یکشنبه, ۲۳ آذر , ۱۴۰۴
تاج محمد گل چشمه یکی دیگر از آسیب دیدگان فرقه رجوی 27 اردیبهشت 1395

تاج محمد گل چشمه یکی دیگر از آسیب دیدگان فرقه رجوی

هنگامیکه با تاج محمد در مورد جابجایی عناصر فرقه رجوی به آلبانی صحبت نمودم، او در همان اول حرف دل من را زده و گفت حتما مسعود رجوی خائن ابتدا کسانیکه در رده های بالای سازمان قرار داشتند را منتقل نموده و افرادی مانند من را که تنها عروسکهای خیمه شب بازی آنها بودیم را در عراق جا گذاشتند که من حرفهای او را تایید نمودم و او در ادامه افزود که این شگرد این جنایتکاران میباشد که در تمامی عملیاتهایی که احتمال شکست میدادند، ابتدا عوامل زیر دستی و کسانیکه با اهداف پوچ آنها تضاد داشتند را جلو میفرستادند و سران خائن و بزدلشان را در پشت اجساد کشته شده مخفی مینمودند و سر آخر هم میگفتند شما با رهبری که سگ محلش نمیگذارد مشکل داشتین.

به یاد جعفر کهزادمنش و جلیل بزرگمهر و دهها سربه نیست شدۀ دیگر در فرقۀ رجوی 25 اردیبهشت 1395

به یاد جعفر کهزادمنش و جلیل بزرگمهر و دهها سربه نیست شدۀ دیگر در فرقۀ رجوی

از این نوع موارد سر به نیست کردن و سرپوش گذاشتن با انواع پوشها و بهانه ها بر آن در فرقه رجوی کم نبود که از جمله مورد جلیل بزرگمهر بود که دوست صمیمی من بود و در تمام نشستها علیه مسئولین فرقه موضع مخالف گرفته و عقیدۀ مخالف خودش را علنا ابراز می کرد بخصوص در رابطه با ازدواج مسعود با مریم قجر که از آن به عنوان یک لکه ننگ بر دامان سازمان مجاهدین یاد می کرد.

بیگاری در اشرف در راستای شستشوی مغزی 22 اردیبهشت 1395

بیگاری در اشرف در راستای شستشوی مغزی

پروژه نوسازی چیفتن ها در سال هفتادو هفت. نزدیک به پنجاه تانک چیفتن راسازمان از صدام هدیه گرفت. کمرشکن های مجاهدین رفتند به تاجی مقر سپاه یکم عراق در فلوجه و از دپوی آنها این تانکها را برداشتند آوردند بعد ما شروع کردیم به آموزش دیدن تانک چیفتن بعد از اتمام آموزشها چون این تانکها کار نمیکردند به مدت شش ماه هر روز بیش از چهل نفر به معمل تاجی در فلوجه میرفتیم و از انبارها و زباله ها قطعات به غنیمت شده چیفتن ها را جمع آوری میکردیم بعد از پایان این شش ماه زمان نو سازی چیفتن ها شروع شد اولا سازمان با اینکه ما خودمان قطعات را جمع آوری کرده بودیم و میدانیستیم قطعه کافی داریم قطعات را در اختیار ما نمیگذاشت و بدروغ میگفتند نداریم و ما را مجبور میکرد تا همه چیز را تعمیر کنیم

فرقه رجوی و بحث های صد من یک غاز… 15 اردیبهشت 1395

فرقه رجوی و بحث های صد من یک غاز…

میکروفنی هم از قبل آماده گذاشته شده بودکه پیدا بود کاملا صحنه از قبل طراحی شده است! نسرین یا همان مهوش سپهری که به گنده لات زنان سازمان معروف بودهم مقابل میکروفن ایستاده بود. بعد رجوی بعد از کلی ناز و عشوه و تعریف کردن از مواضع مسئولیت مهوش سپهری که شما جانشین فرمانده کل ارتش آزادیبخش هستید و شما مسئول اول سازمان مجاهدین خلق هستید و چه و چه وچه دست آخر از او پرسید بنظر شما٬رده تشکیلاتی شما چیست؟ نسرین هم بایک قیافه مغموم و بغض کرده گفت؟”کا2″

” کنیزان” و” نوکران” رجوی! 13 اردیبهشت 1395

” کنیزان” و” نوکران” رجوی!

مریم هم با یک نگاه عاقل اندرسفیه وغمزه خاص خودش اشاره می کند به سوسن که همان جلو جلوس کرده است. مسعود بازکوتاه نمی آید انگاردنبال لاس زدن آنچنانی دیگری است طوریکه با شدت تمام می خندد ومیگوید” منو باش گمان کردم خواهرنسرین ازدلتنگی وعشق به من می گرید!؟ نگوکه نگران انقلاب مریم است وازنامردی کسانی دلش به درد آمده و زارزار گریسته است.”دوربین می چرخد وتمام قد سوسن را نشان میدهد که سرش پایین است و…

یک خاطره, اسمش اخراج بود 08 اردیبهشت 1395

یک خاطره, اسمش اخراج بود

گویا اصغر خیر اندیش پادرمیانی کرده تا محمد رضا را از زندان مجاهدین به مرکز برگردانند و در نشست حوض برادرمحمد رضا با دادن گناهان و دیدن خودش در آینه خواهر مریم دوباره غسل گرفته و تطهیر شد به جمع رزمندگان برگشت آنجا در نشست محمد رضا اعتراف کرد که در بخش اسکان قرارگاه اشرف مدتها تنها در یک اتاق نگهداری میشد و بجز زندانبانها با هیچ کس دیگری تماس نداشت و اگر حوض برادر نبود معلوم نبود از کدام ناکجا آباد سر در میآورد.

