نجات در هفته ای که گذشت – شماره 33

مروری بر مطالب 20 الی 25 فروردین ماه 1401 درج شده در سایت نجات

*شنبه 20 فروردین

در روز شنبه جمعاً 7 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:

19 فروردین 1390: گلوله های مشقی و زخم های واقعی

… روز 19 فروردین فرا رسید و مثل همیشه رجوی برای جان نیروهایش ارزشی قائل نبود. او حاضر بود صدها نفر بمیرند ولی آن قسمت از زمین ها را از دست ندهند. مسئولین فرقه از زمان حمله عراقی ها خبر داشتند. شب قبل به ما گفته بودند فردا ممکن است عراقی ها از قسمت شمالی به ما حمله کنند و ما آماده باش بودیم و آن شب را تا صبح بیدار ماندیم. صبح زود عراقی ها چراغ روشن وارد قرارگاه شدند و با مقاومت نیروهای فرقه مواجه شدند. مسئولین فرقه به ما می گفتند آن ها از گلوله های پلاستیکی استفاده می کنند. ما که در قسمت میدان گل ها مستقر بودیم شاهد درگیری بودیم و صدای شلیک گلوله ها را می شنیدیم. در همان موقع مسئولین با بلندگو اعلام کردند صدای شلیک ها را که می شنوید، صدای گلوله های مشقی است و گلوله ها واقعی نیستند.
آن ها دروغ می گفتند. من شاهد بودم و می دیدم که آمبولانس بچه های مجروح را در حالی که خون آلود بودند به بیمارستان اشرف جابجا می کردند. متأسفانه مسئولین همچنان با بلندگو اعلام می کردند بچه ها نترسید گلوله ها مشقی است تا وقتی که نیروهای عراقی به میدان گل ها رسیدند. مسئولین فرار را بر قرار ترجیح داده و همه آن ها عقب نشینی کرده و به مقر 15 ( به عبارتی انزلی ) برگشتند….

اسلام رجوی ها نه تنها بردبار و دمکراتیک نیست بلکه از جنس داعش است

مریم رجوی باز برای سوءاستفاده از ماه مبارک رمضان و تبلیغ برای فرقه، مشتی افراد ثابت که برای دریافت پول مفت همیشه در برنامه های سورچرانی رجوی ها حضور دارند را به بهانه ماه رمضان جمع کرد و برای آن ها سخنرانی کرد.
یکی از ادعاهای مریم رجوی که در این سخنرانی نیز تکرار شد این است که رجوی سمبل اسلام دمکراتیک و بردبار است. هر چند برای ما جداشده ها که سالیان در فرقه رجوی حضور داشتیم و روش و منش و مکتب رجوها را از نزدیک و با گوشت و پوست خودمان لمس کرده ایم، دروغ بودن این ادعا از روز روشن تر است. هر چند همه افراد گرفتار شده در فرقه رجوی (اعم از جداشده ها و یا کسانی که هنوز در فرقه مانده اند) به اندازه کافی در این فرقه بلا و بدبختی، استرس، آزار و شکنجه روحی و جسمی و دروغ و ریا دیده و لمس کرده اند که فریب این ادعاها را نخورند. اما برای آگاهی دیگران لازم می بینم باز هم به معرفی و افشای روش و مکتب رجوی ها که به دروغ آن را اسلام بردبار و دمکراتیک می خوانند بپردازم.
برای اثبات این ادعا خیلی نیاز به توضیح نیست و اشاره به کارکرد این فرقه و بلایایی که بر سر مردم و اعضایش آورده است به تنهایی گویای همه چیز است. بنابراین در اینجا به راندمان و نتایج کار این فرقه در چند دهه گذشته، اشاره ای تیتروار می کنم تا مشخص شود که اسلام رجوی ها نه تنها بردبار نیست بلکه از جنس داعش است….

اعلام جدایی رسمی موسی جابری فر از فرقه رجوی

اینجانب موسی جابری فر متولد ۱۳۵۹ از تهران اعلام جدایی رسمی و همیشگی خود را از سازمان مجاهدین (فرقه رجوی) اعلام می نمایم. علت جدایی من از فرقه رجوی به دلیل عدم صداقت واعتماد و فریب کاری آن ها می باشد که به خروج کامل و بدون بازگشت از آن ها مصمم شده ام.
جهت اطلاع شما هموطنان عزیز، مدتی پیش از طرف دفتر فرقه به من گفته شد که شما مرز سرخ را رد کرده اید چون با ایرانیان مقیم در تیرانا و اعضای انجمن آسیلا ارتباط دوستانه دارید….

آمادگی آلبانی برای اعطای تابعیت به برخی اشخاص خارجی مقیم این کشور

روز چهارشنبه 17 فروردین 1401، وزیر کشور آلبانی بلدی کوجی Bledi Cuci تصمیم هیأت دولت این کشور مبنی بر اعطای تابعیت به خارجیان مقیم آلبانی واجد شرایط را اعلام نمود که این خبر در شبکه های تلویزیونی و رسانه های مهم این کشور به صورت گسترده منعکس گردید.
در این خبر اعلام شده است که اشخاص خارجی مقیم آلبانی که شایستگی خود را در عمل نشان داده و واجد شرایط باشند مستحق دریافت تابعیت این کشور خواهند بود. این خبر به همان اندازه که برای جداشدگان سازمان مجاهدین خلق و حتی اعضای فعلی سازمان در آلبانی دلگرم کننده است برای سران فرقه رجوی در این کشور نگران کننده می باشد….

