یکشنبه, ۲۳ آذر , ۱۴۰۴
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت ۳۰ 08 شهریور 1394

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت ۳۰

مریم قجر همراه تعداد زیادی از فرماندهان رده بالا، عراق را ترک کردند ؛ ولی رجوی برای حفظ تماس و هماهنگی با عراق و انسجام تشکیلات در دوران بحرانی حمله ی آمریکا، ماندگار شد. هنوز کسی باور نداشت جنگ شروع بشود، حتی در تاریخ ۲۸/۱۲/۸۲ که همگی برای پراکندگی از قرارگاه اشرف خارج و به مواضع دفاعی رفتند، همه فکر می کردند که جنگ نخواهد شد و بر می گردند.

از یادداشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت۲۹ 29 مرداد 1394

از یادداشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت۲۹

رجوی در این نشست برای روحیه دادن به نیروها گفت که” نباید عراق از نیت ما در حمله به جمهوری اسلامی در صورت قطعی شدن اسقاط صدام و حکومت بویی ببرد” و در ادامه جلسه، از فرماندهان ارتش خواسته بود گزارشی از آمادگی نیروها بدهند، که همه ی آنها به اتفاق بر آمادگی سازمان صحه گذاشته بودند! در حالی که هر گونه حمله به ایران هم به جهت مخالفت شدید صدام با انگیزه ی عدم تحرک ایران و هم مخالفت شدید آمریکا و انگلیس آن هم باز به انگیزه ی…

خاطراتی از عمر هدر رفته در فرقه رجوی – قسمت هفتم 28 مرداد 1394

خاطراتی از عمر هدر رفته در فرقه رجوی – قسمت هفتم

در اوایل تیر ماه 83 بعد از اینکه مریم رجوی از زندان در فرانسه آزاد شد تمامی نفرات اشرف در سالن اجتماعات گرد هم آمدیم. من در آنجا علی رضا خوشنویس را دیدم و چون قبلا از او خواهش کرده بودم در مورد 2 نفر از رفقایم اطلاعاتی کسب کند، سرصحبت را با وی باز کردم. او تلویحا به من گفت: آنها خیلی وقت پیش سازمان را ترک و الان نزد آمریکائی ها هستند. پرسیدم چرا این خبر را شش ماه پیش به من ندادید و او در جواب گفت که: سادات به من گفته بود که تو اگر متوجه این مسئله بشوی دیگر در سازمان نخواهی ماند

افشاگری جوانترین و جدیدترین عضو جدا شده و بازگشتی به وطن(قسمت پایانی) 27 مرداد 1394

افشاگری جوانترین و جدیدترین عضو جدا شده و بازگشتی به وطن(قسمت پایانی)

من نیز چون سالها بود از خانواده ام هیچ اطلاعی نداشتم با فراگیری و دسترسی به شبکه های اجتماعی موفق شدم در فیس بوک فعالیت نمایم و با جوانان ایرانی چت نمایم و وقتی برای آنها نوشتم که سالها است از خانواده ام خبری و ردی ندارم و درخواست کردم که به نشانی آنها مراجعه کنند،وضعیت من را باور نمیکردند و ارتباط را قطع می نمودند و من نیز به آنها حق میدادم چون بلایی که فرقۀ رجوی بر سر ما آورده بود درذهن و حتی تخیلات کسی نمی گنجید تا اینکه بعد از روزها و ساعت ها سعی و تلاش و ارتباط الکترونیکی موفق شدم جوانی ازاهالی فردیس…

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت ۲۸ 22 مرداد 1394

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت ۲۸

واکنش بیمارگونه دارودسته تروریست رجوی در قرارگاه باقرزاده و شادمانی و رقص و پایکوبی به جهت فروریختن برج های دو قلوی تجارت جهانی و کشته شدن هزاران نفر شهروند بیگناه امریکائی رخدادی ست که باید منحصر به فرد بودن آن را کشف و بدون تشبیه آن به رویدادی در گذشته در پی دریافت و واکاوی آن به شیوه ای نو و تاملی عمیق بود. آنچه که می توان در رابطه با رفتار شادمانه تروریست های رجوی در واکنش به حادثه یازده سپتامبر از آن یاد نمود، نوعی وقاحت و ابتذال بشری است

