دوشنبه, ۲۴ آذر , ۱۴۰۴
لحظات سال تحویل در زندان مخوف ابوغریب – قسمت دوم 10 فروردین 1391

لحظات سال تحویل در زندان مخوف ابوغریب – قسمت دوم

عید 81 فرا رسید. به اتفاق چند نفر از بچه ها در نظر داشتیم با امکانات محدود جشن سال تحویل را برگزار کنیم. ولی با مقاومت و برخورد شدید مسئولین عراقی بند مواجه شدیم. آنها به شدت با آداب و رسوم ایرانیها مخالف بودند و وقتی که به آنها پیشنهاد مراسم عید را دادیم گفتند خفه شوید.سگان مجوس (آتش پرستان).این نحوه برخورد عراقیها با سنتهایمان که برایمان خیلی ارزشمند و مقدس بودند قابل هضم نبود.

لحظات سال تحویل در زندان مخوف ابوغریب 07 فروردین 1391

لحظات سال تحویل در زندان مخوف ابوغریب

دی 80 عادل و فهیمه اروانی به سلول مراجعه و یک شلوار و یک کاپشن به من دادند.صبح یک لندکروز به محل اسکان آمد و نفر رابط استخبارات عراق ما را تحویل گرفت وحرکت کردیم. ابتدا فکرکردم میخواهند مرا به مرز ترکیه با ایران ببرند. ولی به ناگاه خودم را جلوی درب زندان ابوغریب دیدم.حدس زدم که افسرعراقی کار اداری دارد به همین خاطر از لندکروز پیاده نشدم.تا اینکه صدای افسرعراقی مرا به خود اورد گفت بیا پایین. وارد زندان شدم.

نوروز درزندان رجویها – قسمت اول 06 فروردین 1391

نوروز درزندان رجویها – قسمت اول

ما همچنان در سلول انفرادی و در ترس و اظطراب از اعدام یا زندان ابوغریب به سر می بردیم.شب تحویل سال نو فرا رسید. به دلیل تعداد زیاد نفرات و کمبود دستشویی تمام لحظات سال تحویل را درصف طویل انتظار دستشویی به سر بردیم. درصف انتظار ایستاده بودم و به گذشته خود، اینکه چه شد که سرنوشتم به فرقه رجوی کشیده شد فکر می کردم. به لحظات سال تحویل درسالهای قبل که در کنارخانواده برسرسفره هفت سین نشسته ودر انتظار اعلام سال نو بودیم.

خاطرات سفر به اشرف ـ قسمت سوم 27 اسفند 1390

خاطرات سفر به اشرف ـ قسمت سوم

یکی از نیروهای بی خبر سازمان با دوربین مشغول فیلمبرداری بود من هم فرصت را غنیمت شمردم و به او گفتم به جای فیلمبرداری سخنان من را بشنو و حرف های دلم را زدم. بعد از آن سراغ دیگری رفتم به محض دیدن ما سنگ پرانی کرد. خیلی برایم عجیب بود باور نمی کردم که اینها این چنین رفتار مضحکی را از خود نشان بدهند. زیرا در میان ما تعدادی از خانواده ها بودند آنها پدران و مادران پیر و چشم انتظاری بودند که جز ملاقات با عزیزانشان درخواست دیگری نداشتند رفتار توهین آمیز مجاهدین برایم ناراحت کننده و خیلی آزار دهنده بود.

خاطرات سفر به اشرف – قسمت دوم 12 دی 1390

خاطرات سفر به اشرف – قسمت دوم

در قلعه اشرف رجوی افراد را مورد شستشوی مغزی قرار می دهد تا برده او باشند. خیلی از نفرات بی آنکه اراده تصمیم گیری و انتخاب داشته باشند به عملیات فرستاده شدند و بیهوده کشته شدند. این مسائل دردناک است. از موقعی که رجوی نیروها را به عراق منتقل کرد تعداد زیادی مفت از بین رفتند حتی معلوم نیست جنازه یا قبر آنها کجا است؟ رجوی سالی یکبار اگر یادش بیفتد درود و سلامی بر آنها می کند

خاطرات واو شدن نفرات در بحبوحه حمله امریکا به عراق – قسمت دوم 04 دی 1390

خاطرات واو شدن نفرات در بحبوحه حمله امریکا به عراق – قسمت دوم

این حرفها یک شیوه اطلاعاتی سازمان بوده و مریم حتی قبل از شلوغی ها به اروپا اعزام شده بود و این برداشت عمومی خیلی ها بود که رجوی در هر سر فصل حساس و خطرناک برای سازمان از صحنه در رفته است جالب اینجاست که همواره ورد زبان فرماندهان در زمان صدام حسین بود که می گفتند اشکال عبدالله اوجالان در این بوده که توده های سازمانی را ول کرد و از این کشور به آن کشور رفت و می بایست در ترکیه کنار رزمندگانش به حضورش ادامه میداد.!!؟

شکنجه های تیف، دیوید فیلیپس و معامله با سازمان مجاهدین 30 آذر 1390

شکنجه های تیف، دیوید فیلیپس و معامله با سازمان مجاهدین

وی با ده نفر محافظ به آنجا آمده و برای ما! خط و نشان کشید. ما به وی گفتیم شما به سازمان تروریستی و افراد آن احترام فراوان میگذارید اما با ما که از دست آنها فرار کرده ایم و به شما پناهنده شده ایم این کارها را میکنید معنی این کارها چیست؟ وی گفت شما تروریست هستید! شما زندانی جنگی هستید! گفتیم عجب پس حتما معامله ای در کار است. جالب اینکه من در همان تاریخ با اف بی ای مصاحبه داشتم و در حال افشاگری و شکایت علیه سازمان بودم.