اشکریزان قاتل برای قربانیان

جنایت زوج رجوی در 19 فروردین 1390

… درست 9 سال پس از آن جنایت بزرگ که زوج رجوی در حق اسیران خود مرتکب شدند، مریم همچنان به عوامفریبی مشغول است و برای آن مراسم عزاداری ترتیب می دهد تا گوشه دیگری از افکار پلید و ریاکارانه خود را به نمایش بگذارد. حکایت او، داستان جلادی است که بر سر قربانیان خود اشک ریزی کند و خود را مظلوم و عزادار جلوه دهد. اما مجاهدین هیچگاه فراموش نمی کنند که ساعاتی پس از این خونریزی، مسعود با شور و شعف نفرت انگیز (که تنها از یک جنایتکار جنگی برمی آید) پیام داد که «اگر به جای 40 نفر، 400 نفر هم کشته می شدند، باز هم من می گفتم بروید، چون توجه جهان را بیش از این به سمت اشرف جلب می کردم»… بله، ضحّاک مسعود که روی کشتار کل معترضین حساب باز کرده بود، هنوز رضایت کامل نداشت و با وجود ذوق و شوقی که با رسیدن بوی خون به مشامش به وی دست داده بود، اما همچنان برای کشتن بقیه هم برنامه ریزی داشت. پیام منزجر کننده وی که بسیاری از مجاهدین را دچار خشم و بهت کرد، چیزی نیست که به راحتی قابل فراموشی باشد و این را خود مسعود هم همان زمان حس کرده بود چون چند روز بعد هم گفت منظور وی این نبوده که دوست داشته این همه کشته شوند، بلکه مثال زده است. «نقل به مضمون»….

ماجرای قبل و بعد از حادثه 19 فروردین 1390

… تا ظهر 19 فروردین هیچ زنی در بین کشته شده ها وجود نداشت. اما در طی یک دستور مشخص و هدایت شده تعدادی از زنان با سربازان عراقی درگیر شدند که منجر به کشته شدن تعدادی دختر جوان شد. اسامی این دختران عبارت بودند از: صبا هفت برادران، مهدیه مددزاده و مرضیه پورنقی از کرج، فاطمه مسیح، انسیه رخشانی، شهناز پهلوانی، نسترن عظیمی و فائزه رجبی. این دختران هیچ کدام افراد با سابقه نبودند و بیشتر با مواضع فرقه مخالفت می کردند و به اصطلاح مسأله دار بودند.
بعد از حادثه و در روزهای بعد از این ماجرای مرموز در نشست های تشکیلاتی طبق فرمانی که از بالا آمده بود، مردها باید پاسخگو می بودند که چرا در صحنه فرار کردید و بیشتر مقاومت نکردید. همه ما نیروها بازخواست شدیم که چرا زنده ماندیم….

*یکشنبه 21 فروردین

7 مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:

جمع بندی خیانت رجوی در 19 فروردین 90

… اگر رجوی در مورد مقاومت و پایداری این قدر مصر بود چرا هیچ یک از مسئولین کشته نشدند؟ چرا با توجه به این که مسئولین می دانستند که گلوله ها جنگی است باز اصرار داشتند که به نیروهای خود بگویند که گلوله ها مشقی است؟! چون به دستور رجوی به تعداد بالای کشته ها برای تبلیغات شان نیاز داشتند. شاهدان صحنه عنوان می کردند که ما به مسئولین می گفتیم که این خون ها و کشته شدن افراد به خاطر گلوله جنگی است ولی باز اصرار داشتند ما را به صحنه درگیری بفرستند و خودشان با دیدن این صحنه ها فرار نموده و در اتاق کارشان دستور پیشروی بیشتر می دادند.
وقتی داستان 19 فروردین تمام شد افراد در تناقضات شان بسیار به فرار مسئولین اشاره نمودند ولی همین مسئولین به جای این که شرمنده شوند و عنوان کنند که کار اشتباهی انجام داده و به خاطر در بردن جان کثیف شان دست به این کار زدند باز طلبکار این مسأله بودند و سعی کردند به افراد بقبولاند که دیگر به موضوع 19 فروردین و تناقضات اشاره ای نکنند و این گونه پرونده جنایتی که رجوی در آن روز انجام داده بود بسته شد و مسئولین باز طلبکارتر از گذشته بر اریکه قدرت خود تکیه زده و فشار را بر نیروها بیشتر کردند….

وقایع تلخ 19 فروردین سال 90 از زبان عبدالحمید رئوفیان

… سران خائن سازمان مجاهدین خلق برای آن که بتوانند از زیر بار اعتراض هایی که عناصر آن ها به خاطر درگیری های مهندسی شده ای که سال 88 با ارتش مسلح عراق به وجود آورده بودند بیرون روند و همچنین بار دیگر باقی مانده عناصرمخالف خود را به جلوی توپ و تفنگ بفرستند و از این طریق از دست آن ها خلاصی یابند و هم این که بار دیگر در برابر جوامع بین المللی مظلوم نمایی کنند، در 19 فروردین سال 90 در یک برنامه از پیش طراحی شده، با ارتش عراق که اخطار قبلی را به آن ها داده بود درگیری خونینی به وجود آوردند تا به مقاصد پلیدشان برسند که البته تمام نقشه های شوم آن ها نقش بر آب شد و هیچ کشوری به غیر از اربابان تروریست پرورشان از آن ها حمایت نکردند و تنها این عناصر مخالف فرقه رجوی بودند که قربانی خواسته های پلید سرکرده سازمان مجاهدین خلق شدند و از بین رفتند ….

*دوشنبه 22 فروردین

در این روز کلاً 8 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:
سمینار بررسی حوادث 19 فروردین 1390 در دفتر آسیلا برگزار شد.