مرتضی بهشتی برای مخالفتش با فرقه بدلیل جذب برادرش، مورد شکنجه قرار می گرفت 21 فروردین 1395

مرتضی بهشتی برای مخالفتش با فرقه بدلیل جذب برادرش، مورد شکنجه قرار می گرفت

با دیدن میلاد من و همه نیروها شوکه شده بودیم چون خیلی کم سن و سال و بچه بود اما فرقه به صغیر و کبیر رحم نمیکرد او هم مانند دیگر افراد تحت فشارهای تشکیلاتی و عقیدتی قرار گرفته بود و ملاحظه سن او را نمیکردند، به یاد دارم در برابر فشارها مستمر گریه و قهر و گوشه گیری مینمود. همچنین به خاطر دارم حتی رحیم برای مخالفتش با فرقه بدلیل جذب میلاد، مورد شکنجه قرار گرفت و پای او را شکاندند و مدتها در گچ بود و با عصا راه میرفت و همین عدم توان حرکت و قطع رابطه اش با میلاد برادرش نتوانست در سال 83 از فرقه جدا و به کمپ تیف (جدا شده ها)بیاید.

بازبینی جعبۀ سیاه واقعۀ تلخ ۱۹ فروردین فرقه رجوی 19 فروردین 1395

بازبینی جعبۀ سیاه واقعۀ تلخ ۱۹ فروردین فرقه رجوی

تا ظهر ۱۹ فروردین هیچ زنی در بین کشته شدگان وجود نداشت سپس طی یک دستور مشخص و هدایت تعدادی از زنان با یکسری حرکات ودرگیری فیزیکی با سربازان عراقی، باعث شدند تعدادی از دختران جوان کشته شوند. که دختران عبارتند از: صبا هفت برادران، مرضیه پورتقی، فاطمه مسیح، مهدیه مدد زاده،انسیه رخشانی،شهناز پهلوانی، فائزه رجبی، نسترن عظیمی. تماما اینها از دختران جوان بودند، هیچ کدام از افراد باسابقه یا فرماندهان نبودند. تماما افراد جدید بودند که بعضا هم مسئله دار بودند.

خاطره اى تلخ و فراموش نشدنى 10 فروردین 1395

خاطره اى تلخ و فراموش نشدنى

بعد از تقریبا یک هفته، صبح دکتر وحید براى ویزیت آمد و گفت، آماده شو الان میان دنبالت ببرن یکان خودت، من اعتراض کردم که اون هم با وقاحت فقط حرف بى ربط زد. در این حین آمدند که باهاشون برم یگان. شب براى نشست عملیات جارى بردن کلا میز رو چیده بودند تقریبا من چهار ساعت زیر شدیدترین انتقادهاى پوچ و خود ساخته و فحش و تهمت هاى رکیک قرار داشتم و مرا متهم به تمارض کردند.

خاطرات آقای عادل کشمیری بعد از بازگشت ازعراق 20 اسفند 1394

خاطرات آقای عادل کشمیری بعد از بازگشت ازعراق

بنابراین ما طی سه روز دراطراف لیبرتی جمع شده وفریاد ملاقات سردادیم وبخاطرلجبازی رهبران مجاهدین موفق به دیداربا عزیزانمان نشدیم.وقتی داشتیم به ایران برمی گشتیم همه دراتوبوس ناراحت ودرفکر فرورفته بودند پدران ومادران سالخورده طوری گریه وناله می کردند که دل هرانسانی را به درد می آورد

خاطرات جلیل آلبوغبیش: سراب زندگی دراروپا، اسارت درکمپ اشرف – قسمت پایانی 05 اسفند 1394

خاطرات جلیل آلبوغبیش: سراب زندگی دراروپا، اسارت درکمپ اشرف – قسمت پایانی

به تحریک مسئول نشست جمعیت ازصندلی هایشان بلند شدند وبا مشت های گره کرده فریاد زدند مزدور مزدور، خائن خائن وآب دهان به صورتم ریختند!! من هنوزنمی دانستم علت اینکارشان چیست ومجالی به من ندادند که حرفم را بزنم.دراین طی این هیجده سال عمرم با چنین صحنه ایی مواجهه نشده بودم.روزبعد مسئول یگان مرا صدا زد وگفت آیا هنوز هم هوس جدایی ازسازمان را در سر داری؟!!

خاطرات جلیل آلبوغبیش: سراب زندگی دراروپا، اسارت درکمپ اشرف 02 اسفند 1394

خاطرات جلیل آلبوغبیش: سراب زندگی دراروپا، اسارت درکمپ اشرف

شوق رسیدن به اروپا باعث شده بود تا ما همچنان درسکوت باشیم وسئوالی نپرسیم!بنابراین بعد ازعبور ازشهرخالص ساعتی بعد درمیانه راه خودروی ما به سمت یک جاده فرعی رفت که کمی جلوتر ازآن عده ای ازسربازان عراقی ایستاده بودند. بعد ازکمی توقف نزد آنها جلوتر رفتیم ودرکمال تعجب ماشین ما جلوی یک پادگان نظامی توقف کرد عده ای با سلاح و لباس نظامی درمقابل درب ورودی آن درحال نگهبانی بودند که برج های بلند،سیم های خاردار اطراف آن بدجوری توی ذوق می زد وبرای اولین باربود که ترس ما را فرا گرفت

blank
blank
blank