گورستان تیف
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت و هفت بیش از نیمی از اسرای جنگ ایران و عراق در تیف، به ایران بازگشتند. میان سالانی که جوانی خود را در اردوگاههای عراق اجبارا صرف کرده ودراسارتگاه اشرف، تباه کردند. اکنون با موهائی سفید و تن هائی فرتوت در حالی به میهن بازگشتند که بزرگترین […]
خاطرات رحمان محمدیان از مهرماه در فرقه رجوی – قسمت دوم
حسرت به دلی رجوی برای قدرت اما رجوی که شهامت اعتراف به اشتباه را نداشت و از طرفی می ترسید که سر این قضیه که باز شود دیگر نمی تواند مثل شاهان عمل و این سازمان و اعضا رااین چنین در چنگ داشته باشد دست به یک شامورتی بازی که در اجرای آن استاد بود […]
بالاخره آن روز فراموش نشدنی رسید
بعد از نزدیک به شش ماه اولین اکیپ در آستانه ی خروج از تیف بود خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت و شش تیف، اردوگاه اسرای غیرجنگی بود، چون ما درهیچ نبرد یا جنگی علیه هیچ نیروئی شرکت نکرده بودیم. ما فقط اعضای اجباری گروهی شبه نظامی بودیم که اکثرا بر خلاف میل […]
ما نه اسیر جنگی بودیم و نه تروریست!
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت وپنجم معلوم نبود که تا چه مدتی باید در تیف ماندگار باشیم. لحظات تیف ، زشت و احمقانه و تحمل آن دشوار بود! پستهای نگهبانی فشرده همراه با مسلسلهای کاشته شده به سوی داخل محوطه ی تیف، گشتهای مختلف سیار، چندین بار آمار روزانه و بیدارباشهای بی […]
تیم چهار نفره فرار در چادر ما جمع شدند
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت و سهبچه ها بعد از فورمیشن در حال برگشتن به چادرهایشان بودند. عده ای هم که ساعتها غرق درکارهای خودشان در چادرهایشان بودند و فرصت نکرده بودند که طی بعدازظهراز چادر بیرون بیایند، در محوطه ایستاده و گپ و گفت های چند نفره شان به چشم می […]
روزی که حسین ابریشم چی سوژه نشست طعمه شد
بهار سال 80 نشست های موسوم به طعمه در قرارگاه علوی از سرگرفته شد. بدلیل اینکه نشست های دیگ و عملیات جاری تاثیرات خود را از دست داده بودند وموج نارضایتی و مسئله داری نیروها بخصوص بعد از نتایج فاجعه آمیز عملیات های راهگشایی و داخله به میزان کیفی افزایش یافته بود انجام نشست های […]
هرچقدر از پنجره آنها را صدا زدم نشنیدند
خاطرات غلامعلی میرزایی برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند ـ قسمت دهم در همان وضعیت با چند سرباز که هرکدام کابل های سیمی دستشان بود من را به سمت دیگر کمپ بردند که در هر دو سمت یک ساختمان دو طبقه بود و روی دیوار هرکدام شماره بلوک یا همان قاطع را […]
عملیات خروج از تیف و شناسائی اطراف
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت و دو کل این عملیات شناسائی و برگشت را فقط تیم 4 نفره ی ما می دانست و احدی حق صحبت با بقیه در این مورد را نداشت ، چرا که تعداد بسیار انگشت شماری در تیف بودند که برای آمریکائی ها جاسوسی کرده و برای خودشیرینی […]
ماجرای هنگ حنیف چه بود؟
یک روز در پادگان اشرف در مقری که مستقر بودیم از طریق بلندگو اعلام کردند به سالن مراجعه کنید پیام است. ما هم طبق معمول آماده شدیم و رفتیم سالن غذا خوری. چند دقیقه ای در سالن نشسته بودیم مسئول مقر زنی بنام فرزانه میدان شاهی وارد سالن شد و گفت برادر پیام داده آنهم […]
فرار من از زندان تیف
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت و یک حاکم نبودن قوانین مدون بر روابط بین افراد در تیف و رنگارنگ بودن افراد در آن هوشیاری بیشتری می طلبید. بازار شایعه ها در تیف داغ بود. هر روز یک شایعه ای از گوشه ای از تیف براه می افتاد. چون ارتباطات ما هم از […]
این سفر اولم نبود…
خاطره گویی آقای مجتبی نوری در کنار پادگان اشرف سلام! من مجتبی نوری هستم برادر حمید رضا نوری اسیر در فرقه رجوی. من برای نجات برادرم از فرقه رجوی چندین بار به عراق سفر کردم سال 1382 بعد از سرنگونی صدام به من ابلاغ کردند که می توانی به عراق سفر کنی و برادرت حمید […]
اینگونه سازمان شد سازمان مریم و مسعود
خاطرات رحمان محمدیان از مهرماه در فرقه رجوی ـ قسمت اول برای کسانی مثل من که عمری رادر این فرقه بی ریشه گذرانده و دوران پوست انداختن و واگشت این فرقه را به چشم دیده اند یعنی شاهد سیر نزولی این فرقه به اسفل السافلین ضلالت و سردرگمی بوده اند، مهر ماه و حوادث آن […]