شواهد اعضای انجمن آسیلا از حوادث هولناک 19 فروردین 1390 در کمپ اشرف

نوزده فروردین 1390 یکی از سرفصل ‌های مملو از غم و حسرت در تاریخ سازمان مجاهدین خلق است. حوادثی که در این روز و روزهای پیش از آن رخ داد، نشان می‌دهد که سران فرقه مجاهدین خلق و در رأس آن شخص مسعود رجوی در اقدامی عمدی باعث کشته شدن 36 تن از نفرات خود و معلول شدن بسیاری دیگر از آ‌‌ن ها شدند. رجوی با شعار «راه ما با خون باز می‌شود» اعضای بی ‌سلاح خود را به مقابله با ارتش تا دندان مسلح عراق فرستاد….
ابراهیم مرادی از خاطره کشته شدن مرتضی بهشتی می ‌گوید که چگونه تحت فشار فرمانده ‌اش در حالی که گلوله به پایش خورده بود و سرباز عراقی به او می ‌گفت «برگرد! جلو نیا»، به جلو رفتن ادامه داد و نهایتاً نام خود را به فهرست شهدای مریم رجوی اضافه کرد. فهرستی که با تعبیر به جای حسن حیرانی عکس هایشان دست مایه شوهای تبلیغاتی مریم رجوی است و ثمره پروژه مهندسی شده او و شوهر ناپدید شده اش مسعود رجوی است….

اسلام دروغین رجویستی

… مسعود رجوی که هیچ تخصص مذهبی نداشت و فاقد هر گونه مطالعات دینی بود، هیچ حد و مرزی برای خود قائل نبود و حتی احکام مرگ و اعدام و حبس تا حد مرگ، را برای اعضای متمرد سازمان تجویز می کرد و به احکام غیرشرعی و غیرقانونی خود، لباس اسلام می پوشانید و از مذهب علیه مذهب در مناسبات استفاده وافر و شیطانی می کرد. دیگر امروز همه یقین پیدا کردند که پوشال گوی های وی، برای هر چه بیشتر در اسارت نگه داشتن اعضا و کسب تقدس برای خود بود، او همیشه با لحنی حال به هم زن، مریم رجوی را با مریم عذرا و مقدس، هم تراز می کرد که حال هر شنونده ای را از شدت افراط به هم می زد….
در مرام مسعود رجوی، او خود را نماینده بلاواسطه ی خداوند می داند و اگر اغراق نکنم او خود را خود خدا می داند و اسلام رجوی مترادف است با شخص مسعود رجوی!
حال عاقبت معماگونه مسعود رجوی که معلوم نیست مرده است و یا زنده، به خوبی نشان می دهد که او و اسلام ساختگی اش حتی نتوانست از خود او مواظبت و مراقبت کند چه برسد به حفظ جان اعضای سازمان!…

ماجراهای درخواست ملاقات درکمپ اشرف – قسمت بیستم

سفر مجدد به کمپ اشرف

… آقا مصطفی همراه همسرش چند روزی قبل و به خاطر ملاقات با دخترشان سمیه به کمپ منحوس اشرف مراجعه کرده و علی رغم سماجت زیاد موفق به ملاقات نشده و موقع برگشت با برنامه ریزی سازمان سوار اتومبیلی از مزدبگیران دهات همجوار کمپ شده و راننده و همراهش قصد ربودن مصطفی محمدی وهمسرش را داشتند که با مقاومت سخت آن ها مواجه شده و از ماشین پیاده شده بودند.
آقا مصطفی که آثار خراشیدگی ها و کوفتگی هایی در قسمت هایی از بدنش مشهود بود، اظهار می داشت که از ابتدای کار و از این که می دید سوای راننده شخص دیگری هم در کنار او بوده ، به گردانندگان سازمان که عمری برای آن کار کرده و خوب می شناختش، مشکوک شده و حساب کار دستش آمده بود که باید هوشیار بوده و لاک دفاعی به خود بگیرد.
سوءظن آقای محمدی بی جا نبوده و لحظاتی بعد از سوار شدن به این ماشین مشکوک، متوجه قصد ربایش خود و همسرش از طرف این دو عراقی ساکن ده همجوار کمپ اشرف شده و ضمن این که با قدرت تمام با این سوء قصد مقابله می کند، همسرش هم با به راه انداختن سر و صدای زیاد و شرکت در درگیری، این نقشه سازمان را به هم ریخته و جان خود را نجات می دهند و سریعاً به مقر نیروهای آمریکایی مراجعه نموده و ضمن تشریح حادثه درخواست ماشین امن برای بازگشت به بغداد می کنند که عملی می شود.
این خانواده بلافاصله به دادگاه های عراق مراجعه کرده و پرونده ای را در این خصوص و همچنین در مورد نگه داشتن اجباری دخترشان سمیه در کمپ اشرف علیه سازمان تشکیل داده بودند که به نظر می رسد که علی رغم استقبال قاضی پرونده، امر و نهی های نیروهای آمریکایی، سیستم قضایی زیر سلطه عراق موفق به احضار مسئولین مجاهدین خلق و شناسایی آدم ربایان و باز پس گرفتن یا اقلاً ملاقات سمیه نمی شود….

