خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی و چهارم
پس از گذشت یک سال، کمکم به روتینهای مرکز ۱۹ عادت کرده بودیم. برنامهی ما در یک چرخه تکراری از مسئولیتهای مختلف میچرخید که بین یگانهای ۱۱۹، ۲۱۹، ۳۱۹ و ۴۱۹ تقسیم شده بود. ما یا در حال آموزش نظامی بودیم یا برای انجام کارهای مختلف به بخشهای عملیاتی کمپ فرستاده میشدیم. این بخشها شامل […]
خاطره ای از ۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۹۰- قسمت پایانی
در قسمت قبل گفتم که پدرم از من خواسته بود که به ایران برگردم و من برای پدرم توضیح دادم که برای منی که حکومت ایران را قبول ندارم، این موضوع ریسک دارد و ممکن است مورد آزار و اذیت قرار بگیرم. پدرم گفت شما می توانید تحقیق کنید. تعدادی از دوستان شما به ایران […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی و سوم
چند ماه پس از ترور صیاد شیرازی، به تابستان ۱۹۹۹ میلادی رسیدیم. در آن زمان، حدود یک سال از حضور من در کمپ اشرف میگذشت و ما بهتازگی دورهی آموزش زرهپوشهای جنگی را به پایان رسانده بودیم. من حالا یک توپچی زرهپوش BMP-1 شده بودم. در آن دوره، برای انجام تمرینات تاکتیکی و تیراندازی، به […]
خاطره ای از ۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۹۰- قسمت دوم
در قسمت قبل در مورد نحوه فرار از اشرف به همراه دوستم توضیح دادم که چگونه و با چه ریسکی توانستیم از اشرف خارج شویم و شاهد بالا و پائین پریدنهای مسئولین سازمان در داخل اشرف بودیم و آنجا بود که معنی جدا شدن به دور از تشکیلات را فهمیدم. بعد از فرار از اشرف […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی و دوم
امیر یغمایی در قسمت قبل خاطراتش از شلیک های ناخواسته گفت. دوران حضورم در مرکز ۱۹ هم دورههای خوب داشت و هم دورههای بد، اما اگر بگویم که تنها روزهای سخت و دشوار بر آن غالب بود، دروغ گفتهام. یکی از بخشهای مثبت آن زمان، رفتن به تمرینهای میدانی بود. علت خروج ما به میدان […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی و یکم
آنچه برای من بهتدریج آشکار میشد، این بود که در «زندگی» جدیدم، مرگ حضوری پررنگ و گریزناپذیر داشت. از همان لحظهای که صبحها از خواب بیدار میشدیم، صدای سرودهای انقلابی در فضا طنین میانداخت—سرودهایی که با واژههایی مانند شهدا، انتقام، خون و… در هم تنیده بودند. روزها با اخبار حملات به مقرهای مجاهدین و عملیاتهای […]
خاطره ای از ۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۹۰- قسمت اول
اردیبهشت ماه سال 90 سال آزادی و رهایی، سال فارغ شدن از قید و بندهای تشکیلاتی سال به خود آمدن و خود آگاهی، سالی به دور از استرس و فشارهای تشکیلاتی ناشی از عملیات جاری و غسل هفتگی، سالی به دور از امر و نهی های تشکیلاتی و تحمیلی اعم از گوش کردن به سخنرانی […]
افشای شیوه های سرکوب و شکنجه کارگران عراقی در پادگان اشرف – قسمت اول
از سالهای 70 تا 74 مسئولیت اداره نیرویی مجاهدین خلق در پادگان اشرف را عهده دار بودم. این اداره در سازماندهی اولیه بدلیل محل آن در درب ورودی قرارگاه به فرماندهی اشرف با مسئولیت فرح یوسف حاج مختار (سارا) وصل بود و من به لحاظ اجرایی به معصومه (رقیه) مالک محمدی که مسئولیت حفاظت، گشت […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی ام
دهم آوریل ۱۹۹۹، روزی فراموشنشدنی بود. ترور یک ژنرال بلندپایه ایرانی، صیاد شیرازی، رخ داد و این اتفاق پیامدهای گستردهای به دنبال داشت. در میان مجاهدین، همه منتظر واکنش و تغییرات احتمالی در شرایط سیاسی بودند. در آن زمان، من حدود ده ماه در کمپ اشرف بودم. پیامی از رهبر ظهر همان روز، فرماندهان اعلام […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت بیست و نهم
در قسمت قبل، امیر یغمایی با ذکر خاطره ای از کمپ اشرف درباره اولین تجربه اش از مواجهه با مرگ توضیح می دهد. مرکز ۱۹ حالا دیگر شکل واقعی خود را پیدا کرده بود. روزهای ما در گرمای سوزان بیابان عراق سپری میشد، جایی که خورشید از صبح زود با تمام قدرتش بر زمین خشک […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت بیست و هشتم
بخش مرکز ۱۹ در حال شکلگیری بود. در هفتهها و ماههای آینده، موجی از کودکان تازه وارد مجاهدین از کشورهای مختلف غربی به کمپ اشرف میآمدند و ما نیز آنها را همانطور که خودمان استقبال شده بودیم، خوشامد میگفتیم. با کوبیدن بر بشکههای پلاستیکی، رقص بندری و کردی، بستنی، شیرینی، تخمه آفتابگردان و شبنشینی همراه […]
یک خاطره از جلسه نشست صفر صفر تناقضات!
تازه به کشور آلبانی منتقل شده بودیم و کمبودهای زیادی وجود داشت. محیط زندگی مان خیلی کوچک شده بود البته نسبت به قبل، اجازۀ خروج از مقری که در آن ساکن بودیم را نمیدادند، و یا خیلی کم امکان خروج وجود داشت، حتی برای ورزش کردن محیط برای دوندگی خیلی کم بود و کلا همه […]