انجمن نجات نقطه امید و اعتماد خانواده های اسیران در گذر زمان – قسمت اول
29 اسفندماه 1381 حمله ائتلاف بین الملی به رهبری آمریکا به عراق آغاز شد. علیرغم اینکه پرچم های سفید و آرم های سازمانی در تمامی قرارگاهها افراشته شده بود، چندین قرارگاه مورد هدف هواپیماهای ائتلاف قرار گرفت و تعدادی کشته شدند. مدتی قبل از تهاجم نظامی آمریکا، رهبری مجاهدین خلق با این توجیه که شرایط […]
خاطره محمد رضا مبین از اولین دیدار با خانواده – قسمت ۶
در قسمت پنجم توضیح دادم که بعد از قضایای مزار مروارید در اشرف، از یکی از خیابان های اشرف به همراه خانواده ام که عبور می کردیم تعدادی از بچه ها مشغول علف کنی بودند، توقف کردم و …… *** معمولا در حاشیه ی خیابان های اشرف، همه ساله علف های زیادی رشد می کرد […]
خاطره محمد رضا مبین از اولین دیدار با خانواده – قسمت ۵
در قسمت چهارم توضیح دادم که روز دوم بنا به توصیه ی هوشنگ دودکانی، آنها را به گورستان اشرف بردم تا مزار مروارید را ببینند و انگیزه بگیرند! وقتی به مسیر ورودی گورستان اشرف رسیدم و مادرم قبرها را دید، خیلی تعجب کرد که چرا من آنها را به مزار مروارید بردم و گفت: … […]
خاطره محمد رضا مبین از اولین دیدار با خانواده – قسمت ۴
در قسمت سوم توضیح دادم که جواد کاشانی مرا به کناری کشید و گفت الان شما را به اتاقی خواهند بود و دو یا سه روز با خانواده ات خواهی بود، شب ها اما برای عملیات جاری به قرارگاه بر خواهی گشت و بعد از نوشتن گزارش و فاکت های انتقادی از خودت، دوباره پیش […]
به ایوان گفته بودند اگر بار دیگر روسریت را برداری زنده زنده آتشت می زنیم
سازمان مجاهدین ادعای آزادی و برابری دارد و مریم قجر در سخنرانی ها چنان از آزادی زنان سخن می گوید که اگر زنی از درون مناسبات آنها خبر نداشته باشد با خودش می گوید رهبران فرقه چقدر به فکر آزادی زنان هستند! در ظاهر سخن از آزادی زن می گویند اما در باطن ضد آزادی […]
خاطرات بخشعلی علیزاده – قسمت ۷
بخشعلی علیزاده خاطرات خود را با موضوع روند ریزش نیرو و تمرکز سازمان بر جلوگیری از فرار نیروها و همچنین تقابل سازمان با توافقاتی که در عراق امضا کرده بود پی گرفت. در این زمینه گفت سازمان موظف بود بر اساس توافقنامه ای که میان سفارت امریکا، اتحادیه اروپا، کمیساریای عالی پناهندگان ، مقامات کشور […]
خاطره محمد رضا مبین از اولین دیدار با خانواده – قسمت ۳
در قسمت دوم توضیح دادم که لندکروز از مقر خارج شد و به جای دم درب اشرف، به سمت زندان اسکان پیچید، همه جا تاریک بود. هر چقدر جلوتر می رفتیم، به زندان اسکان نزدیک تر می شدیم، صد متر مانده به سه راهی آخر که به زندان می پیچید، می خواستم از ماشین بیرون […]
خاطرات بخشعلی علیزاده – قسمت ۶
بخشعلی علیزاده صحبت های خود را با حال و هوای درون مناسبات سازمان در زمان انتقال به آلبانی و نحوه اطلاع اعضا از این تصمیم آغاز کرد. علیزاده در این باره گفت نشست رهبری در سالن تجمعات لیبرتی برگزار شد و مسعود رجوی پس از زمینه سازی های بسیار اعلام کرد که قرار است به […]
خاطره محمد رضا مبین از اولین دیدار با خانواده – قسمت ۲
در قسمت قبل توضیح دادم که مادرم ، پدرم و برادرم بعد از مشقت های بسیار فراوان، بعد از گذر از مرز با قاچاقچی ، بعد از عبور از میدان های مین ایران و عراق ، بطور معجزه آسایی توانسته بودند خود را به درب اسارتگاه اشرف برسانند و با نشان دادن عکس من به […]
خاطره محمد رضا مبین از اولین دیدار با خانواده – قسمت ۱
ملاقات با فرزندان و خانواده و کسانی که روزگارشان محدود به چهاردیواری است به نام زندان اشرف، حق تمام خانواده هاست. سالها پیش ، عصر یک روز سیاه و تاریک، در پادگان مخوف اشرف در عراق، تنهاتر از همیشه بودم، مدتی هم بود که دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت و دیگر از […]
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت بیست و ششم
انجام ۵ مانور نظامی در طول یک سال در پاییز و زمستان ۱۳۷۲ و بعد از انتقال مریم به فرانسه ، مانور نظامی سه مرکز فرماندهی ارتش رجوی که شامل مراکز ۱۰ و ۱۱ و ۱۲ می شد (سازماندهی وقت نیروهای سازمان) ، انجام گرفت. این مانورها در حد خود قابل توجه بوده چرا که […]
زمان حمله آمریکا به عراق، ستاد فرماندهی رجوی در فرانسه چکار می کرد؟
آمریکا قصد داشت ائتلاف تشکیل دهد و به عراق حمله کند و صدام را سرنگون کند. قبل از حمله آمریکا رجوی پیام داد که احتمال دارد آمریکا به عراق حمله کند و ما بایستی آمادگی خومان را حفظ کنیم و در ادامه پیام گفته بود ستاد فرماندهی با مسئولیت مهوش سپهری برنامه ریزی را انجام […]