باید به اعضای فرقه‏‏‌ های مخرب کمک کرد تا فرقه را ترک کنند

… برخی از اعضای فرقه‏ ها ممکن است فقط به دلیل ترس – ترس از فرقه یا ترس از جامعه – درون فرقه مانده باشند. بدتر از همه، ترس و تردید بیمارگونه نسبت به دنیای بیرون است که بذر آن در دل اعضای فرقه در مراحل مختلف مخدوش ‏سازی ذهن کاشته شده و به سختی آن ها را ترک خواهد کرد. علاوه بر آن، ترس از این که به خاطر کارهای گذشته‏ شان توسط جامعه و دستگاه قضایی تنبیه شوند یا با سرزنش و بی‌ مهری از طرف خانواده رو به‌ رو گردند.
… آن ها درون فرقه، “نخواستن” را فرا گرفته ‏اند. از آن ها با فشار و با اصرار می‏ خواستند که خواسته ‏های فردی خود را سرکوب کنند و خواسته ‏های شخصی و طبیعی خود را – که بسیاری از تصمیمات ما در دنیای آزاد بر پایه آن هاست – اساس هیچ تصمیمی قرار ندهند. شماری از آن ها نه تنها از جامعه و از دولت می ‏ترسند، بلکه به دلیل آموزش ‏های فرقه‌ ای از خود و «شیطان همزاد» خود نیز وحشت دارند؛ از این که «خودخواه» باشند، یا «خواسته‏ ی جنسی» داشته باشند بیمنا‏ک‏ اند….

کودک سربازانی که در 19 فروردین 1390 به کشتن داده شدند.

… شمار قابل توجهی از افراد کشته شده در آن «پروژه شهید سازی»، جوانان زیر سی سال بودند. این نشان می‌ دهد که در شرایطی که ساختار مغزشویی فرقه افراد را به سمت فدای جان خود سوق می‌ دهد و خون دادن را تنها راه حفظ تشکیلات می ‌داند، تحریک عواطف بیشتر در قشر جوان مؤثر واقع می‌ شود. از جوانانی که در حوادث روز نوزدهم فروردین 1390 به کشتن داده شدند به افراد زیر می ‌توان اشاره کرد: فائزه رجبی 20 ساله، نسترن عظیمی 26 ساله، مهدیه مددزاده 32 ساله، صبا هفت برادران 29 ساله، زهیر ذاکری 35 ساله، حنیف کفایی 29 ساله و آسیه رخشانی 28 ساله.
از میان این جوانان چهار نفر را می‌ توان در زمره کودک سربازان شمرد. صبا هفت برادران، حنیف کفایی و آسیه رخشانی در زیر سن قانونی به عضویت ارتش به اصطلاح آزادی بخش مجاهدین درآمدند. این افراد از فرزندان مجاهدین بودند که در سنین کودکی به دستور مسعود رجوی از والدین خود جدا شدند و به خارج از عراق قاچاق شدند.
… این کودکانی که از سنین غیرقانونی با موضوعاتی چون فدا، شهادت و مرگ در راه رهبری تربیت شدند، بهترین نیروها برای اجرای پروژه کشته ‌سازی بودند. با این وجود، کشته شدن آن ها تنها انتخاب خودشان تحت ساختار مغزشویی نبود بلکه حاصل تعلل ‌های عمدی در امدادرسانی و ارائه خدمات پزشکی نیز بود….

*سه شنبه 23 فروردین

در این روز 12 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:

جشن پایان اسارت 13 ساله موسی جابری فر از بند فرقه رجوی در دفتر آسیلا

… جابری فر یکی دیگر از جوانانی است که با خدعه و نیرنگ عوامل سازمان مجاهدین به بهانه کار و زندگی بهتر وارد پادگان جهنمی اشرف شد و به این ترتیب 13 سال از بهترین سال های عمرش را در اسارت فرقه گذراند.
جابری فر که ناخواسته و بی اطلاع از همه جا به مناسبات مجاهدین خلق کشانده شده بود، می گوید: چندین بار در طی ۱۳ سالی که در فرقه بودم درخواست رفتن و جدایی کردم اما با نشست فرماندهان فرقه و شستوی مغزی نظر مرا عوض کردند. علت اصلی ماندنم ترس از بیرون آمدن از آنجا بود که ما را مغزشویی کرده بودند که اگر بروی بیرون گرفتار می شوی و غیره …

سفیر ایران: مجاهدین خلق به دنبال تیر‌گی روابط کابل – تهران هستند.

… بهادر امینیان در یک گفت ‌و گوی ویژه با طلوع ‌نیوز می ‌افزاید هزاران تن که وابسته به این سازمان هستند، به گونه سیستماتیک سرگرم تولید این گونه ویدیوها هستند. وی هدف از این کار را مختل ساختن روابط کابل و تهران می ‌داند.
بهادر امینیان، سفیر ایران در افغانستان، گفت: «ما یک گروهی داریم به نام سازمان مجاهدین خلق که چند هزار نفر فقط کلیپ تولید می ‌کنند، علیه جمهوری اسلامی ایران. این ها در افغانستان هم فعالیت می‌ کنند.»
آقای امینیان می ‌افزاید که بد رفتاری با مهاجران افغانستان سیاست جمهوری اسلامی ایران نیست و تأکید می‌ ورزد که در حال حاضر سفارت افغانستان در تهران در همکاری با حکومت سرپرست افغانستان فعالیت می ‌کند….