خاطرات سفر به اشرف – قسمت اول 26 آذر 1390

خاطرات سفر به اشرف – قسمت اول

وقتی شب فرا رسید در اطراف استراحتگاه قدم زدم اطراف قرارگاه را چک کردم مبادا تروریست های مجاهدین غافلگیرمان کنند هنوز باور نمی کردم اشرف چنین وضعیتی پیدا کرده است هیچ موقع اشرف را اینگونه در سکوت مرگبار ندیده بودم البته گاهی صدای بلندگو می آمد. ولی زمانی که من در اشرف بودم در واقع آنجا یک شهر به حساب می آمد زیرا رفت و آمد بسیاری در قرارگاه مشاهده می شد حتی درب اصلی همیشه شلوغ بود از کارگر تا متخصص در رفت و آمد بودند و کسی در اشرف جرئت نداشت

خاطرات واو شدن نفرات در بحبوحه حمله امریکا به عراق – قسمت اول 16 آذر 1390

خاطرات واو شدن نفرات در بحبوحه حمله امریکا به عراق – قسمت اول

چند روز بعدش رجوی پیام درون سازمانی داده و ادعا کرد ما فتح المبین کرده و من بین سلاح و صاحب سلاح، صاحب سلاح را انتخاب کردم و اینکه نظام سعی داشته با تبلیغات به نیروهای انگلیسی و امریکایی و تروریست ویژه خواندن ما را یا توسط آنها و یا توسط خودش در مرزهای ایران قلع و قمع کند و ما این را با امضای توافقنامه با نیروهای امریکایی خنثی کردیم!!. ابتدا کسی از مفاد 16 بندی این توافقنامه خبری نداشت و سازمان آن را رو نمی کرد

خاطرات قادر رحمانی عضو سابق مجاهدین ـ قسمت پانزدهم 07 آذر 1390

خاطرات قادر رحمانی عضو سابق مجاهدین ـ قسمت پانزدهم

در باقرزاده مستقر شدیم نشست های یگانی شروع شد. همه دچار ابهام بودند که چرا این نشست را در اشرف نگذاشتند؟ چرا این همه راه آمدیم تا در باقرزاده نشست یگان و دسته بگذاریم؟ در نشست انسیه نیز حضور داشت در آن زمان انسیه فرمانده من بود.او یکی از معدود زنان در سازمان بشمار می آمد که آموزش هلی کوپتر دیده بود.نشست استارت زده شد در اوایل نشست دشنام و فحش دادن به سوژه ها آغاز گردید. نفرات یک به یک سوژه شدند. ابعاد نشست ها را گسترش دادند و نشست ها در داخل مقرها تبدیل شد به نشست لایه ای. قبل از اینکه به نشست لایه ای برویم فردی با سابقه ی عضو به نام حسن رویان سوژه شد.

در فرقه رجوی؛ اگه ترا دوست داشته باشم گناهه؟ 05 آذر 1390

در فرقه رجوی؛ اگه ترا دوست داشته باشم گناهه؟

توی کاغذ نوشته بود که: مرا صدا کردند که رابطه ات با این پسره چیه؟ به اونها گفتم دلم براش میسوزه و نمیخوام اخراج بشه به من گفتند تو بااون رفیق شدی و برو هر چیزی سر او داری گزارش کن و بنویس, محمود اینها دنبال بهانه اند که ترا اخراج کنند به خدا اگر بری من میمیرم خواهش میکنم برگه اخراج را امضا نکن بالاخره یه روزی این داستان تموم میشه.

خاطره ای از ابوالفضل فریدونی از اعضاء جدا شده از مجاهدین 18 آبان 1390

خاطره ای از ابوالفضل فریدونی از اعضاء جدا شده از مجاهدین

تازه داشتم میفهمیدم که چرا این آقای مهدی افتخاری فرد مهمی است. فرد مهمی بود چون رجوی می خواست به هر نحو شده سرش را زیر آب کند. آخر او تابویی را شکسته بود که جرمش حداقل مرگ است. او زیر بار به اصطلاح انقلاب مریم و شهوترانی مسعود نرفته بود و نخواسته بود به این موضوع اذعان کند که مریم قجر عضدانلو یک شبه رهبر شده و این موضوع هم اصلا هیچ بوی گندی نمیدهد بلکه فقط یک جور انقلاب است، یک انقلاب ایدئولوژیک، یک انقلاب رهاییبخش، انقلابی که با آن همه زنها به رهایی میرسند و با آزادی کامل میتوانند زیرآب خانواده و همسر و فرزند را بزنند

blank
blank
blank