خاطره محمد رضا گلی از ۱۹ فروردین سال ۹۰
در آستانه 19 فروردین 90 مسئولین فرقه از قرار از پیش خبر داشتند خبرهایی است. چند روز قبل از 19 فروردین قرارگاه ما را به میدان لاله منتقل کردند مسئولین خبر داشتند درگیری بین نیروهای عراقی با ما سر خواهد گرفت
اندکی درباره خودم و سازمان مجاهدین
من به آن ها گفتم: زمانی که شما خودتان کتک میزنید، دشنام میدهید، نشست تفتیش عقاید میگذارید، زندانی میکنید، دشنام ناموسی میدهید، اجازه حرف زدن به افراد را نمیدهید , میتوانید به دیگران بگویید که این کارها را نکنید. در پاسخ به من گفتند: ما فرق میکنیم، ما نوک پیکان تکامل و ترقی هستیم
یک خاطره از دوران اسارت در فرقه رجویه
در اساس مسعود رجوی تمام تحلیل ها و صحبتهایش نه بر پایه واقعیت بیرون از خودش٬ بلکه برپایه تمایلات و آنچه دوست داشت اتفاق بیفتد٬ بیان میکرد!
۳۰ دی و رجوی
شاید هم همکاری با ساواک و در بردن جانش جزء هنرهای رهبری پوشالی او بود چون من که در آن سالها چیزی جز فرار در سربزنگاه ها از او ندیدم. در 30 خرداد، در بمباران اشرف و عراق و همه برهه های حساس فرار کرد و این هواداران بودند که زیر بمباران ماندند.
ماجرای تکرار تعهدات به رهبری
اکنون بعد از گذشت سالیان جدایی از فرقه مجاهدین و آشنایی خیلی بیشتر با کارکرد فرقه ها و شیوه تسخیر ذهن نیروهای خود٬ خیلی خوب و خیلی بیشتر میفهمیم که آنها چگونه به جوانان این مملکت ظلم میکردند و برای خودشان و با حمایت صدام٬امپراطوری براه انداخته بودند.
در سالگرد آزادی قربانیان فرقه رجوی از زندان مخوف ابوغریب
رجوی درآن سالها منکر هرگونه زندان و زندانی بود و بعد از سرنگونی صدام وباز شدن درب زندان ابوغریب وتبادل این زندانیان از طرف عراق با اسیران جنگ ایران قضایا لو رفت و با افشاگری این اعضای زندانی رجوی افشا و رسوا گردید.
نگاهی به یک نشست درون سازمانی سال ۷۷ توسط مسعود رجوی در عراق
اکنون رجوی سکان سرنگونی را به مریم سپرده و او هم سال به سال با وعید و وعده همین حرف را می زند. چند وقت پیش شنیدم که گفته بود بعد از سرنگونی دولت سوریه نوبت رژیم جمهوری اسلامی است. به او باید گفت چه شد که سریال آمادگیها برای سرنگونی از همان بسیج «آ ۷۷» تا کنون تبدیل شد به سرنگونی نظام بشار اسد نکند همان موقع هم منظورتان سرنگونی دولت سوریه بوده ما نمی دانستیم؟؟!!!!!
خاطره از عملیات شرهانی و وارفتگی نیروهای مجاهدین دراین عملیات
عصر همان روز زهره قانمی فرمانده قرارگاه موزرمی برای محمد علی آبادیان ,امین مکوندی , جلال و نفر چهارم که در مرز توسط تک تیرانداز کشته شده بود مراسم باشکوهی ترتیب داد و به مادر و برادر محمد علی آبادیان و امین مکوندی گفتند که آنها مجاهد وار به صحنه جنگ رفتند و مجاهد وار جنگیدند و مجاهد وار شهید شدند.
یاد مانده ها از فرقه رجوی – قسمت ۸
در طی سالها اینطور تبلیغات کرده اند که شماها در جامعه بیرون کسی را ندارید و نفراتی که درسازمان هستند بدون صاحب اند و تنها سازمان صاحب شما شده است. این کار را از این بابت می کردند که نفرات فکر کنند دیگر از طرف پدر و مادر و خانواده فراموش شده اند و یا فکر می کنند که دیگر وجود ندارند و اینگونه افراد را در ناامیدی در مورد آینده قرار می دادند.
کتک زدن یک روانی در اشرف به دنبال طلاقهای اجباری
علی در اثر فشارهای روزمره و نشستهای سخت و طاقت فرسا علیه او تعادل روانی خود را از دست داده بود بطوری که دیگر با هیچ کسی صحبت نمی کرد. علی که بسیار خوش اخلاق، مهربان و دوست داشتنی بود بعد از دو سال ان چنان روانی شده بود که بدون نفر همراه هم نمی توانست به سالن غذا خوری برود و راه را گم می کرد.
مجاهدین در دفاع مقدس – قسمت سوم
تعداد اسرا درآن مکان بسیار بود. عراقیها به ایرانیها اجازه ی استفاده از دستشویی را نمی دادند. خیلی از همرزمان بیماری ریوی گرفته بودند. آنها هفت روز در آن شرایط نگهداری می شدند. از غذا خبری نبود. همه از گرسنگی بیحال و بی رمق در گوشه ای افتاده بودند. بوی لجن و ادرار و مدفوع همه جا پیچیده بود، به طوریکه قسمت زیادی از سوله به عنوان دستشویی استفاده می کردیم و هنگامی که در سوله را بازمی کردند، اسرا به درها هجوم می بردند
مجاهدین در دفاع مقدس – قسمت اول
اسیر عراقی گفت: ما به کمک مجاهدین وارد خاک ایران شده ایم و در هر واحد رزمی عراق تعدادی مجاهد وجود دارند که در گمراه کردن ایرانیها و تبلیغات کمک بزرگی به عراقیها نموده اند.