مصاحبه با برادر بهمن عتیقی از قربانیان 19 فروردین 90 در کمپ اشرف – قسمت اول

… فرصتی فراهم شد تا مصاحبه ای با آقای سیاوش عتیقی از بندر ماهشهر که برادرش بهمن از قربانیان 19 فروردین 1390 است داشته باشیم. لازم به ذکر است که آقای عتیقی طی سالیان با حضور فعال در اعتصاب های خانواده ها مقابل پادگان اشرف حضوری فعال داشت و با همه وجود برای آزادی برادرش از بند اسارت فرقه مجاهدین خلق تلاش نمود ولی متأسفانه به دلیل ممانعت های مسئولین فرقه موفق به دیدار و نجات برادرشان نشد….
آقای عتیقی: ما تا چند سال هیچ خبری از او نداشتیم و اصولاً نمی دانستیم در کجاست تا این که برای اولین بار و بعد از سرنگونی صدام و بازگشت تعدادی از اعضا به ایران و خوزستان که از همشهری های ما بودند و بهمن را به خوبی می شناختند مطلع شدیم او در عراق و کمپ اشرف است. اولین سؤالی که در ذهن ما نقش بست این بود که اشرف کجاست؟ و این که این چه گروهی است که سالیان به برادرم بهمن اجازه تماس با ما را نداده است؟! و حدس زدیم او گرفتار یک باند مافیایی شده است.

شهادت پذیری یا شهادت گریزی؟! رسم رجوی کدام است؟

… اگر بخواهیم دقیق و منصفانه به مسأله شهادت در سازمان مجاهدین خلق نگاهی بیندازیم، روزگاری واقعاً چنین بود. از فدا و صداقت گرفته تا شهادت، از بالا ساری و جاری می شد، سمبل و الگو از رهبران به پایین می رسید. برای نیروهای پایین خیلی خوب جا می افتاد که راه و رسم شهادت طلبی واقعی بوده و در دسترس است زیرا می دیدند که رهبران این سازمان با خون خود آرمان فدا و شهادت را زنده نگه داشته و همانند شعارهایی که در خصوص عاشورا می دادند عمل گرا می باشند .
اما از زمانی که مسعود رجوی رهبری سازمان مجاهدین خلق را برعهده گرفت نتوانست این راه و رسم را دنبال نماید و ابتدا خودش و بعد سایر فرماندهانش از این اصول تخطی و عدول نمودند. دیگر شهادت طلبی و شهادت پذیری و فدا و صداقت از بالا به پایین جاری نبود، بلکه از پایین به پایین تر بود! اصل شهادت و فدا و صداقت خاص افراد در سطوح پایین تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق بود! هنوز هم چنین است.
… از آن زمان دیگر در میان رهبران بالای سازمان مجاهدین خلق چیزی به اسم شهادت و صداقت و فدا به عنوان ارزش اصلی وجود نداشته است. به جایش با شعار عقب نشینی و فرار از مهلکه عقب رفته اند، چون سرکرده ترسو و بزدلشان مرزهای فرار را قبلاً ترسیم کرده و به آن وفادار بوده است….

ماه رمضان، ماه عبادت یا درگیری ذهنی؟!

خاطرات غلامعلی میرزایی از ماه رمضان در مناسبات مجاهدین خلق

… مسئول هر قسمت به دستور سران از پزشک مربوطه می خواستند اسامی افراد آن واحد را که نمی توانند روزه بگیرند را اعلام نمایند و حتی بنویسند چه کسانی خود را به بیماری زده و روزه نمی گیرند و البته بر همگی معلوم بود که بقیه افراد نیز به خاطر ترس از فرقه مجبور به گرفتن روزه بودند. خودم شاهد بودم مخفیانه در طی روز آنچه مواد غذایی مانند بیسکویت و یا چیزهای دیگر و آشامیدنی در کمدهای فردی داشتند، مخفیانه زمانی که همه خواب بودند می خوردند.
موضوع ماه رمضان و فشار فرقه بر افراد برای روزه دار شدن به همین جا ختم نمی شد بلکه یک نوع کار تراشی و بیگاری گرفتن از نفرات هم شروع می شد. به این صورت که در روز اول ماه رمضان اعضای نگون بخت در رده های مختلف باید افطاری روزانه را به عهده می گرفتند و این کار از صبح تا موقع افطار ادامه داشت. از صبح شروع به کار تهیه و درست کردن افطاری و غذا و بعد درست کردن سالن پذیرایی و چیدن افطاری و دسر و غذا و غیره می شدند و هر رده سعی می کرد که این کار را به نحو احسن و با تزیین بهتر انجام بدهد تا در نظر مریم و سران سازمان بهتر جلوه بدهد و صد البته مسئولین خواهر فقط دستور دهنده و اعضای نگون بخت مانند کارگران باید زحمت اصلی را می کشیدند و این برنامه ادامه داشت تا تمام رده ها پذیرایی شان را انجام می دادند.
… ماه رمضان برای همه مسلمانان ماه خیر و برکت و دعا و شب زنده داری با معبود می باشد اما در فرقه ماه تعهد کتبی و شفاهی، نشست های جمعی تا سحر، پرسش و پاسخ به مسئولین برای سرسپردگی بیشتر به مسعود و مریم و تزیین بهتر سالن غذاخوری جهت ارتقای خواهر مسئول بود و این چنین فرقه از این ماه برای مقاصد خود استفاده می کرد.

چگونه به کسانی که فرقه ‏‏‌ها را ترک کرده‏ اند یاری برسانیم.

ما نبايد کسانی که فرقه را ترک کرده ‏اند، به خاطر عضويت گذشته شان در فرقه، مورد سرزنش قرار دهیم. وظیفه‏ ما یاری رساندن به آن هاست؛ در گام نخست کمک کنیم تا بتوانند نیازمندی‏ های خود و خانواده خود را تأمین کرده و بار دیگر فرد مفیدی برای جامعه باشند. واقعیت این است که افراد رها شده از فرقه‏ ها به یاری‏ های فراوان مادی و روانی نیاز دارند.
هیچ ‌کس قادر نیست که به تنهایی از یک فرقه مخرب جدا شده و بلافاصله زندگی معمولی خود را راه بیاندازد. باید به آن ها یاری داد تا صدمات جسمی و روانی خود را درمان کرده و با تکیه به آموزش‏ ها و تجارب لازم برای کار و زندگی در جامعه، خود را بازسازی کنند….

