برگردی تا بقیه عمر را بدون ظلم و ستم سازمان زندگی کنی و یک زندگی عادی داشته باشی. هیچ کدام از ما افراد خانواده ات به ارواح خاک پدر مان که تو نور چشمانش بودی، نه سرزنشت می کنیم

نامه شماره هفت – سری دوم – به دکتر مسعود بنی صدر 13 اسفند 1386

نامه شماره هفت – سری دوم – به دکتر مسعود بنی صدر

صحبت های این فرمانده با پیروانش در مقاطع مختلف فیلم بسیار جالب بود و از روی همان حرفهایی که رهبران فرقه ها به مریدانشان میگویند الگو برداری شده بود:”ما برترین و بهترین هستیم، ما خوشبختی و رهایی واقعی را بدست آورده ایم، دنیای بیرون پر از تباهی و فساد است

دادخواهی آقای تیمور ختار و خانم ختار به مراجع قانونی عراق 11 اسفند 1386

دادخواهی آقای تیمور ختار و خانم ختار به مراجع قانونی عراق

لازم به ذکر است که سهیل ختار در اواخر سال 2001 به همراه فرزند خواهرم به نام مهران رستگار با گذرنامه ایرانی و بطور قانونی جهت کار در اروپا از ایران خارج شده و به ترکیه رفتند. بعد از حدود یک هفته الی ده روز اقامت در ترکیه برادر من به نام منوچهر ختار که در کشور هلند اقامت دارد با آنان تماس گرفته و پیشنهاد کمک میکند.

نامه ای به دوستم محمد درکانادا 07 اسفند 1386

نامه ای به دوستم محمد درکانادا

برای اینکه رژیم سواستفاده نکند. تا کی ما سکوت کنیم. چرا ما همیشه سکوت کنیم. چرا ما همیشه مراقب باشیم تا رژیم سواستفاده نکند. دیگر بس است. همین سکوت کردن ها ما را نا بود کرد. همین سکوت کردن ها خانواده ها را از هم پاشاند. همین سکوت کردن ها بسیاری را به کشتن داد. با همین سکوت اجباری

blank
blank
blank