وحشت مسعود رجوی از یک سوزن ته گرد
یک بار برای شرکت در یکی از نشستهایی که اصطلاحا “نشست رهبری” گفته می شد آماده شدیم. گفته شده بود که فقط حق داریم یک دفتر خالی و یک خودکار بیک شیشه ای، که از بیرون داخل آن دیده شود، برداریم. در نشست های رهبری همیشه شدیدترین ملاحظات امنیتی در خصوص همه افراد از بالا […]
مضحکه ساخت مسجد در اسارتگاه مانز واقع در آلبانی
درخصوص ساخت مسجد موسوم به فاطمه الزهرا در اسارتگاه مانز در آلبانی، مطالب روشنگری از همکاران عزیزم آقایان هادی شبانی و ایرج صالحی در سایت نجات مطالعه کردم و به عموم مخاطبانم توصیه میکنم که مطالعه بفرمایند. ادعاهای مریم رجوی درباره مسجد فریبکاری است و حقیقت ندارد برپایی مسجد ضرار این بار در آلبانی بنده […]
ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت هفتم
در قسمت های قبلی توضیح داده بودم که تا قبل از سرنگونی صدام به همه افراد در فرقه ابلاغ شده بود که امکان برقراری تماس وجود ندارد و به این ترتیب تماس تلفنی را قطع کردند. اما پس از سرنگونی صدام و خلع سلاح به اصطلاح ارتش آزادیبخش، رجوی ها تاکتیک خود را تغییر دادند […]
فرار از زندان رجوی – قسمت سوم
در قسمت قبل گفتم که بعد از عبور از سیاج، خودمان را به نیروهای حفاظت اطراف قرارگاه اشرف که عراقی بودند، معرفی کردیم. به سرباز عراقی گفتم با فرمانده اش تماس بگیرد و حضور ما را اطلاع دهد. در همان اثناء گشت پیاده قرارگاه اشرف وقتی برگشت چشمش به نردبانی افتاد که روی سیاج قرار […]
ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت بیست و ششم
قسمت بیست و پنجم این سلسله یادداشت ها، عمدتا به مراجعات من به اتاق های مختلف دادگستری عراق که روزی قول همکاری و رسیدگی دقیق داده و روز دیگر خود را سر در گم نشان داده و صحبت از گم شدن پرونده میکردند و در نوبت دیگر وکیل مدافع ام صحبت از پیدا کردن پرونده […]
فرار از زندان رجوی – قسمت دوم
در قسمت قبلی خاطراتم یک نکته را از قلم انداختم که در این قسمت به آن اشاره می کنم. وقتی به آسایشگاه آمده بودم مستقیم به اتاق کمدها رفتم تا وسایلم را که از قبل آماده کرده بودم بردارم. در این اثنا به طور اتفاقی یکی از دوستانم را دیدم که به او از پیش […]
فرار از زندان رجوی – قسمت اول
بعد از حوادث 19 فروردین سال 90 من با یکی از دوستانم قرار گذاشتیم و عزم جزم کردیم که باید هر چه زودتر خودمان را از چنگ رجوی ملعون نجات دهیم. برای این کار از قبل برنامه ریزی کرده بودیم که چگونه بتوانیم نقشه خودمان را عملی کنیم. با بررسی اوضاع و احوال به این […]
ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت بیست و پنجم
قسمت بیست و چهارم این سلسله یادداشت ها که به سفر دوم من به عراق و مراجعه ام به کمپ اشرف – که بقصد کسب اطلاع از خود سوزی شدن برادر زاده ام یاسر اکبری نسب و ملاقات با برادرم سید مرتضی و ابراز همدردی با او و در بهمن ماه 1385 انجام شده بود […]
ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت ششم
ایرج صالحی در قسمت قبل خاطرات خود گفت: به هر صورت شب بعد از اینکه درخواستم را تکرار کردم، مسئول بالای مقرمان مرا صدا زد و گفت که با درخواستت موافقت شده و فردا برای تماس تلفنی به مجموعه اسکان خواهی رفت. برای خالی نبودن عریضه هم گفت، این که تا امروز جواب ندادم به […]
ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت پنجم
ایرج صالحی در قسمت قبل خاطرات خود گفت: در گزارشی درخواست تماس تلفنی با خانواده ام را نمودم و گفتم که می خواهم به مادرم و دیگر اعضای خانواده تسلیت بگویم. قبل از آن که به ادامه این موضوع بپردازم لازم می بینیم که توضیحات کوتاهی درباره تماس تلفنی در فرقه بدهم تا فضایی که […]
ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت بیست و چهارم
در قسمت های قبلی توضیح دادم که چگونه در بهمن ماه 1385 و چند ماهی بعد از خودسوزی شدن برادر زاده ام یاسر، به عراق رفته و با آقایان مصطفی محمدی از کانادا و مرحوم علی بشیری از نروژ که آنها هم قصد ملاقات داشته و رنج و عذاب و مخارج گزاف این راه های […]
نگاهی به ماهیت اسلام رجوی
رجوی مدعی مسلمانی است. به قول دکتر بازرگان اسلام اسمی و فرضی نه اسلام واقعی! در مناسبات رجوی دقیقاً اسلام فرضی به چشم می خورد. نماز و روزه هرگز مرتب ادا نمی شود. اگر شرایط اجازه می داد و وقت کافی وجود داشت نماز جماعت را برگزار می کردند و اگر وقت تنگ بود به […]