اهراق مسعود رجوی

اولین بار در پادگان مخوف اشرف، اتهام “ترور رهبری” را در زندان های مجاهدین به من زدند! که خنده دارترین جوکی بود که در اشرف می شنیدم. بازجوها گفتند که تو برای ترور رهبری آمدی! حال قضیه این بود که من نمی خواستم در مناسبات بمانم و درخواست خروج داده بودم و برای فرار از پاسخگویی منطقی، بمن گفتند: خروج امکان ندارد، گویا فکر می کنی با دسته کورها طرف هستی و تو ما را خر فرض کردی؟ تو مسیر اشرف را یاد گرفتی، قیافه های بچه های مجاهد را دیدی! از همه بدتر گزارش داریم که تو برای مسموم کردن مخازن آب اشرف و ترور رهبری مقاومت از طرف وزارت اطلاعات اعزام شدی!!!…
اتهامات به قدری مضحک و مسخره بود که خودشان هم باورشان نمی شد، چه برسد به من. اما من در زندان آنان و دستبند به دست بودم، نه وکیلی داشتم ، نه کسی مطلع بود که من آنجا در زندان هستم، نه صدایم به جایی می رسید و … پس هر مارکی به من می چسبید.
بعدها که از زندان خلاص شدم و به مناسبات برگشتم، دیدم این اتهام را به همه می زنند، یک مارک عمومی است که به تازه واردها هم خوب می چسبد و نفر را توی لاک دفاعی می برد! دیگر برایم مستند و مسجل شده بود که در سازمان اگر به کسی این مارک را بزنند، یعنی آن نفر در موضع حق بوده و پاک است و در نقطه تقابل با سازمان قرار گرفته است و درخواست خروج داده است، اما برای این که او را آزاد نکنند، مارک های گنده به او می زنند تا فیلش یاد هندوستان نکند….

*چهارشنبه 24 فروردین

در این روز مجموعاً 8 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:

مصاحبه با برادر بهمن عتیقی از قربانیان 19 فروردین 90 در کمپ اشرف – قسمت دوم

… بهمن در اولین ملاقات در سال 82 به آن ها گفته بود به هیچ وجه در درگیرهای نظامی مجاهدین خلق شرکت نمی کنم. به همین دلیل این که بهمن خودش وارد صحنه درگیری با ارتش عراق شده برایمان غیرقابل باور است. من فکر می کنم رجوی به خاطر انتقام از خانواده ما و به خصوص فعالیت هایی که من در کنار پادگان اشرف و با هدف افشای ماهیت آن ها انجام می دادم دست به این عمل زده است. چون در همان دوران آن ها بارها علیه من اطلاعیه دادند و حتی رجوی در پیامی که به مناسبت مرگ بهمن داده بود من را مقصر حادثه 19 بهمن 90 و مرگ بهمن اعلام کرد.
… بهمن روز 19 فروردین از ناحیه نخاع مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. ولی من خودم در تاریخ 22 فروردین به همراه یکی از خانواده ها بهمن را در مقابل درب اصلی پادگان اشرف و 50 متری خود مشاهده کردم. و این با ادعای مجاهدین خلق در تناقض است. نکته دوم این که تلویزیون مجاهدین خلق در یک برنامه چهره فردی را که بهمن معرفی می کرد پخش کرد که خون زیادی از او رفته بود به طوری که نای حرف زدن نداشت ولی مسئولین مجاهدین خلق به جای انتقال سریع او به بیمارستان وی را به منظور استفاده تبلیغاتی در صحنه نگه داشته بودند و این هم اثبات می کند که هدف قربانی کردن بهمن به منظور انتقام گرفتن از ما بوده است تا دیگر من و خانواده ام به پادگان اشرف مراجعه ای نداشته باشیم….

مسعود رجوی و جداشدگان از فرقه اش

رجوی تلاش می کند از خود یک چهره ی حقوق بشری و منعطف و انسانی نشان بدهد ولی در اساس جداشدگان را می خواهد زیر چتر خودش نگه بدارد و همچنان از آنان سوءاستفاده نماید و به صورت خیلی روشن از آنان بهره برداری اطلاعاتی نماید. جداشدگان وابسته به سازمان در آلبانی اکنون به مثابه شاخک های خبرچینی در سطح جامعه آلبانی به شکل غیرقانونی برای سازمان اطلاعات و اخبار جمع می نمایند. جاسوسی از یکدیگر، از سایر جداشدگانی که ممکن است زیاد ارتباط نزدیکی با آنان نداشته باشند یا هر خبری که در جامعه رخ می دهد همانند تظاهرات کارگری و غیره .
لذا از دوستانی که هنوز تحت عنوان جدا شده در حال کمک رسانی و امداد به فرقه مخرب رجوی هستند درخواست می کنم که به این کارهای خودشان پایان دهند و دیگر بعد از جدا شدن در جنایات رجوی خصوصاً علیه اعضای فرقه خودش شریک نباشند. خانواده های زیادی هنوز چشم به راه فرزندانشان هستند که رجوی از ارتباط آنان با عزیزانشان ممانعت به عمل می آورد….