خاطراتی از عمر هدر رفته در فرقه رجوی – قسمت ششم 21 مرداد 1394

خاطراتی از عمر هدر رفته در فرقه رجوی – قسمت ششم

موج اعتراض نفرات جدید از وضعیت یکنواخت به اوج خود رسیده بود که آنها مجبور شدند تمامی نفرات جدید را به یک G.F منتقل کنند. ما درخواست خروج کردیم که آنها گفتند ارتش آمریکا هنوز حاضر به قبول نظرات جدا شده نیست. عدم پافشاری من نسبت به خروج بیشتر بخاطر حمید و ایرج بود. چون آنها از هیچ خبری نداشتند و درخواست هایی مکرر من برای ملاقات با آنها به جایی نمی رسید. فقط میگفتند که آنها وضعشان خوب است و جای نگرانی نیست. به همین دلیل من نتوانستم در اولین گروهی که بچه ها در شهریور ماه 82 از سازمان جدا شده و به کمپ ارتش آمریکا رفتند، بروم و منتظر اخبار در مورد ایرج و حمید بودم.

خاطرات ورود عبدالرضا آذرمهر به فرقه مجاهدین – قسمت دوم 21 مرداد 1394

خاطرات ورود عبدالرضا آذرمهر به فرقه مجاهدین – قسمت دوم

توی پذیرش هر روز دعوا بود و بچه ها همدیگر را می زدند و امریکاییها شده بودند میانجی ما و ما را سوا می کردند. حدوداً چهار الی پنج ماه اوضاع همین طور گذشت. از بچه ها شنیدیم که رجوی در آخرین نشست گفته صدام مثل رودخانه است و ما ماهی در آن، یعنی زندگی ما به سلامت صاحب خانه بستگی دارد. رجوی در آخرین نشستی که با صدام دارد می گوید من نمی توانم در دو جبهه بجنگم، یعنی هم با ایران و هم با امریکا، بنا براین به صدام قول می دهد که دفاع شمالی عراق باشد و جلوی پیشروی کُردها را بگیرد و ما تا آن روز نمی دانستیم که دفاع شمالی عراق بودیم و برای قتل عام اکراد عراقی به آنجا گسیل شدیم. امریکاییها در هتل سازمان که داخل قرارگاه اشرف بود مستقر بودند، بچه ها متوجه شدند که امریکاییها می خواستند ما را تحویل بگیرند که همه اعتراض کردند و گفتند نمی خواهیم ما را تحویل امریکاییها بدهند، و سازمان هم زیر این بار نرفت.

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت ۲۷ 15 مرداد 1394

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت ۲۷

اگر در این لحظات به چهره مسعود و مریم نگاه میکردید، میدیدید که خوشحالی عجیبی در چهره آنها پیداست. درحالیکه مردم دنیا بخاطر هزاران آدم بیگناهی که در آنجا کشته می شدند ناراحت بودند، ولی این دو نفر و طرفدارانشان غرق در شادی و پایکوبی بودند. چند روز بعد هم که آمریکا به افغانستان و القاعده حمله کرد، مسعود در نشست گفت که البته ما دوست نداریم به کسی که زیر تیغ هست چیزی بگوئیم ولی اگر بن لادن راست میگفت” چرا نرفت و در کشور خودش این عملیات را انجام نداد”، یعنی اینکه بن لادن و گروهش آدم های بدی نیستند و نیز چون زیر حملات آمریکا قرار دارند نباید به آنها انتقاد کرد ولی بهتر بود این عملیات را در کشور خودشان انجام میدادند.

