روزی که از اسارتگاه فرقه مجاهدین خلق گریختم – قسمت اول
خاطرات کاظم پورخفاجیان وقتی به یاد لحظاتی که مسئولین فرقه مجاهدین خلق من را از اردوگاه صلاح الدین ارتش عراق با وعده اعزام به ایران خارج کردند فکر می کنم دقیقا نمی دانم که چگونه و چرا به آن وعده ها اعتماد کردم! شاید هم تصمیم من ناشی از فشارها و شکنجه های روحی و […]
دیگر هر چه بودم اما”مجاهد خلق” نبودم.
خلع سلاح و امضای قرارداد تسلیم خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت چهل و سوم فضای سازمان بعد از امضای قرارداد و خلع سلاح، بسیار عجیب بود. واقعیت این است که شاخ سران سرکوبگر فرقه شکسته شد. در حقیقت دیوار اختناق در سازمان ترک جدی برداشت. دیگر قانونمندیهای تشکیلاتی بکلی بی رنگ شده بود. […]
عبور از تنگه چهار زبر بعد از ۳۱ سال
31 سال پیش یعنی در دوم مرداد ماه سال 67 رجوی بر اساس تحلیل های غلطی که از اوضاع سیاسی، اجتماعی و نظامی ایران داشت مغرورانه به نیروهایش گفت تمامی شرایط برای سرنگونی وحاکمیت ما درایران فراهم شده بنابراین باید شهاب وار خودمان را به تهران برسانیم. ارتش صدام هم قول حمایت همه جانبه ازحرکت […]
به شوق دیدار پدر به دام فرقه رجوی افتادم – قسمت سوم
خاطرات سید رضا لطیفی دوران حبس در زندان : پاسگاه ما را به دادگاه تحویل داد. قاضی ازما مدارک شناسایی خواست که من نداشتم. درنهایت گفت باید به جرم ورود غیر قانونی به زندان بروید. برادرم را به زندان لاندهی ومرا به زندان جنید در کراچی منتقل کردند.درزندان هرکس مجبور به بیگاری بود! عده ای […]
کار در اروپا یا اسارت در قلعه اشرف
در سالهای 1377 تا 1388 در داخل مناسبات قرقه رجوی که با نیرنگ و فریب مانند این روزها نیروهای خود همچون ماها را سرگرم کند بحثی را بعنوان جذب نیروازداخل درنشستها شروع کرد.با این عنوان که مگر نمی گویید نفرجدید نیست این همه نیروازداخل که منتطر یک اشاره هستند واول از خانواده های خودتان شروع […]
کردها برای تشکر آمدند و دوستان ما یک عراقی را کشتند
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت چهل و یکم آن راننده کرد رفت و ما هم ماشین اش را به امانت نگه داشتیم، تا برگردد. اما این سئوال در ذهن من ماند که چرا ما در عراق درگیر جنگ داخلی این کشور شدیم ؟ چرا رهبران ما با استراتژی های غلط ، نیروهای خود […]
اعلام جدایی رفیق دهقان از فرقه مجاهدین خلق در آلبانی
شرح چگونگی اسارت و رهایی آقای رفیق دهقان از فرقه مجاهىین خلق ـ رجوی من رفیق دهقان از اهالی بلوچستان ایران در سال 1382 در دام باند تبهکار مجاهدین افتاده و مرا با فریب و نیرنگ به عراق اعزام کرده بودند و مدت 13 سال دربند تشکیلات جهنمی این فرقه اسیر بودم؛ بدین وسیله جدایی […]
چگونه خواهرم را از زندان مجاهدین نجات دادم
خاطره گویی خانم اعظم نوری خانم نوری یکی از خانواده های فعال انجمن نجات استان مرکزی است. هر چند که خواهرش طیبه نوری از فرقه رجوی جدا شده است ولی کماکان با دفتر انجمن فعال است و می گوید من بدنبال آزادی همه اسیران هستم و هر کاری که باعث شود اسیران از فرقه رجوی […]
از چهارزبر تا اشرف سمفونی مرگ یاران – قسمت پایانی
حجم کشته ها بقدری بالا بود که برای دفن انها از کارگران سودانی استفاده شد. کارگران سودانی اجساد را از کامیونها و خودروهای ایفا و هینو پیاده می کردند و روی زمین می گذاشتند تا قبرهای انها اماده شود. بوی تعفن ناشی از سوختگی پیکر اعضا درفضا پیچیده بود. سوختگی ومتلاشی بودن اجساد حتی احساس […]
به شوق دیدار پدر به دام مجاهدین افتادم – قسمت اول
خاطرات سید رضا لطیفی درخانواده ما چهار فرزند پسر و یک دختر بودیم. پدرم بیشتر مواقع بیکار و شغل مشخصی نداشت. مادرم کار خیاطی می کرد تا مخارج خانواده را تامین کند. برهمین اساس ازلحاظ معیشتی اوضاع چندان مناسبی نداشتیم. ولی با این وجود در کنار هم روزگار می گذراندیم و اصلا تفکرات سیاسی نداشتیم. […]
سیطره در جاده بعقوبه – بغداد
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت چهلم یک روز از اشرف فرمان رسید که سیطره را به نیروهای جدید تحویل و به مقرتان در اشرف برگردید. ماکه نزدیک 15-10 روز بود در سیطره قره تپه بودیم خوشحال به اشرف برگشتیم تا از امکانات مقر مثل حمام و غذاخوری و کولر و… استفاده کنیم. اما […]
سبک زندگی سالم فقط در کمپ اشرف
فریب کاری و دروغگویی رهبران فرقه و سرانشان انتهایی ندارد! یک حرف راست از دهان آنها بیرون نمی آید. در نشست ها سران فرقه رجوی می گفتند در کل دنیا زندگی سالم فقط در اشرف است. مردم دنیا از زندگی خودشان بی زارند ولی در مناسبات ما شما بهترین زندگی را می کنید! خیلی از […]