به خواب رفتن سران فرقه رجوی هنگام سیرک مسخره مریم در آلبانی

سایت های وابسته به سازمان مجاهدین خلق اعلام نمودند که روز دوشنبه ۱۵ فروردین ‌ماه سال جاری یک جلسه آنلاین در آلبانی با حضور مریم رجوی و سخنرانی تصویری تعدادی شخصیت های درجه چندم مذهبی و سیاسی از کشورهای عربی و اروپایی برگزار گردید.
… آنچه در تصاویر و فیلم های منتشره از جانب سازمان مجاهدین خلق بارز است خواب آلودگی سران فرقه رجوی هنگام برگزاری این سیرک مضحک می باشد که به وضوح فلاکت و درماندگی و به بن بست رسیدن این فرقه را به نمایش می گذارد که اعضای رده بالای آن هم حوصله گوش دادن به مزخرفات مریم رجوی را نداشته و از شنیدن این همه دروغ و دغل خسته شده اند….

ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت بیست و یکم

سفر مجدد به کمپ اشرف
… این بار می خواهم حرف هایی درباره علی بشیری که چند سال پیش بر اثر بیماری در نروژ درگذشت، مطرح کنم.
او به همراه همسرش خانم خبازان و دختر خردسالشان نوشین ، در دهه 1360 ، ایران را به سوی مقرهای مجاهدین در عراق ترک می کند و تبدیل به راننده تانک می شود. در عملیات فروغ جاویدان به عنوان یک راننده تانک حضور داشته و می گفت که دل رحمی اش به او اجازه نمی داد که سربازان ایرانی واقع در تیررس اش را مورد هدف قرار دهد.
بعدها که مسأله طلاق های اجباری در سازمان مجاهدین مطرح شد، این زن و شوهر با این ایده شرم آور مخالفت نموده و بعد از مشورت های زیاد به این نتیجه می رسند که علی آقا دخترشان نوشین خردسال را همراه خود به خارج ببرد و راضیه خبازان بعدها و در سر فرصت به آن ها بپیوندد. چنین هم می شود و گویا که این زن و شوهر مدتی هم با هم روابط مکاتبه ای و احیاناً تلفنی هم داشته اند.
مدت ها بعد این رابطه از طرف سازمان یا خود خانم خبازان قطع می شود و مرحوم علی بشیری تصمیم می گیرد که برای ملاقات به کمپ اشرف بیاید و موضوع تعهد دوجانبه خود با همسرش را که اینک قول حضور در شورای رهبری به او داده شده بود، مطرح کند.
… یک دفعه نوشین خانم را صدا زدند تا با مادرش راضیه خبازان در مقابل کانکسی که آمد و رفت ماموران رجوی بدانجا قابل توجه بود، صحبت کند. بیچاره علی بشیری هم برخاست که ملاقات کند که سربازان آمریکایی مانع شدند.
نوشین بعد ازمدتی صحبت کردن با مادرش برگشت و گفت که راضیه خانم اصلاً نمی خواهد با شوهرش ملاقات کند. آقای بشیری در کمال درماندگی باز هم به دخترش توصیه کرد که مادرش را راضی کند که او با بی میلی دوباره به طرف کانکس رفت و دقیقه ای با مادرش که این یکی همراهانی هم داشت، صحبت کرد و برگشت و گفت که مقبول نیافتاد و تحلیل او این است که پدرش قید همسرش را برای همیشه زده و در نروژ با زن ایرانی دیگری زندگی کند….

افشای نقش رجوی در ایجاد درگیری های 19 فروردین توسط رستم آلبوغبیش

… در روز 19 فروردین با تحریک مسئولین تعدادی از اعضا به نیروهای ارتش عراق حمله کردند و بدین ترتیب ارتش عراق را هم مجبور به مقابله نمودند. در جریان این درگیری تعدادی از اعضا کشته و مجروح شدند که من هم در میان مجروحین بودم. در آن روز به چشم خودم دیدم چگونه اعضای نگون بخت در حالی که مجروح و به شدت خونریزی داشتند صرفاً برای گرفتن فیلم واهداف تبلیغاتی رجوی ساعت ها در صحنه نگه داشته می شدند و هیچ گونه تلاشی برای انتقال آن ها به بیمارستان نمی شد. صحنه های درد آور و منزجر کننده ای دیدم. در حالی که عضوی به شدت مجروح شده و خون ریزی شدید داشت و نفس های آخر را می کشید از او می خواستند مصاحبه کند و از این حرکت جنایتکارانه رجوی دفاع نماید!
حوادث و اتفاقات تراژیک 19 فروردین 90 را هیچ گاه فراموش نمی کنم و علی رغم گذشت 11 سال هنوز کابوس آن را با خودم دارم. چهره تک تک کشته شدگان و درد و رنج مجروحین و در یک کلام قربانیان رجوی در جلو چشمم رژه می روند. در تمامی این لحظات تلخ فقط خودم را با یک چیز تسکین می دهم و آن هم فروپاشی این فرقه ضدانسانی و محاکمه رجوی به عنوان مسئول اول این جنایت ضدانسانی است.

مصاحبه اریسا رحیمی از انجمن آسیلا با غلامعلی میرزایی

مستند جعبه سیاه – قسمت اول
انجمن حمایت از ایرانیان مقیم آلبانی (آسیلا) اولین قسمت از سلسله مصاحبه‌ هایی با عنوان «جعبه سیاه» را با عضو جدا شده از مجاهدین خلق غلامعلی میرزایی انجام داد. اجرای این مصاحبه به عهده عضو آلبانیایی انجمن آسیلا آریسا رحیمی بود. غلامعلی میرزایی به عنوان یکی از شاهدین وقایع شامگاه نوزدهم فروردین 1390 در پاسخ به سؤالات اریسا رحیمی از زمینه‌ ها و دلایل ریخته شدن خون صدها تن از اعضای مجاهدین خلق صحبت می کند….