خاطراتی از عمر هدر رفته در فرقه رجوی – قسمت چهارم 13 مرداد 1394

خاطراتی از عمر هدر رفته در فرقه رجوی – قسمت چهارم

باید یادآوری کنم که من از زمان ورود دل به این نفرات قدیم می سوخت چرا که بهترین عمر خود را درعراق هدر داده بودند وبا هرکدام که صحبت می کردم می دیدم آنها هم بایک شیوه دیگر به این دام افتاده وآن قدر روی آنها با صحبت هاشان اثر گذاشته اند که آنها فقط متکی به رهبران فرقه شده و نشست های انقلاب آنها را از همه چیز تهی کرده است واحساس می کنند اگر از این سازمان بیرون بروند مرده ای بیش نیستند و به همین خاطر باید به آنها کمک کرد تا از آن زنجیر های خودشان را رها سازند.

خاطراتی از عمر هدر رفته در فرقه رجوی – قسمت سوم 10 مرداد 1394

خاطراتی از عمر هدر رفته در فرقه رجوی – قسمت سوم

قرار بود مدت شش ماه دوره های آموزشی ما طول بکشد ولی بعدا متوجه شدیم به دلیل آماده نبودن قرارگاه ها آنها آمادگی پذیرش ما را نداشتند. بهانه آنها این بود که دوره، دوره ی سرنگونی است و ارتش شدیدا مشغول آماده سازی برای حمله به ایران می باشد. همراه بچه های خودی این تحلیل های سازمان را به مسخره می گرفتیم چون با آشنایی نسبی که از قدرت سازمان در عراق پیدا کرده بودم همچنین وابستگی صد در صدی که به رژیم عراق داشتند، هرگونه حرکت به سمت ایران یا حمله را محکوم به شکست می دانستیم تنها امید ما حمله آمریکا به عراق بود تا ما بتوانیم روزنه ای جهت رهاشدن از آنجا بیابیم.

زندگی بر باد رفته ـ خاطرات محمد دلاوری یکی از اعضای جداشده در آلبانی ـ قسمت چهارم 10 مرداد 1394

زندگی بر باد رفته ـ خاطرات محمد دلاوری یکی از اعضای جداشده در آلبانی ـ قسمت چهارم

وقتی بچه‌ها جمع شدند بدون مقدمه گفتم من با اون نفری که برای او نشست گذاشته بودند، صحبت کردم. او می‌گفت مسعود رجوی می‌گوید من امام زمان هستم. در همین حال دیدم یکی از بچه ها ولو شد روی زمین و گفت بز آوردیم و فقط همین یکی را کم داشتیم و با خنده می‌خواست برود که به او گفتم مگر حالیت نیست چی میگویم میگویند که مسعود رجوی صاحب زمان است که انگاری تازه خواب ازسرش پرید. نشست روی زمین و زد توی سرش که بیچاره شدیم یعنی چی مسعود رجوی صاحب زمان است، مگر آخر زمان امده؟ چی میگی؟

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت ۲۶ 08 مرداد 1394

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت ۲۶

رجوی یکبار در نشست کوچکی که در قرارگاه پارسیان برگزار شده بود گفت، کمال رابطه جنسی با یک زن برقرار کرده بوده که وقتی سازمان متوجه می شود او را در یک بنگال تحت برخورد قرار می دهد (زندانی میکند) وقتی که برای او غذا می برند می بینند که رگ دستش را زده است. ولی همه ما می دانستیم که اینطور نبوده است. طی این سالیان به خوبی فهمیده بودیم که رجوی هر گونه مخالفت را به مسائل جنسی ربط میدهد تا مخالف خود را کوچک و ذلیل کند. این درحالی بود که همه می دانستیم کمال اصلا اهل این حرفها نیست و رجوی دارد بر روی جنایتی که در حق کمال انجام داده، سرپوش می گذارد.

blank
blank
blank