*پنجشنبه 25 فروردین

6 مطلب حاصل آخرین روز کاری هفته در سایت نجات است. مروری کوتاه بر برخی از آن ها به قرار زیر است:

حماسه به یاد ماندنی تحصن خانواده های اسیران اشرف در عراق – قسمت اول

… آغاز تحصن خانواده ها:
حدود اواخر بهمن ماه یا اوایل اسفند ماه سال 1388 تعدادی از خانواده های دردمند و رنج کشیده اعضای فرقه مخرب رجوی، همچون روال چندین ساله قبل از آن، به درب پادگان اشرف مراجعه کرده و خواهان دیدار با عزیزان خود شدند.

برخورد فوق العاده زشت و زننده مسئولین فرقه رجوی و حتی اقدام به ضرب و شتم خانواده ها، آنان را نسبت به سرنوشت عزیزان خود فوق العاده نگران کرد و لذا تعدادی به صورت خودجوش تصمیم گرفتند در برابر دروازه پادگان مزبور دست به تحصن بزنند و تا زمانی که به دیدار عزیز خود نایل نشده اند از جایشان تکان نخورند.
بعداً خانواده های دیگری به این جمع پیوستند و به تدریج حرکتی شکل گرفت که تا تخلیه اشرف در سال 1392 ادامه یافت. سال 1390 اولین سری به لیبرتی رفتند که تحصن خانواده ها همچنان ادامه داشت. مشکلاتی از قبیل تمام شدن مدت ویزا و محدودیت هایی که دولت عراق و نیروهای آمریکایی برای این خانواده ها به وجود می آوردند و اقامت در بیابان های کنار حصارهای اشرف البته کار آنان را بسیار دشوار می کرد.
مسعود رجوی، با شنیدن خبر تصمیم خانواده ها به بست نشینی در برابر دروازه پادگان اشرف، گفته بود که تحصن آنان در این بیابان 20 روز بیشتر دوام نخواهد آورد. از آنجا که تحصن خانواده ها در برابر پادگان فرقه ای اشرف خودجوش و بدون برنامه ریزی قبلی بود تاریخ دقیقی برای شروع آن ثبت نشده است. با توجه به مشکلات بی شمار اقامتی، تعدادی از این خانواده ها مجبور شدند بعد از مدتی به ایران بازگردند ولی تعداد بیشتری جای آنان را در ادامه تحصن پر کردند…

مصاحبه اریسا رحیمی از آسیلا با بخشعلی علیزاده

مستند جعبه سیاه – قسمت دوم
… مسعود رجوی سعی داشت وانمود کند که این دولت ایران است که دولت عراق را تشویق به اخراج مجاهدین خلق می کند. در حالی که این تصمیم شورایی نمایندگان ملت عراق بود که آن زمان حاکمیت را برعهده داشتند. حتی دولت های بعدی هم که روی کار آمدند بر اجرای این تصمیم مصمم بودند.
ما نیروها می دانستیم که تنها راه، خروج از عراق است چون دولتمردان جدید عراق به دنبال روابط حسنه با تمامی کشورهای هم جوار بودند و بر روابط صلح آمیز تأکید داشتند و نمی خواستند هیچ آلترناتیوی از هیچ کشوری را در خاک خود بپذیرند.
واکنش مسعود رجوی به این تصمیم دولت عراق خیره سری و لجبازی بود و ما نیروها باید با خون تاوان می دادیم. چرا که خود مسعود رجوی در پناهگاه های بتونی کمپ اشرف که بعدها تصاویر آن منتشر شد مخفی شده بود….

مصاحبه با برادر بهمن عتیقی از قربانیان 19 فروردین 90 در کمپ اشرف – قسمت سوم

… آن ها به رغم تمامی شعر و شعارهایشان که اگر کوه بجنبد آن ها از اشرف تکان نخواهند خورد و یا حفظ اشرف حفظ شرف و ناموس ما است. در منتهای ذلت از تمامی این شعارها عقب نشینی کردند و به طرز مفتضحانه ای ابتدا به لیبرتی و سپس به آلبانی پرتاب شدند. در حالی که اگر از همان ابتدا واقعیت ها را می پذیرفتند این همه انسان قربانی نمی شد….

ما مردگانی بودیم که سال ها مرگ را تجربه کردیم

… تک تک ما نیاز به بازسازی مجدد و کمک های روان درمانی تخصصی داشتیم، در ساده ترین کارهای خود ، قدرت تصمیم گیری نداشتیم و باید از یک نفر دیگر کمک می گرفتیم، در دوران مرگ موقت چندین ساله ی خود در فرقه از همه ی خصوصیات انسان زنده تهی شده بودیم، اکنون که سال ها، از زنده شدن تک تک ما جداشده ها می گذرد هنوز در برخی موارد در زندگی دچار مشکل هستیم و عادی نیستیم، هر کس هم در کنار ما به خاطرات دوران مرگ ما گوش می دهد، بی اختیار چشمانش پر از اشک می شود، اما هنوز برخی از ما که به زندگی برگشتیم، انزوا و تنهایی را دوست داریم، هستند تک نمودهایی از ما زنده شده ها که خود را در درون حصارهای تنهایی خود محبوس کردند و با کسی رابطه نمی زنند، تک تک ما زنده شده ها به کمک نیاز داریم، به ابراز محبت و اعتماد نیاز داریم، ما مردگانی بودیم که سال ها مرگ را تجربه کردیم، همه چیزمان را از دست داده بودیم، طرد شده بودیم، ما نیاز به بازیابی و زنده شدن داریم، هنوز برخی از ما به صورت کامل به زندگی برنگشتیم و نیازمند کمک های تخصصی و درمان هستیم، به خدا زندگی پس از مرگ، خیلی سخت است.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا